چشمان خمار تو....پارت۳
.
.
.
.
خب قبل از شروع فیک میخوام ی چیزی بهتون بگم هرچی که مینویسم ساخته ذهنی خودمه و واقعیت نداره پس لطفا جدی نگیرین♡
.
.
.
.
&:یونگی...مدیر چیگفت؟
_:بهت ربطی نداره..راستی هرچی بینمون بود تموم شد...دیگه ی قدمم نزدیکم نشو*سرد
&:یونگیا...من هنوز..
یونگی رفت*
&:دختره عوضی به حسابت میرسم
راهرو های مدرسه خلوت بود..همه ی بچه ها داخل کلاساشون بودن..ساعت کم کم داشت میشد ۱۱:۴۵...بعد چند ثانیه زنگ خورد..رینا قبل زنگ اجازه گرفته بود و رفته بود خونه
+:پوفف..مدرسه بدون رینا حال نمیده..وایسا ببینم اونجا چه خبره؟..
؟:ی..ون..گی..خ...و..اه...شد..می..کنم..نزن
+:داری چیکار میکنی؟
_:گورتو از اینجا گم کن
+:میگم داری چیکار میکنی هان؟*داد
_:کسی حق نداره سر من داد بزنه *بلند
+:ولش کن.....گفتم ولش کن*عربده
_:نکنم چیکار میکنی هان؟*عربده
+:حق نداری جلو من ی بی گناهو بزنی
_:عجب...اونوقت تو کی باشی؟
+:پاشو بریم..پاشو
_:هیچا نمیری
؟:.ب.
+:گفتم پاشو بیا..تا من هستم کسی نمیتونه باهات کاری کنه
؟:پاشد رفت پیشات*
باهم رفتن حیاط و ات لباسشو مرتب کرد
+:خوبی جاییت که درد نمیکنه؟
؟:نه..خوبم...ممنون که جونمو نجات دادی
+:نه بابا این چه حرفیه..ای وای کتابم مونده تو کلاس..همینجا وایسا برم بیارمش
؟:باشه
رفتم کتابمو بردارم که تو راه دستی جلوی دهنمو گرفت و چشمام کم کم سیاهی رفت..
÷:برگشت مدرسه*....ات...ات...کجایی؟...ببخشید شما اتو ندیدین؟
؟:ات؟رفت کتابشو بیاره
÷:اها پس داخل کلاسه باشه ممنون
.
.
.
خب قبل از شروع فیک میخوام ی چیزی بهتون بگم هرچی که مینویسم ساخته ذهنی خودمه و واقعیت نداره پس لطفا جدی نگیرین♡
.
.
.
.
&:یونگی...مدیر چیگفت؟
_:بهت ربطی نداره..راستی هرچی بینمون بود تموم شد...دیگه ی قدمم نزدیکم نشو*سرد
&:یونگیا...من هنوز..
یونگی رفت*
&:دختره عوضی به حسابت میرسم
راهرو های مدرسه خلوت بود..همه ی بچه ها داخل کلاساشون بودن..ساعت کم کم داشت میشد ۱۱:۴۵...بعد چند ثانیه زنگ خورد..رینا قبل زنگ اجازه گرفته بود و رفته بود خونه
+:پوفف..مدرسه بدون رینا حال نمیده..وایسا ببینم اونجا چه خبره؟..
؟:ی..ون..گی..خ...و..اه...شد..می..کنم..نزن
+:داری چیکار میکنی؟
_:گورتو از اینجا گم کن
+:میگم داری چیکار میکنی هان؟*داد
_:کسی حق نداره سر من داد بزنه *بلند
+:ولش کن.....گفتم ولش کن*عربده
_:نکنم چیکار میکنی هان؟*عربده
+:حق نداری جلو من ی بی گناهو بزنی
_:عجب...اونوقت تو کی باشی؟
+:پاشو بریم..پاشو
_:هیچا نمیری
؟:.ب.
+:گفتم پاشو بیا..تا من هستم کسی نمیتونه باهات کاری کنه
؟:پاشد رفت پیشات*
باهم رفتن حیاط و ات لباسشو مرتب کرد
+:خوبی جاییت که درد نمیکنه؟
؟:نه..خوبم...ممنون که جونمو نجات دادی
+:نه بابا این چه حرفیه..ای وای کتابم مونده تو کلاس..همینجا وایسا برم بیارمش
؟:باشه
رفتم کتابمو بردارم که تو راه دستی جلوی دهنمو گرفت و چشمام کم کم سیاهی رفت..
÷:برگشت مدرسه*....ات...ات...کجایی؟...ببخشید شما اتو ندیدین؟
؟:ات؟رفت کتابشو بیاره
÷:اها پس داخل کلاسه باشه ممنون
۳.۸k
۰۷ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.