ارباب و برده p⁴

سلااام کیوتام من دوباره اومدم بچه ها منو ببخشید بخواطر کارای مدرسمون و الانم مریضم نمیتونم زود بزودی پارتا رو بزارم ببخشید😔



و تازمانی که به جایی که نمیشناسم برسیم هیچ حرفی بینمون رد و بدل نشد

+عجب ماشینی داره چقدر باحاله خب از بزرگ ترین مافیای دنیا کمتر از این انتظاری نمیره اه ات چی داری میگی اون اربابت عه درضمن تو بای بخواطر داشتن ارباب به این خطرناکی بترسی نه این که همین جوری بشینی و دربارش به این راحتی فکرای مزخرف بکنی! (همش تو ذهنش بود)

_پوزخند این دختره عجب فکرایی میکنه آدم نمیتونه فازشو بفهمه چرا انقدر تغییر مود میدی تو ؟
اه اصلا به من (ذهن جیمین)

(علامت راوی ¤)

¤ خب خب بچها ببخشید وسط داستان پارازیت انداختم ولی یه نکته ای اینجا وجود داره اونم اینه که جیمین عضوی از خاندان سلطنتی ومپایر هاس و جانشین پدرش عه ولی پدرش هنوز زندس و ۱۲۰ سالشه که تو انسان ها ۲۰ ساله محسوب میشه و قدرت های خاصی داره مثل همین که میتونه صدای ذهن هر کسی رو بخونه البته به شرطی که اون طرف انسان باشه و یا خودش این جازه رو داده باشه. دیگه بریم سر داستان خیلی حرف زدم😁

ویو ات :

بالاخره رسیدیم و واو اینجا چقدر بزرگهههه تاحالا عمارتی به این بزرگی ندیده بودم(این کاملا طبیعیه چون تو تاحالا بیرون از خونه نرفتی دختر خوب😐)

_خب اگه تماشا کردن خونم تموم شود دهنتو ببند و بیا بریم تو (سرد)

+ ایششش پسره مغرور اینو توذهنم گفتم و یه باشه ای هم زیر لب و دنبالش راه افتادم

منو برد تو و یه خانم مسن بهش خوش آمد گفت اونم بهش گفت که تمام قوانین عمارتش رو بهم
بگه و اتاقم رو نشون بده



بچها کامت بزارین ببینم اصلا از فیکم خوشتون آمده یا نه🫠🥲