فصل:2 P:2
فصل:2 P:2
جک بود(همو دستیارش) گوشیو برداشتم
تهیونگ: بنال
جک: ق..قربان ات قاتل خواهرتون نیس
تهیونگ: چیییییی(داد)
جک: قربان قاتل خواهرتون ی زنی هستش
تهیونگ: عوضی چرا زود تر نگفتی میدونی من فرشته زندگیمو کشتم رف ها چرا خیلی وقتع نگفدی عوضی الان میای میگی الان...هق...خیلی دیرع(دادو گریع)
جک: قربان من تهیونگ قعط کرد*
تهیونگ: من با زندیگم چیکار کردم هق من ات بی گناه رو کشتم هق ...من متاسفم...من متاسفم(گریع)
محکم ب فرمون زدم
ویو مامان ات:
نشستع بودم ک گوشیم زنگ خورد از طرف ناشناس بود جواب دادم: بله بفرمایین
....:خانم لی هواسا؟
مامانات: بله خودمم بفرماین
....: دخترتون تیر خوردع وعضیاش وخیمه لطفا ب این بیمارستان****بیاین
مامانات: باشع باشع
بابایات: چی شدع
مامانات: هق ات..ات تیر خوردع الان وعضش وخیمه پرش زمانی ب بیمارستان: مامان ات: هق دخترم کجاس هق
پرستار: اسمشون؟
مامانات: لی...ات
پرستار: انتهای راه رو اتاق ۱۷۰ زود رفتم اونجا پیش اتاق عمل چن دقیقع بد دکتر دراومد
مامانات: هق دکتر دخترم...دخترم حالش خوبه زندس؟
دکتر: متاسفام ایشون رو از دست دادیم تیر ب پایین قلبشون خوردع
مامانات: چی نه این قیر ممکنع دخترم زندس نه دختر یکی یدونم زندس(گریع)
بابایات: اروم باش عزیزم
تهیونگ: الو جک چی شد
جک: ق..قربان من الان پشت دیوار ایستاد دکتر اومد گف متاسفم ولی از دستشون دادن الان مامانشون دارع گریع میکنع
تهیونگ: چی شوخی میکنع نع هق ات....فرشته زندگیم من...هق...با دستای خودم کشتمش هق لعنتییی(دادوگریع)
من چیکار کردم عشق زندیگم فرشته زندگیمو با دستای خودم کشتم هق...
جک: قربان جسد خانوم ات رو اوردن و مادرشون از حال رفتن
تهیونگ:هق...من مطمئنم این دروغع....
صاری کم شد
شرطا:
لایک:۵
جک بود(همو دستیارش) گوشیو برداشتم
تهیونگ: بنال
جک: ق..قربان ات قاتل خواهرتون نیس
تهیونگ: چیییییی(داد)
جک: قربان قاتل خواهرتون ی زنی هستش
تهیونگ: عوضی چرا زود تر نگفتی میدونی من فرشته زندگیمو کشتم رف ها چرا خیلی وقتع نگفدی عوضی الان میای میگی الان...هق...خیلی دیرع(دادو گریع)
جک: قربان من تهیونگ قعط کرد*
تهیونگ: من با زندیگم چیکار کردم هق من ات بی گناه رو کشتم هق ...من متاسفم...من متاسفم(گریع)
محکم ب فرمون زدم
ویو مامان ات:
نشستع بودم ک گوشیم زنگ خورد از طرف ناشناس بود جواب دادم: بله بفرمایین
....:خانم لی هواسا؟
مامانات: بله خودمم بفرماین
....: دخترتون تیر خوردع وعضیاش وخیمه لطفا ب این بیمارستان****بیاین
مامانات: باشع باشع
بابایات: چی شدع
مامانات: هق ات..ات تیر خوردع الان وعضش وخیمه پرش زمانی ب بیمارستان: مامان ات: هق دخترم کجاس هق
پرستار: اسمشون؟
مامانات: لی...ات
پرستار: انتهای راه رو اتاق ۱۷۰ زود رفتم اونجا پیش اتاق عمل چن دقیقع بد دکتر دراومد
مامانات: هق دکتر دخترم...دخترم حالش خوبه زندس؟
دکتر: متاسفام ایشون رو از دست دادیم تیر ب پایین قلبشون خوردع
مامانات: چی نه این قیر ممکنع دخترم زندس نه دختر یکی یدونم زندس(گریع)
بابایات: اروم باش عزیزم
تهیونگ: الو جک چی شد
جک: ق..قربان من الان پشت دیوار ایستاد دکتر اومد گف متاسفم ولی از دستشون دادن الان مامانشون دارع گریع میکنع
تهیونگ: چی شوخی میکنع نع هق ات....فرشته زندگیم من...هق...با دستای خودم کشتمش هق لعنتییی(دادوگریع)
من چیکار کردم عشق زندیگم فرشته زندگیمو با دستای خودم کشتم هق...
جک: قربان جسد خانوم ات رو اوردن و مادرشون از حال رفتن
تهیونگ:هق...من مطمئنم این دروغع....
صاری کم شد
شرطا:
لایک:۵
۳۸.۰k
۱۶ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.