پارت آخر
تویه چرخ و فلک جونگ کوک ازم خواستگاری کرد و من جواب بله رو گفتم بعد یک سال من و جونگ کوک صاحب یه پسر گوگولی مگولی مثل خودش شدیم و زندگیمون شیرین شده بود با اون بچه اسمش یانگسو بود جئون یانگ سو الان ۵ ماهش بود و خیلی ناز بود کوکی کوچولو باید اسمشو میزاشتم جونگ کوک داشت باهاش بازی میکرد منم داشتم شام درست میکردم صدا خنده یانگ سو میومد خندها گوگولی شامو گذاشتمو رفتم پیششون یانگ سو ۹ ماهش شد هرچی بزرگتر میشد بیشتر شبیه جونگ کوک میشد داشتم بهش راه رفتنو یاد میدادم دستا کوچولو شو گرفته بودم و یواش قدم برمیداشت من:جانم آفرین پسرم اونم خوشحال بود و ذوق داشت تو بغلم گرفتمش من:بریم بهت غذا بدم خستگی پسرم در بره براش بیسکویت با شیر درست کردم و بهش میدادم اونم دوست داشت میخورد دست دراز کرد تهش بود یهو با دست زد تمام شیر و بیسکویتا پاچید رو هوا هم تو صورت خودش هم تو صورت من خندش گرفت من:ای پسره ی بی تربیت وحشی😂 (اینه باباشه🙂😂)یه نگاه بهم کرد باز خندید منم خندم گرفت جونگ کوک اومد خونه کوک:اوه چخبره اینجا من:شاهکار پسرتو ببین کوک:صورتارو نگاه 😂😂جونگ کوک از خنده پاره شده بود
کوک:شکلشو برم آخه😂😍 (یه پررو دیگه به خانوادمون اضافه شد😐😂)
بردم سر و صورتشو شستم خودمم تمیز کردم یانگ سو یک سالش شد و داشت سعی میکرد راه بره مامانم میگفت بابا هم میگفت آهنگ گذاشته بودم و یانگ سو هم پایین مبل که با دیدن تکون دادن باسنش خندم گرفت😂😂خیلی کیوت بود داشت میرقصید نمی تونست آهنگ رو بخونه ولی یه چیز الکی با زبون بچگونش میخوند (واییی خودا😢😂به باباش رفته من دیگه عاشق جونگ کوک نیستم عاشق این بچم😢😍😂) هم باسنشو تکون میداد هم دستاشو بالا پایین میکرد جونگ کوکم که از سر کار اومد و این صحنه رو دید از شدت کیوتی یانگ سو داشت قش میکرد کوک:خرگوش باباشه جونگ کوکم اومد و باهامون رقصید بهترین زندگیو داشتم یه پسر گوگولی مگولی و یه شوهر عالی که عاشقش بودم و این بود که ضربان قلبم باهاش بالا میرفت هنوزم مثل اولا همونجور عاشقش بودم و زندگیمو به خوشی گذشت
پایاننن
خیلی ممنون که حمایت کردید فیکمو و اینکه دوستون دارم😊❤❤❤❤
کوک:شکلشو برم آخه😂😍 (یه پررو دیگه به خانوادمون اضافه شد😐😂)
بردم سر و صورتشو شستم خودمم تمیز کردم یانگ سو یک سالش شد و داشت سعی میکرد راه بره مامانم میگفت بابا هم میگفت آهنگ گذاشته بودم و یانگ سو هم پایین مبل که با دیدن تکون دادن باسنش خندم گرفت😂😂خیلی کیوت بود داشت میرقصید نمی تونست آهنگ رو بخونه ولی یه چیز الکی با زبون بچگونش میخوند (واییی خودا😢😂به باباش رفته من دیگه عاشق جونگ کوک نیستم عاشق این بچم😢😍😂) هم باسنشو تکون میداد هم دستاشو بالا پایین میکرد جونگ کوکم که از سر کار اومد و این صحنه رو دید از شدت کیوتی یانگ سو داشت قش میکرد کوک:خرگوش باباشه جونگ کوکم اومد و باهامون رقصید بهترین زندگیو داشتم یه پسر گوگولی مگولی و یه شوهر عالی که عاشقش بودم و این بود که ضربان قلبم باهاش بالا میرفت هنوزم مثل اولا همونجور عاشقش بودم و زندگیمو به خوشی گذشت
پایاننن
خیلی ممنون که حمایت کردید فیکمو و اینکه دوستون دارم😊❤❤❤❤
۳۷.۱k
۲۴ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.