برادر من
برادر من پارت ۲۴
هینو:باشه من برات انجام میدم ولی باید قبلش بفهمیم چند ماهه بارداری
که نسبت به اون برات یه دستگاه بیاریم باشه؟
ا/ت:یعنی اول ببینیم چند ماهه باردارم
هینو:آره بعدش سقطش میکنیم
ا/ت:کی نوبت میدی بهم؟؟؟
هینو:فردا وقتم خالیه ساعت ۱۱ صبح
ا/ت:باشع میبینمت
قطع کردم.......و خوابیدم
ویو تهیونگ *
برام عجیب بود که چرا ا/ت همچین سوالی ازم پرسید
مهمونا رفتن منم رفتم دستشوئی سطل آشغال رو باز کردم دیدم یه بیبی چک توشه برگام ریخته بود
شاید برای مینجی باشه
نه مینجی چرا باید اینکارو تو خونه ما بکنه برای مینجی نیست ......حتما برای ا/ت برای همین هم استرس داشت برای همین بود که میلرزید برای همین بود که ازم اون سوال رو پرسید دویدم سمت اتاق ا/ت در رو باز کردم دیدم خوابه میخواستم بیدارش کنم که با خودم گفتم فردا باهاش صحبت میکنم الان نیاز به خواب داره
منم رفتم داخل تختم و خوابیدم
ویو ا/ت*
صبح پاشدم ساعت ۱۰ بود سریع از جام پریدم و رفتم دستشوئی و کارای لازم رو انجام دادم و لباسم رو پوشیدم یه شلوارک آبی با تیشرت صورتی که طرح رنگین کمون داشت
سوئیچ رو گرفتم و سمت کلینیک حرکت کردم خیلی استرس داشتم
ویو تهیونگ *
صبح که بیدار شدم سریع رفتم داخل اتاق ا/ت ولی ا/ت نبود خیلی تعجب کردم چرا رفته و کجا رفته
کشو ی میزش رو باز کردم دیدم نوشته ساعت ۱۱ سقط جنین با آدرس خوشبختانه ساعت ۱۰ نیم بود سریع لباس پوشیدم و رفتم سوار ماشین شدم با تمام وجود گاز دادم تو راه گریم گرفت یعنی من بابل شدم الان من یه بچه دارم باورم نمیشه ولی چرا ا/ت میخواد سقط کنه بچه رو
رسیدم به مقصد رفتم داخل کلینیک و ا/ت رو دیدم
تهیونگ:داری چیکار میکنی(عربدههه)
ا/ت:بنظرت خودت دارم چیکار میکنم دارم بچمو ميندازم نمیفهمی(عربده تر)
تهیونگ:چرا داری بچمو میدازی هاا
ا/ت:.....
تهیونگ:ا/ت جواب منو بدهههه چرا میخوای بچه رو بندازیییی(عربده)
ا/ت:چون من هنوز آمادگی ندارم
تهیونگ:من اون بچه رو میخوام کیم ا/ت فهمیدی
ا/ت:من م..میفهمم....ک...که تک ب...بچه رو م....م...میخوای ولی من نمیتونم
هینو:ببخشید (داد بلند)
هینو:بزارین اول ببینم این بچه جند ماهه بعد به فکر سقطش باشین
رفتم بیرون بعد چند دقیقه اون خانومه گفت بیام داخل به من و ا/ت گفت روی مبل بشینیم
هینو:اول که من هان هینو هستم دوست ا/ت
تهیونگ:خوشبختم و ببخشید بابت سرو صدا متاسفم
هینو:و یه خبر بعد
ا/ت:چه خبر بدی؟؟
هینو:شما دو گزینه دارین
یک یا این بچه رو بدنیا میارین که یک ماهشه و خیلییی کوچولوعه
یا
تهیونگ:یا چی؟؟
هینو:یا ا/ت دیگه نمیتونه بچه دار شه تا ابد
تهیونگ:چ....چرا؟؟
هینو:چون جنین آسیب زیادی به رحم زده به قابل جبران نیست
تهیونگ:چی قابل جبران نیست؟؟
هینو:آسیبی که به رحم وارد شده
هینو:باشه من برات انجام میدم ولی باید قبلش بفهمیم چند ماهه بارداری
که نسبت به اون برات یه دستگاه بیاریم باشه؟
ا/ت:یعنی اول ببینیم چند ماهه باردارم
هینو:آره بعدش سقطش میکنیم
ا/ت:کی نوبت میدی بهم؟؟؟
هینو:فردا وقتم خالیه ساعت ۱۱ صبح
ا/ت:باشع میبینمت
قطع کردم.......و خوابیدم
ویو تهیونگ *
برام عجیب بود که چرا ا/ت همچین سوالی ازم پرسید
مهمونا رفتن منم رفتم دستشوئی سطل آشغال رو باز کردم دیدم یه بیبی چک توشه برگام ریخته بود
شاید برای مینجی باشه
نه مینجی چرا باید اینکارو تو خونه ما بکنه برای مینجی نیست ......حتما برای ا/ت برای همین هم استرس داشت برای همین بود که میلرزید برای همین بود که ازم اون سوال رو پرسید دویدم سمت اتاق ا/ت در رو باز کردم دیدم خوابه میخواستم بیدارش کنم که با خودم گفتم فردا باهاش صحبت میکنم الان نیاز به خواب داره
منم رفتم داخل تختم و خوابیدم
ویو ا/ت*
صبح پاشدم ساعت ۱۰ بود سریع از جام پریدم و رفتم دستشوئی و کارای لازم رو انجام دادم و لباسم رو پوشیدم یه شلوارک آبی با تیشرت صورتی که طرح رنگین کمون داشت
سوئیچ رو گرفتم و سمت کلینیک حرکت کردم خیلی استرس داشتم
ویو تهیونگ *
صبح که بیدار شدم سریع رفتم داخل اتاق ا/ت ولی ا/ت نبود خیلی تعجب کردم چرا رفته و کجا رفته
کشو ی میزش رو باز کردم دیدم نوشته ساعت ۱۱ سقط جنین با آدرس خوشبختانه ساعت ۱۰ نیم بود سریع لباس پوشیدم و رفتم سوار ماشین شدم با تمام وجود گاز دادم تو راه گریم گرفت یعنی من بابل شدم الان من یه بچه دارم باورم نمیشه ولی چرا ا/ت میخواد سقط کنه بچه رو
رسیدم به مقصد رفتم داخل کلینیک و ا/ت رو دیدم
تهیونگ:داری چیکار میکنی(عربدههه)
ا/ت:بنظرت خودت دارم چیکار میکنم دارم بچمو ميندازم نمیفهمی(عربده تر)
تهیونگ:چرا داری بچمو میدازی هاا
ا/ت:.....
تهیونگ:ا/ت جواب منو بدهههه چرا میخوای بچه رو بندازیییی(عربده)
ا/ت:چون من هنوز آمادگی ندارم
تهیونگ:من اون بچه رو میخوام کیم ا/ت فهمیدی
ا/ت:من م..میفهمم....ک...که تک ب...بچه رو م....م...میخوای ولی من نمیتونم
هینو:ببخشید (داد بلند)
هینو:بزارین اول ببینم این بچه جند ماهه بعد به فکر سقطش باشین
رفتم بیرون بعد چند دقیقه اون خانومه گفت بیام داخل به من و ا/ت گفت روی مبل بشینیم
هینو:اول که من هان هینو هستم دوست ا/ت
تهیونگ:خوشبختم و ببخشید بابت سرو صدا متاسفم
هینو:و یه خبر بعد
ا/ت:چه خبر بدی؟؟
هینو:شما دو گزینه دارین
یک یا این بچه رو بدنیا میارین که یک ماهشه و خیلییی کوچولوعه
یا
تهیونگ:یا چی؟؟
هینو:یا ا/ت دیگه نمیتونه بچه دار شه تا ابد
تهیونگ:چ....چرا؟؟
هینو:چون جنین آسیب زیادی به رحم زده به قابل جبران نیست
تهیونگ:چی قابل جبران نیست؟؟
هینو:آسیبی که به رحم وارد شده
۱۱.۵k
۰۵ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.