قاتل قلبم پارت۶

‌
روز بعد تو مدرسه:
معلم اومد تو کلاس
انیا:اقای هندرسون میتونم کنار دامیان بکشم‌؟
هندرسون: بله بشین
انیا:ممنون
کل کلاس در حال پچ پچ کردن
"فضولا😒"
امیلی از عصبانیت داغ کرده
زنگ تفریح:
امیلی رفت پیش انیا
امیلی:هوی دختره دهاتی حد و مرضتو بدون دیگه هم نزدیک دامیان نشو !
انیا:من چرا باید به تو گوش کنم؟
دامیان اومد پیش انیا
دامیان:امیلی اگه یبار دیگه به انیا زور بگی من میدونم با تو
امیلی از اونجا رفت
انیا:ممنون ولی به کمک نیاز نداشتم
دامیان:تو که راست میگی
بعد مدرسه :
بکی :انیا وایسا!
انیا:چی بله
بکی:امروز میای به دیگه؟
انیا:کجا؟
بکی:مگه پیاممو ندیدی امروز پارتی گرفتم ها
انیا:نه ندیدم😐
بکی:خب میای؟
انیا:نمیدونم شاید بیام
بکی:باشه پس فعلا 👋
انیا:بای بای
خونه:
انیا:من اومدم
یور و لوید: خوش اومدی
انیا:بابا میتونم امروز برم پارتیه بکی؟
لوید:نه انیا امروز یه ماموریت داری
انیا:نه نمیخوام
لوید:ولی اگه زود انجامش بدی میتونی بری
انیا با چشمای ستاره ای:قبوله 🤩
ماموریت انیا:
باید شکل یکی از مامور های سازمان قاچاقچیا بشه و چند تا اطلاعات رو از یکی بگیره
سادس

بسه خوابم میاد