4پارت
4پارت
سرزنشش میکرد تا جایی که اگه یه تماس کوچیک از مدرسه پسرش
میشد به سرعت خودش رو میرسوند تا تنبیهی که الزمه رو روی
پسرش اعمال کنه. مادرش همیشه باهاش مخالفت میکرد و درکل
مخالف تنبیه کردن بچه ها بود. درحالیکه پدرش، کامال موافق این ایده
بود. مدیر سرش رو به نشونه تایید تکون داد و یک فایل رو از کشوی
میز عریضش بیرون کشید.
"من ازت میخوام به این کالس کمک کنی."
"فکر کنم شما حواستون نیس که نمرات من در چه سطحیه، نه؟ من
"
اصال برای این کار خوب نیستم.
جونگوک توی حرفش پریده بود و باعث شده بود یه چشم غره ی تیز
از طرف مدیر که با ژست قدرتمندی نشسته بود، نصیبش بشه. به
نشونه تسلیم دست هاش رو توی هوا نگه داشت و به آقای وانگ اشاره
کرد که ادامه بده.
"همونجوری که داشتم میگفتم، من ازت میخوام که به این کالس
کمک کنی. این یه کالس مخصوص آموزش و پرورشه و اخیرا نیرو های
داوطلب برای آموزش دادن خیلی کم شدن. پس ما میتونیم از تو
نهایت استفاده رو ببریم."
"شما ازم میخواین با یه مشت عقب مونده کار کنم؟؟"
جونگوک این حرف رو با بی رحمی تمام به زبون آورد و باعث شد هاله
ای سیاه دور تا دور مدیر رو بگیره و صحنه ترسناکی بوجود بیاره که
جونگوک رو از به زبون آوردن اون حرف پشیمون کنه.
"جونگکوک."
ناگهانی و یه دفعه ای داد زد و نامبرده خفه شد و فقط به حرف هاش
گوش داد.
"بهتره که مراقب حرف زدنت باشی. من همه ی دانش آموزام برام مهم
و با ارزشن و من واقعا ممنونت میشم اگه بار آخری باشه که اینطوری
زر میزنی."
"هرچی که شما بخواین آقای وانگ."
مدیر چرخی به چشم هاش داد و گذاشت پسر رو به روش حرفش رو
تموم کنه.
سرزنشش میکرد تا جایی که اگه یه تماس کوچیک از مدرسه پسرش
میشد به سرعت خودش رو میرسوند تا تنبیهی که الزمه رو روی
پسرش اعمال کنه. مادرش همیشه باهاش مخالفت میکرد و درکل
مخالف تنبیه کردن بچه ها بود. درحالیکه پدرش، کامال موافق این ایده
بود. مدیر سرش رو به نشونه تایید تکون داد و یک فایل رو از کشوی
میز عریضش بیرون کشید.
"من ازت میخوام به این کالس کمک کنی."
"فکر کنم شما حواستون نیس که نمرات من در چه سطحیه، نه؟ من
"
اصال برای این کار خوب نیستم.
جونگوک توی حرفش پریده بود و باعث شده بود یه چشم غره ی تیز
از طرف مدیر که با ژست قدرتمندی نشسته بود، نصیبش بشه. به
نشونه تسلیم دست هاش رو توی هوا نگه داشت و به آقای وانگ اشاره
کرد که ادامه بده.
"همونجوری که داشتم میگفتم، من ازت میخوام که به این کالس
کمک کنی. این یه کالس مخصوص آموزش و پرورشه و اخیرا نیرو های
داوطلب برای آموزش دادن خیلی کم شدن. پس ما میتونیم از تو
نهایت استفاده رو ببریم."
"شما ازم میخواین با یه مشت عقب مونده کار کنم؟؟"
جونگوک این حرف رو با بی رحمی تمام به زبون آورد و باعث شد هاله
ای سیاه دور تا دور مدیر رو بگیره و صحنه ترسناکی بوجود بیاره که
جونگوک رو از به زبون آوردن اون حرف پشیمون کنه.
"جونگکوک."
ناگهانی و یه دفعه ای داد زد و نامبرده خفه شد و فقط به حرف هاش
گوش داد.
"بهتره که مراقب حرف زدنت باشی. من همه ی دانش آموزام برام مهم
و با ارزشن و من واقعا ممنونت میشم اگه بار آخری باشه که اینطوری
زر میزنی."
"هرچی که شما بخواین آقای وانگ."
مدیر چرخی به چشم هاش داد و گذاشت پسر رو به روش حرفش رو
تموم کنه.
۲.۵k
۱۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.