p14
...
ویو ات
بازی بالاخره تموم شد چقدر خوبه که کار میکاپم با این گروهه نتیجه خیلی عجیب بود فقط پنج تا گل رو نامجون به خاطر قدش انداخت تو سبد بقیه رو من و کوک انداختیم واقعا بازیش خوبه اون تو همه چی خوبه
جین: امشب بیرون غذا میخوریم... میخوام براتون به افتخار اشنایی با ات غذای دریایی سفارش بدم
اعضا و ات: اکی
...
ویو ات
سوار ون شدیم و جین ما رو برد یه رستوران خوب وای این رستوران نهههه من از اینجا بدم میاد اینجا منو یاد وقتی میندازه که با مامان بابام میومدیم غذای دریایی بخوریم
یونگی: ات... ات حالت خوبه دو ساعته دارم صدات میزنم... رسیدیم بیا بریم بچه ها اونجا رو اون میز منتظرن
ات: ها... اره خوبم بریم
...
کوک: ات چرا رنگت پریده حالت خوبه (ذهن کوک: اون روزای سختی تو بچه گیش افتاده وای چرا انقدر درگیرشم)
ات: نه احتمالا به خاطر بازی یکم خسته شدم... جین چه غذایی سفارش دادی (ذهن ات: باید حسشو از خودم پرت کم ولی بازم خیلی خوبه ات خودتو جمع کن)
جین: میگو و خرچنگ
ات: به به
ویو کوک
چون نگران ات بودم رفتم بغلش نشستم و منتظر بودیم غذا برسه که یهو اون سونگ هو اومد اون طرف ات نشست
ات: سو... سونگ هو تو اینجا... چیکار میکنی (متعجب)
سونگ هو: نمیتونم کنار رئیسم بشینم
کوک: رئیس... رئیس چی
سونگ هو: مدیر برنامش و معاونش تو سالن و شرکت میکاپ هستم
جین: خوب یه مهمون داریم من برم یکم بیشتر سفارش بدم
ات: نه نیازی نیست اون الان میره
جین: نه... سونگ هو بشین اگه بری ناراحت میشم (ذهن جین: شاید یه چیزی ازش فهمیدیم)
سونگ هو: ممنون... میتونم با ات بیشتر صحبت کنم
کوک: چه غلطا (اروم)
اعضا: داستان داره جالب میشت 😂
کوک: سکوت کنین
ویو ات
داشتیم صحبت میکردیم که یو کوک...
ویو کوک
سونگ هو داشت زیاد به ات نزدیک میشدم نتونستم تحمل کنه و...
خماری بد دردیه
عذر میخوام
چون تو خماری موندین میتونین هر چی خواستین تو کامنتا بگین (میدونم رو اعصابتونم ولی لطفا ارزوی مرگ نکنین برام اینجوری کسی نیست این دو تا کبوتر عاشقو به هم برسونه 🤣)
ویو ات
بازی بالاخره تموم شد چقدر خوبه که کار میکاپم با این گروهه نتیجه خیلی عجیب بود فقط پنج تا گل رو نامجون به خاطر قدش انداخت تو سبد بقیه رو من و کوک انداختیم واقعا بازیش خوبه اون تو همه چی خوبه
جین: امشب بیرون غذا میخوریم... میخوام براتون به افتخار اشنایی با ات غذای دریایی سفارش بدم
اعضا و ات: اکی
...
ویو ات
سوار ون شدیم و جین ما رو برد یه رستوران خوب وای این رستوران نهههه من از اینجا بدم میاد اینجا منو یاد وقتی میندازه که با مامان بابام میومدیم غذای دریایی بخوریم
یونگی: ات... ات حالت خوبه دو ساعته دارم صدات میزنم... رسیدیم بیا بریم بچه ها اونجا رو اون میز منتظرن
ات: ها... اره خوبم بریم
...
کوک: ات چرا رنگت پریده حالت خوبه (ذهن کوک: اون روزای سختی تو بچه گیش افتاده وای چرا انقدر درگیرشم)
ات: نه احتمالا به خاطر بازی یکم خسته شدم... جین چه غذایی سفارش دادی (ذهن ات: باید حسشو از خودم پرت کم ولی بازم خیلی خوبه ات خودتو جمع کن)
جین: میگو و خرچنگ
ات: به به
ویو کوک
چون نگران ات بودم رفتم بغلش نشستم و منتظر بودیم غذا برسه که یهو اون سونگ هو اومد اون طرف ات نشست
ات: سو... سونگ هو تو اینجا... چیکار میکنی (متعجب)
سونگ هو: نمیتونم کنار رئیسم بشینم
کوک: رئیس... رئیس چی
سونگ هو: مدیر برنامش و معاونش تو سالن و شرکت میکاپ هستم
جین: خوب یه مهمون داریم من برم یکم بیشتر سفارش بدم
ات: نه نیازی نیست اون الان میره
جین: نه... سونگ هو بشین اگه بری ناراحت میشم (ذهن جین: شاید یه چیزی ازش فهمیدیم)
سونگ هو: ممنون... میتونم با ات بیشتر صحبت کنم
کوک: چه غلطا (اروم)
اعضا: داستان داره جالب میشت 😂
کوک: سکوت کنین
ویو ات
داشتیم صحبت میکردیم که یو کوک...
ویو کوک
سونگ هو داشت زیاد به ات نزدیک میشدم نتونستم تحمل کنه و...
خماری بد دردیه
عذر میخوام
چون تو خماری موندین میتونین هر چی خواستین تو کامنتا بگین (میدونم رو اعصابتونم ولی لطفا ارزوی مرگ نکنین برام اینجوری کسی نیست این دو تا کبوتر عاشقو به هم برسونه 🤣)
۶.۸k
۲۷ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.