فیک گذشته ی تلخ پارت ٩
مین جه با ذوق گفت : قراره برای چند روز بریم جنگل
هانا : جنگل ! برای چی ؟!
مین جه : رئیس پارک تصمیم گرفتن که عکسبرداری های این فصل رو توی جنگل انجام بدیم وای چه خوشی بگذره😆
هانا : حالا قراره کی بریم ؟
مین جه : امروز
هانا : چی امروز ؟!
مین جی : آره برای همین رئیس پارک گفتن که زودتر بریم خونه و وسایلمون رو برداریم و ساعت ٢ دم در شرکت باشیم
هانا : آها اوکی پس من میرم به چند تا کارم برسم بعد میرم خونه تا وسایلم رو جمع کنم
ساعت ١:۴۵
هانا : وای این دختر کجاست
هانا داشت دور و اطراف رو نگاه می کرد و منتظر مین جه بود که دید مین جه به همراه دوتا چمدون بزرگ داره میاد سمتش
مین جه : سلام
هانا : سلام اینا چیه دیگه ؟!
مین جه : وسایلم هستن دیگه !
هانا : آخه این همه وسیله ! ما فقط برای چند روز میریم
مین جه : خب منم برای اینکه فقط چند روز میریم زیاد برنداشتم
هانا سری به معنی تأسف تکون داد که دید جیمین هم رسید
مین جه : وای خدای من رئیس پارک بدون لباس رسمی چقدر جذابه البته با لباس رسمی هم باز یک چیز دیگه هست
جیمین : خب خوبه همه هستن پس راه میفتیم توی ماشین من جا هست اگر کسی می خواد بشینه
قبل از اینکه مین جه بتونه حرفی بزنه جیمین گفت
جیمین : هانا تو بیا توی ماشین من بشین
هانا خیلی تعجب کرده بود برای همین پرسید
هانا : من ؟!
جیمین : آره مگه به غیر از تو کارمند دیگه ای به اسم هانا داریم
هانا : آه نه باشه
جیمین چمدون هانا رو توی صندوق ماشینش گذاشت و حرکت کردن توی راه حرفی بینشون رد و بدل نشد تا اینکه به جنگل رسیدن توی جنگل برای هر کس کلبه های چوبی ای با امکانات کامل فراهم شده بود و هر کس رفت به کلبه خودش تا کمی استراحت کنه و یک ساعت بعد عکس برداری رو شروع کنند
از زبان هانا
بعد از یک استراحت کوتاه رفتم حموم و لباسام رو عوض کردم و رفتم به محل عکسبرداری قرار بود امروز عکسبرداری کنار دریاچه باشه عکس بردار داشت از جینا یکی از مدل هامون عکس می گرفت تقریبا عکسبرداری تموم شده بود
جینا : هی دختره با تو هم
متعجب سرم رو به طرفش چرخوندم و گفتم
هانا : من ؟!
جینا : آره تو بیا کمکم کن
میخواستم بهش بگم که من طراحم فکر کنم من رو با کس دیگه ای اشتباه گرفته بود که گفت
جینا : مگه با تو نیستم بیا کمک
هانا : آه باشه
رفتم و لباسش رو گرفت چون بلند بود نمی تونست راحت راه بره همینجوری داشتم می رفتم که پام به یک سنگ گیر کرد و پیچ خورد
هانا : آه
جینا : چی شده ؟
از زبان جیمین
داشتم در مورد عکس ها با عکس بردار صحبت می کردم که صدای آه کسی رو شنیدم برگشتم دیدم صدا از هانا هست انگار اتفاقی براش افتاده بود نمی دونم چم شده بود خیلی نگرانش شدم و سریع رفتم به سمتش
جیمین : ببینم آسیب دیدی
هانا : پام فکر کنم پیچ خورده
جیمین : بزار کمکت کنم
هانا : نه لازم نیست خودم…
نزاشتم حرفش رو کامل کنه و پراید استایل بغلش کردم و بردم روی یکی از صندلی ها نشوندمش
عکس بردار : خب عکسبرداری تموم شد میتونیم بریم
کم کم همه رفتن و فقط من و هانا اونجا بودیم دستم رو روی مچ پاهاش کشیدم
جیمین : درد میکنه
هانا : آره
انگار کمی خجالت کشیده بود چون گونه هاش سرخ شده بود از شدت کیوتیش خندم گرفت
هانا : چیزی شده ؟!
جیمین : نه فقط خیلی کیوت شدی
هانا : چی ؟!
جیمین : گونه هات سرخ شده
هانا سریع دستش رو روی گونه هاش گذاشت و سرش رو پایین گرفت با دستم چونش رو بالا گرفتم و گفتم
جیمین : خجالت نکش
یک نیرویی داشت من رو به سمتش می کشید صورتم رو نزدیک صورتش کردم و بعد…..
اسلاید دو : لباس های هانا
اسلاید سه : کفش های هانا
باز هم لحظه حساس تموم کردم😈
شرایط پارت بعد :
٢٠ لایک
٢٠ کامنت
#فیک
#بی_تی_اس
#جیمین
#فیک_بی_تی_اس
#فیک_جیمین
هانا : جنگل ! برای چی ؟!
مین جه : رئیس پارک تصمیم گرفتن که عکسبرداری های این فصل رو توی جنگل انجام بدیم وای چه خوشی بگذره😆
هانا : حالا قراره کی بریم ؟
مین جه : امروز
هانا : چی امروز ؟!
مین جی : آره برای همین رئیس پارک گفتن که زودتر بریم خونه و وسایلمون رو برداریم و ساعت ٢ دم در شرکت باشیم
هانا : آها اوکی پس من میرم به چند تا کارم برسم بعد میرم خونه تا وسایلم رو جمع کنم
ساعت ١:۴۵
هانا : وای این دختر کجاست
هانا داشت دور و اطراف رو نگاه می کرد و منتظر مین جه بود که دید مین جه به همراه دوتا چمدون بزرگ داره میاد سمتش
مین جه : سلام
هانا : سلام اینا چیه دیگه ؟!
مین جه : وسایلم هستن دیگه !
هانا : آخه این همه وسیله ! ما فقط برای چند روز میریم
مین جه : خب منم برای اینکه فقط چند روز میریم زیاد برنداشتم
هانا سری به معنی تأسف تکون داد که دید جیمین هم رسید
مین جه : وای خدای من رئیس پارک بدون لباس رسمی چقدر جذابه البته با لباس رسمی هم باز یک چیز دیگه هست
جیمین : خب خوبه همه هستن پس راه میفتیم توی ماشین من جا هست اگر کسی می خواد بشینه
قبل از اینکه مین جه بتونه حرفی بزنه جیمین گفت
جیمین : هانا تو بیا توی ماشین من بشین
هانا خیلی تعجب کرده بود برای همین پرسید
هانا : من ؟!
جیمین : آره مگه به غیر از تو کارمند دیگه ای به اسم هانا داریم
هانا : آه نه باشه
جیمین چمدون هانا رو توی صندوق ماشینش گذاشت و حرکت کردن توی راه حرفی بینشون رد و بدل نشد تا اینکه به جنگل رسیدن توی جنگل برای هر کس کلبه های چوبی ای با امکانات کامل فراهم شده بود و هر کس رفت به کلبه خودش تا کمی استراحت کنه و یک ساعت بعد عکس برداری رو شروع کنند
از زبان هانا
بعد از یک استراحت کوتاه رفتم حموم و لباسام رو عوض کردم و رفتم به محل عکسبرداری قرار بود امروز عکسبرداری کنار دریاچه باشه عکس بردار داشت از جینا یکی از مدل هامون عکس می گرفت تقریبا عکسبرداری تموم شده بود
جینا : هی دختره با تو هم
متعجب سرم رو به طرفش چرخوندم و گفتم
هانا : من ؟!
جینا : آره تو بیا کمکم کن
میخواستم بهش بگم که من طراحم فکر کنم من رو با کس دیگه ای اشتباه گرفته بود که گفت
جینا : مگه با تو نیستم بیا کمک
هانا : آه باشه
رفتم و لباسش رو گرفت چون بلند بود نمی تونست راحت راه بره همینجوری داشتم می رفتم که پام به یک سنگ گیر کرد و پیچ خورد
هانا : آه
جینا : چی شده ؟
از زبان جیمین
داشتم در مورد عکس ها با عکس بردار صحبت می کردم که صدای آه کسی رو شنیدم برگشتم دیدم صدا از هانا هست انگار اتفاقی براش افتاده بود نمی دونم چم شده بود خیلی نگرانش شدم و سریع رفتم به سمتش
جیمین : ببینم آسیب دیدی
هانا : پام فکر کنم پیچ خورده
جیمین : بزار کمکت کنم
هانا : نه لازم نیست خودم…
نزاشتم حرفش رو کامل کنه و پراید استایل بغلش کردم و بردم روی یکی از صندلی ها نشوندمش
عکس بردار : خب عکسبرداری تموم شد میتونیم بریم
کم کم همه رفتن و فقط من و هانا اونجا بودیم دستم رو روی مچ پاهاش کشیدم
جیمین : درد میکنه
هانا : آره
انگار کمی خجالت کشیده بود چون گونه هاش سرخ شده بود از شدت کیوتیش خندم گرفت
هانا : چیزی شده ؟!
جیمین : نه فقط خیلی کیوت شدی
هانا : چی ؟!
جیمین : گونه هات سرخ شده
هانا سریع دستش رو روی گونه هاش گذاشت و سرش رو پایین گرفت با دستم چونش رو بالا گرفتم و گفتم
جیمین : خجالت نکش
یک نیرویی داشت من رو به سمتش می کشید صورتم رو نزدیک صورتش کردم و بعد…..
اسلاید دو : لباس های هانا
اسلاید سه : کفش های هانا
باز هم لحظه حساس تموم کردم😈
شرایط پارت بعد :
٢٠ لایک
٢٠ کامنت
#فیک
#بی_تی_اس
#جیمین
#فیک_بی_تی_اس
#فیک_جیمین
۷۰.۱k
۱۷ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.