پارت ۵
پارت ۵
.
.
.
نیکولای با اون پسره رفتن تو دعوای بدی!
نیکولای اون قدر پسره رو زد تا بیهوش شد...
لوسی گوشه ی اتاق نشسته بود و گریه میکرد..
نیکولای اون پسره رو برداشت و برد تو زیر زمین قایم کرد...
_نیکولای: از این به بعد این عمارت برا منه توهم نوکر جن..ده ی منی!🙄😠
÷لوسی: باهاش چیکار میکنی؟!؟
+نیکولای: نمی دونم شاید بکشمش اگه به حرفام گوش ندی!
÷لوسی: مثلا باید چیکار کنم؟!
_نیکولای: دیگه بهتره زرزر نکنی!! الان عصابم خورده چون کاری رو که نمیخواستم انجام بدم انجام دادم!😤
÷لوسی: اممم....
_نیکولای: ببند!!
لوسی زد زیر گریه دوبار و نشستو سرشو گذاشت روی پاهاش...
نیکولای اومد و موهاشو کشید...
_نیکولای: بدو پدصگ شام درست کن..
÷لوسی: فقط تنها چیزی که ازت میخوام اینه که وقتی به هوش اومد باید بزاری برم ببینمش!
_نیکولای: حالا درمورد اونم صحبت میکنیم... الان تنها چیزی که ذهنمو مشغول کرده غذاهع!
÷لوسی: باشه..
ادامش بعد از اینکه سه تا لایک خورد 😊😉
بوس بهتون 😚
حمایت کنید🙁🥺
.
.
.
نیکولای با اون پسره رفتن تو دعوای بدی!
نیکولای اون قدر پسره رو زد تا بیهوش شد...
لوسی گوشه ی اتاق نشسته بود و گریه میکرد..
نیکولای اون پسره رو برداشت و برد تو زیر زمین قایم کرد...
_نیکولای: از این به بعد این عمارت برا منه توهم نوکر جن..ده ی منی!🙄😠
÷لوسی: باهاش چیکار میکنی؟!؟
+نیکولای: نمی دونم شاید بکشمش اگه به حرفام گوش ندی!
÷لوسی: مثلا باید چیکار کنم؟!
_نیکولای: دیگه بهتره زرزر نکنی!! الان عصابم خورده چون کاری رو که نمیخواستم انجام بدم انجام دادم!😤
÷لوسی: اممم....
_نیکولای: ببند!!
لوسی زد زیر گریه دوبار و نشستو سرشو گذاشت روی پاهاش...
نیکولای اومد و موهاشو کشید...
_نیکولای: بدو پدصگ شام درست کن..
÷لوسی: فقط تنها چیزی که ازت میخوام اینه که وقتی به هوش اومد باید بزاری برم ببینمش!
_نیکولای: حالا درمورد اونم صحبت میکنیم... الان تنها چیزی که ذهنمو مشغول کرده غذاهع!
÷لوسی: باشه..
ادامش بعد از اینکه سه تا لایک خورد 😊😉
بوس بهتون 😚
حمایت کنید🙁🥺
۲.۲k
۰۷ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.