تو درون من
تو درون من
پارت سوم
روز ها گذشت و گذشت
تو تمام این روز ها جی یون از کوک میخواست که در مورد ات براش تعریف کنه
کوک هم همیشه
قبول میکرد و با عشق در مورد اون حرف میزد
به نظر میرسید جی یون عاشق کوک شده بود و حتی بهش اعتراف هم کرد
اما کوک بعد ات نمیخواست و نمیتونست عاشق کسی بشه
هرطور بود تهیونگ اونو راضی کرد که ازدواج کنه
اما جیمین؟
شروع کرد به دعوا گرفتن با کوک
میگفت چرا میخوای ازدواج کنی
اما تهیونگ باهاش صحبت کرد
حالا فقط یوهی و یونا مونده بودن
سخت ترین بخشش این بود
به هر حال راضی شد
وارد جزئیات نمیشم و نمیگم که چه دعوای مفصل و بزرگی داشتن
کوک به جی یون گفته بود که بره به یه کافه ای
میخواست اونجا ازش خاستگاری کنه
کوک:سلام
جی یون:سلام اتفاقی افتاده؟
کوک:آره.....خانم یو جی یون....با من ازدواج میکنید؟
جی یون:اما اخه.....تو که تازه همسرت فوت کرده
کوک:بزار باهات روراست باشم
من نه میخوام نه میتونی کسی رو به جز ات دوست داشته باشم
ولی خب....نمیتونمم تنها بمونم
تازه من دو تا بچه دارم
نمیتونم تنهایی از پس بزرگ کردنشون بر بیام
میدونم خودخواهیه که ازت بخوام با این شرایط باهام ازدواج کنی و از عمد نمیخوام از احساساتت سو استفاده کنم
جی یون:اشکالی نداره
قبول میکنم
من....دوست دارم
مهم نیست که تو منو دوست داری یا نه
به هر حال من به اندازه جفتمون دوست دارم
بالاخره باهم ازدواج کردن
یه مدتی یوهی با کوک قهر بود....که با حرفای یونا بالاخره آشتی کرد اما هنوز عصبی و ناراحت بود
تو پارت قبل عکس جی یون رو گذاشتم کیوتا
فردا کلی پارت میزارم
این فیک به زودی تموم میشه همونطور که گفتم تا عید
پارت سوم
روز ها گذشت و گذشت
تو تمام این روز ها جی یون از کوک میخواست که در مورد ات براش تعریف کنه
کوک هم همیشه
قبول میکرد و با عشق در مورد اون حرف میزد
به نظر میرسید جی یون عاشق کوک شده بود و حتی بهش اعتراف هم کرد
اما کوک بعد ات نمیخواست و نمیتونست عاشق کسی بشه
هرطور بود تهیونگ اونو راضی کرد که ازدواج کنه
اما جیمین؟
شروع کرد به دعوا گرفتن با کوک
میگفت چرا میخوای ازدواج کنی
اما تهیونگ باهاش صحبت کرد
حالا فقط یوهی و یونا مونده بودن
سخت ترین بخشش این بود
به هر حال راضی شد
وارد جزئیات نمیشم و نمیگم که چه دعوای مفصل و بزرگی داشتن
کوک به جی یون گفته بود که بره به یه کافه ای
میخواست اونجا ازش خاستگاری کنه
کوک:سلام
جی یون:سلام اتفاقی افتاده؟
کوک:آره.....خانم یو جی یون....با من ازدواج میکنید؟
جی یون:اما اخه.....تو که تازه همسرت فوت کرده
کوک:بزار باهات روراست باشم
من نه میخوام نه میتونی کسی رو به جز ات دوست داشته باشم
ولی خب....نمیتونمم تنها بمونم
تازه من دو تا بچه دارم
نمیتونم تنهایی از پس بزرگ کردنشون بر بیام
میدونم خودخواهیه که ازت بخوام با این شرایط باهام ازدواج کنی و از عمد نمیخوام از احساساتت سو استفاده کنم
جی یون:اشکالی نداره
قبول میکنم
من....دوست دارم
مهم نیست که تو منو دوست داری یا نه
به هر حال من به اندازه جفتمون دوست دارم
بالاخره باهم ازدواج کردن
یه مدتی یوهی با کوک قهر بود....که با حرفای یونا بالاخره آشتی کرد اما هنوز عصبی و ناراحت بود
تو پارت قبل عکس جی یون رو گذاشتم کیوتا
فردا کلی پارت میزارم
این فیک به زودی تموم میشه همونطور که گفتم تا عید
۷.۳k
۲۵ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.