آخرین صدا؟
آخرین صدا؟
دو پارتی
پارت ۱
ویو شوگا.
چند روزی بود خیلی واسه موچی کوچولوم وقت نمیزاشتم و باهاش سرد رفتار میکردم البته زیادم تقصیر من نبود تو باند سرم خیلی شلوغ بود. تقریبا ساعت ۱ شب شده بود که کارم تموم شد و سمت خونه راه افتادم. وقتی رسیدم دیدم خیلی شاکی و ناراحت روی مبل نشسته و با دستاش ور میره متوجه من نشده بود پس اروم رفتم و از پشت بغلش کردم.
شوگا. موچی کوچولو چرا تا این وقت شب بیدار موندی (هات دم گوش جیمین زمزمه میکه
جیمین. تو چرا تا الان بیرون بودی (عصبی ولی یه ذره هم ناراحت
شوگا. یاااا دارلینگم الان با من قهری؟
جیمین. بله آقای مین (شاکی و ناراحت
(جیمین پا میشه و میره توی اتاق مشترکشون میخوابه بعدشم شوگا میاد و کنلرش دراز میکشه ولی معشوقش حتی جواب شب بخیر اون رو هم نمیده.
تقریبا ۳ ساعت میگذره که شوگا با صدای موچیش بیدار میشه و میبینه جیمین داره هزیون میگه)
جیمین. لطفا منو ترک نکن نه تو هیچ وقت بهم خیانت نمیکنی (تاکید میکنم خوابه و داره هزیون میگه
شوگا سعی میکنه بیدارش کنه ولی موفق نمیشه و بعد نیم ساعت خوابش میبره
ویو صبح جیمین.
از خواب پاشدم که دیدم دو تا دست رگ دار دور کمرمه، حس خوبی بهم میداد ولی باید بهش میفهموندم که از دستش ناراحتم. این روز ها هم بهش خیلی شک کردم پس تصمیم گرفتم یه ذره باهاش سرد رفتار کنم با اینکه بوسه های پیشیم ارومم میکرد ولی مجبور بودم.
دو پارتی
پارت ۱
ویو شوگا.
چند روزی بود خیلی واسه موچی کوچولوم وقت نمیزاشتم و باهاش سرد رفتار میکردم البته زیادم تقصیر من نبود تو باند سرم خیلی شلوغ بود. تقریبا ساعت ۱ شب شده بود که کارم تموم شد و سمت خونه راه افتادم. وقتی رسیدم دیدم خیلی شاکی و ناراحت روی مبل نشسته و با دستاش ور میره متوجه من نشده بود پس اروم رفتم و از پشت بغلش کردم.
شوگا. موچی کوچولو چرا تا این وقت شب بیدار موندی (هات دم گوش جیمین زمزمه میکه
جیمین. تو چرا تا الان بیرون بودی (عصبی ولی یه ذره هم ناراحت
شوگا. یاااا دارلینگم الان با من قهری؟
جیمین. بله آقای مین (شاکی و ناراحت
(جیمین پا میشه و میره توی اتاق مشترکشون میخوابه بعدشم شوگا میاد و کنلرش دراز میکشه ولی معشوقش حتی جواب شب بخیر اون رو هم نمیده.
تقریبا ۳ ساعت میگذره که شوگا با صدای موچیش بیدار میشه و میبینه جیمین داره هزیون میگه)
جیمین. لطفا منو ترک نکن نه تو هیچ وقت بهم خیانت نمیکنی (تاکید میکنم خوابه و داره هزیون میگه
شوگا سعی میکنه بیدارش کنه ولی موفق نمیشه و بعد نیم ساعت خوابش میبره
ویو صبح جیمین.
از خواب پاشدم که دیدم دو تا دست رگ دار دور کمرمه، حس خوبی بهم میداد ولی باید بهش میفهموندم که از دستش ناراحتم. این روز ها هم بهش خیلی شک کردم پس تصمیم گرفتم یه ذره باهاش سرد رفتار کنم با اینکه بوسه های پیشیم ارومم میکرد ولی مجبور بودم.
۳.۸k
۱۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.