madness⭐
madness⭐
با دیدن بچه گربه ای جلوی پاش رو زمین نشست و شروع به ناز کردنش کرد ؛ بازم روز تولدشو بیرون بود و قصد جشن گرفتنشو نداشت .. عادت داشت همیشه تنهایی برای خودش خوش بگذرونه و لذت ببره ، دور از هر شلوغی ای .. بچه گربه رو روی پاش نشوند و آروم نازش کرد که صدایی توجهشو جلب کرد .
- سونی؟ کجا رفتی کوچولو؟ او ..
سرشو به عقب برگردوند و با جثه ی پسر پشت سرش مواجه شد ، سرشو بالا اورد و نگاهش کرد ؛ اون .. اون واقعی بود؟ چشماش مثل یاقوت میدرخشید و موهای بلوندش که جلوی صورتش ریخته بود بیشتر باعث خوشگلیش شده بود .
- نازه نه؟
با صدای پسر روبروش به خودش اومد به گربه ی تو بغلش خیره شد . انگار که چیزی یادش اومده باشه بلند شد و روبروش ایستاد.
- شرمنده ، گربه شماست؟ نمیدونستم ..
ویلیام لبخندی زد و سونی که توی بغلش شرلوک بود رو ناز کرد .
- اشکال نداره ، جاش امن بوده .
امن؟ اون الان بغل شرلوک رو امن خطاب کرد؟ این مرد چی داشت که انقدر دل شرلوکو لرزونده بود؟
*پ ن : فعلن این عکسو به عنوان پس زمینه داشته باشین تا فیلترشکنم درست شه برم پینترست⭐
با دیدن بچه گربه ای جلوی پاش رو زمین نشست و شروع به ناز کردنش کرد ؛ بازم روز تولدشو بیرون بود و قصد جشن گرفتنشو نداشت .. عادت داشت همیشه تنهایی برای خودش خوش بگذرونه و لذت ببره ، دور از هر شلوغی ای .. بچه گربه رو روی پاش نشوند و آروم نازش کرد که صدایی توجهشو جلب کرد .
- سونی؟ کجا رفتی کوچولو؟ او ..
سرشو به عقب برگردوند و با جثه ی پسر پشت سرش مواجه شد ، سرشو بالا اورد و نگاهش کرد ؛ اون .. اون واقعی بود؟ چشماش مثل یاقوت میدرخشید و موهای بلوندش که جلوی صورتش ریخته بود بیشتر باعث خوشگلیش شده بود .
- نازه نه؟
با صدای پسر روبروش به خودش اومد به گربه ی تو بغلش خیره شد . انگار که چیزی یادش اومده باشه بلند شد و روبروش ایستاد.
- شرمنده ، گربه شماست؟ نمیدونستم ..
ویلیام لبخندی زد و سونی که توی بغلش شرلوک بود رو ناز کرد .
- اشکال نداره ، جاش امن بوده .
امن؟ اون الان بغل شرلوک رو امن خطاب کرد؟ این مرد چی داشت که انقدر دل شرلوکو لرزونده بود؟
*پ ن : فعلن این عکسو به عنوان پس زمینه داشته باشین تا فیلترشکنم درست شه برم پینترست⭐
۱.۷k
۰۸ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.