پارت۳(pure love)
از زبان ا/ت
طبق معمول کارامو انجام دادمو رفتم مدرسه و نشستم سر جام و با مینهو هم سلام نکردم یعنی چی که اینجوری سرم داد می زنه
مینهو اومد سمتم و یه صندلی برداشت و نشست و گفت: سلامت کو عشقم؟؟
گفتم: او ببخشیدا اصلا یادم نبود توهم وجود داری مینهو با اخم نگام کرد و گفت: باز چی شده صبح زود باهام جنگ داری... بخاطر دیروزه؟
گفتم: چه عجب فهمیدی
گفت: هی ا/ت فقط برای خودت گفتم من که منظوری نداشتم
حوصله جر و بحث کردن نداشتم پس گفتم: باشه تو راست میگی برو بشین سرجات
نشست سر میزش برگشتمو یه نگاهی بهش انداختم میزش جفت میز یورا خواهرم بود عجیبه که انقد با خواهرم صمیمی شده
(زنگ تفریح)
من و مینهو داشتیم توی حیاط مدرسه قدم می زدیم که یورا خودشو بهمون رسوند و گفت: هی صبر کنید باهم بریم
مینهو وسطمون بود من و یورا هم کنارش بودیم
همینجوری که راه می رفتیم احساس کردم به چیزی به پام گیر کرده نشستم و بدون اینکه سرمو بلند کنم به مینهو و یورا گفتم: یه لحظه لطفا صبر کنید
بند کفشم بود که باز شده بود بستمشون و بلند شدم سرمو که بلند کردم مینهو و یورا رو دیدم که اصلا صبر نکرده بودن و بدون من به راهشون ادامه داده بودن و حرف می زدن
فاصله زیادی بینمون افتاده بود و منم حس می کردم که اونجا اضافیم صدای آشنایی از پشت سرم میومد که میگفت: خودت هم داری میبینی
برگشتم سمتش جونگ کوک بود گفتم: چیو؟
خنده تو گلویی کرد وگفت: ببین چطوری داره بهت خیانت می کنه ...جای تو بودم من اول جدا می شدم قبل از اینکه قلبم شکسته بشه
چشم غوره رفتم و گفتم: آقای جئون چطوری انقد مطمئن حرف می زنی؟ یورا خواهرمه مینهو هم زیاد میاد خونمون این طبیعیه که باهاش صمیمی باشه
میدونستم دارم چرت میگم اصلا به چه دلیل انقد با خواهرم گرم گرفته بود
هوفی کشید و گفت: منو بگو که میخواستم قبل از اینکه قلبت رو بشکونه نجاتت بدم
پوزخندی زدم و گفتم: نجاتم بدی؟ خودم میدونم چطوری هوای خودمو داشته باشم نیازی به کمک تو نیست درضمن تو به همون سرد بودنت ادامه بده کسی ازت کمک نخواست
میخواست دهن باز کنه و حرفاشو بزنه که معلم ورزشمون صدام زد و ازم خواست برم به دفترش
نیم نگاهی به جونگ کوک کردم و رفتم به دفتر معلم ورزشمون
در زدم که گفت: ا/ت بیا تو رفتم داخل و گفتم: بله آقای جانگ با من کاری داشتید؟
گفت: ا/ت میدونم که همچین بچه ای نیستی ولی همکلاسی هات خیلی گفتن که تو عمدا یورا رو زدی گویا به خاطر مسئله شخصیت هم بوده
گفتم: این دروغه آقای جانگ من خیلی خواهرم رو دوست دارم هیچ وقت عمدا بخاطر مسائل شخصی خودم نمی زنمش کی همچین حرفایی زده؟
گفت: من کارم این نیست که مثل کلاغهای خبر چین حرفای بقیه رو بهت بگم فقط جهت احتیاط یه نامه ی عذرخواهی بنویس
گفتم...
طبق معمول کارامو انجام دادمو رفتم مدرسه و نشستم سر جام و با مینهو هم سلام نکردم یعنی چی که اینجوری سرم داد می زنه
مینهو اومد سمتم و یه صندلی برداشت و نشست و گفت: سلامت کو عشقم؟؟
گفتم: او ببخشیدا اصلا یادم نبود توهم وجود داری مینهو با اخم نگام کرد و گفت: باز چی شده صبح زود باهام جنگ داری... بخاطر دیروزه؟
گفتم: چه عجب فهمیدی
گفت: هی ا/ت فقط برای خودت گفتم من که منظوری نداشتم
حوصله جر و بحث کردن نداشتم پس گفتم: باشه تو راست میگی برو بشین سرجات
نشست سر میزش برگشتمو یه نگاهی بهش انداختم میزش جفت میز یورا خواهرم بود عجیبه که انقد با خواهرم صمیمی شده
(زنگ تفریح)
من و مینهو داشتیم توی حیاط مدرسه قدم می زدیم که یورا خودشو بهمون رسوند و گفت: هی صبر کنید باهم بریم
مینهو وسطمون بود من و یورا هم کنارش بودیم
همینجوری که راه می رفتیم احساس کردم به چیزی به پام گیر کرده نشستم و بدون اینکه سرمو بلند کنم به مینهو و یورا گفتم: یه لحظه لطفا صبر کنید
بند کفشم بود که باز شده بود بستمشون و بلند شدم سرمو که بلند کردم مینهو و یورا رو دیدم که اصلا صبر نکرده بودن و بدون من به راهشون ادامه داده بودن و حرف می زدن
فاصله زیادی بینمون افتاده بود و منم حس می کردم که اونجا اضافیم صدای آشنایی از پشت سرم میومد که میگفت: خودت هم داری میبینی
برگشتم سمتش جونگ کوک بود گفتم: چیو؟
خنده تو گلویی کرد وگفت: ببین چطوری داره بهت خیانت می کنه ...جای تو بودم من اول جدا می شدم قبل از اینکه قلبم شکسته بشه
چشم غوره رفتم و گفتم: آقای جئون چطوری انقد مطمئن حرف می زنی؟ یورا خواهرمه مینهو هم زیاد میاد خونمون این طبیعیه که باهاش صمیمی باشه
میدونستم دارم چرت میگم اصلا به چه دلیل انقد با خواهرم گرم گرفته بود
هوفی کشید و گفت: منو بگو که میخواستم قبل از اینکه قلبت رو بشکونه نجاتت بدم
پوزخندی زدم و گفتم: نجاتم بدی؟ خودم میدونم چطوری هوای خودمو داشته باشم نیازی به کمک تو نیست درضمن تو به همون سرد بودنت ادامه بده کسی ازت کمک نخواست
میخواست دهن باز کنه و حرفاشو بزنه که معلم ورزشمون صدام زد و ازم خواست برم به دفترش
نیم نگاهی به جونگ کوک کردم و رفتم به دفتر معلم ورزشمون
در زدم که گفت: ا/ت بیا تو رفتم داخل و گفتم: بله آقای جانگ با من کاری داشتید؟
گفت: ا/ت میدونم که همچین بچه ای نیستی ولی همکلاسی هات خیلی گفتن که تو عمدا یورا رو زدی گویا به خاطر مسئله شخصیت هم بوده
گفتم: این دروغه آقای جانگ من خیلی خواهرم رو دوست دارم هیچ وقت عمدا بخاطر مسائل شخصی خودم نمی زنمش کی همچین حرفایی زده؟
گفت: من کارم این نیست که مثل کلاغهای خبر چین حرفای بقیه رو بهت بگم فقط جهت احتیاط یه نامه ی عذرخواهی بنویس
گفتم...
۴۳.۱k
۰۵ اردیبهشت ۱۴۰۲