ملکه قلب یخیم (پارت 15)
ارسلان:دیانا
دیانا:جانم
ارسلان:مثل ماه شدی عشقم
دیانا:🤭
ارسلان:چته خو
دیانا: خندم گرفته
ارسلان:بیا بریم بیا
نیکا:دیا
دیانا:نیکییی
نیکا:ماچ بتت
..یک ساعت دیگه..
پانیذ:دیگه سر درد دارم میگیرم
نیکا:بیا وسط بابا
عسل:ولش کن مسته بیا منو تو
نیکا: الکل اینجا ممنوعه و انرژی از من بوده (خوندن آهنگ)
عسل:وای خفن خوب آهنگو حفظییی
نیکا:ما اینیم دیه
دیانا:ارسلان خیلی جوگیر بود ترسیده بودم و چون به کسی نگفته بودم که حامله ام استرس زیادی داشتم
آتوسا:سلام عروس خانم
دیانا:سلام
آتوسا:من دخترخاله ی ارسلانم خواهر هستی فک کنم دیده باشیش
دیانا:آره
آتوسا:امم حالم ازش بخوره
دیانا:چرا
آتوسا:موضوعش مفصله
دیانا:اوکی
آتوسا:تو میتونی با من راحت باشی من خیلی با ارسلان جورم و مطمئنم که با تو هم رفیق میشم
دیانا:یعنی میتونم باهات راحت باشم؟
آتوسا:چرا که نه
دیانا: راستی اسمت چیه؟؟
آتوسا: اسمم آتوسا ولی دوست دارم بهم ژاتیس بگی
دیانا:پس اوکی ،ژاتیس✨
نیکا:عهه آتوسا چطورییی
آتوسا:سلام خوشکلههه
دیانا:تو از کجا میشناسیش
نیکا:یه بار با ارسلان اومد خونه متین اینا
دیانا:آهان
نیکا:دیانا مثلا عقدته بیا برقصص
دیانا:آتوسا میبینمت یعنی ببخشید ژاتیس
آتوسا:اوکی برو برو
امیر:عشق من چیکار میکنه
آتوسا:هیچ
امیر:لب گرفتیم
..
دیانا: شکمم بدجور درد گرفته بود
نیکا:دیانا چرا خونی شدی
دیانا:آخخ
نیکا:بیا بریم دستشویی
دیانا:رفتم دستشویی
نیکا:دیانا حالت چطوره
دیانا:نه نه نه (با گریه)
نیکا:بگم ارسلان بیاد
دیانا:آره بگو
نیکا:ارسلان بیا
ارسلان:چی
نیکا:بیا اینجا
ارسلان:هان چیشده
نیکا:دیانا خونریزی کرد
آرسلان:چیییییییییی (با تعجب)
چطور بود؟؟؟؟
لایک کن من خوشحال شم
#ملکه_قلب_یخیم
#رمان
دیانا:جانم
ارسلان:مثل ماه شدی عشقم
دیانا:🤭
ارسلان:چته خو
دیانا: خندم گرفته
ارسلان:بیا بریم بیا
نیکا:دیا
دیانا:نیکییی
نیکا:ماچ بتت
..یک ساعت دیگه..
پانیذ:دیگه سر درد دارم میگیرم
نیکا:بیا وسط بابا
عسل:ولش کن مسته بیا منو تو
نیکا: الکل اینجا ممنوعه و انرژی از من بوده (خوندن آهنگ)
عسل:وای خفن خوب آهنگو حفظییی
نیکا:ما اینیم دیه
دیانا:ارسلان خیلی جوگیر بود ترسیده بودم و چون به کسی نگفته بودم که حامله ام استرس زیادی داشتم
آتوسا:سلام عروس خانم
دیانا:سلام
آتوسا:من دخترخاله ی ارسلانم خواهر هستی فک کنم دیده باشیش
دیانا:آره
آتوسا:امم حالم ازش بخوره
دیانا:چرا
آتوسا:موضوعش مفصله
دیانا:اوکی
آتوسا:تو میتونی با من راحت باشی من خیلی با ارسلان جورم و مطمئنم که با تو هم رفیق میشم
دیانا:یعنی میتونم باهات راحت باشم؟
آتوسا:چرا که نه
دیانا: راستی اسمت چیه؟؟
آتوسا: اسمم آتوسا ولی دوست دارم بهم ژاتیس بگی
دیانا:پس اوکی ،ژاتیس✨
نیکا:عهه آتوسا چطورییی
آتوسا:سلام خوشکلههه
دیانا:تو از کجا میشناسیش
نیکا:یه بار با ارسلان اومد خونه متین اینا
دیانا:آهان
نیکا:دیانا مثلا عقدته بیا برقصص
دیانا:آتوسا میبینمت یعنی ببخشید ژاتیس
آتوسا:اوکی برو برو
امیر:عشق من چیکار میکنه
آتوسا:هیچ
امیر:لب گرفتیم
..
دیانا: شکمم بدجور درد گرفته بود
نیکا:دیانا چرا خونی شدی
دیانا:آخخ
نیکا:بیا بریم دستشویی
دیانا:رفتم دستشویی
نیکا:دیانا حالت چطوره
دیانا:نه نه نه (با گریه)
نیکا:بگم ارسلان بیاد
دیانا:آره بگو
نیکا:ارسلان بیا
ارسلان:چی
نیکا:بیا اینجا
ارسلان:هان چیشده
نیکا:دیانا خونریزی کرد
آرسلان:چیییییییییی (با تعجب)
چطور بود؟؟؟؟
لایک کن من خوشحال شم
#ملکه_قلب_یخیم
#رمان
۴.۹k
۱۱ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.