پارت ۱۰

ا.ت:هق..هق..من دلم می خواد بغلش کنم..هق اگر..اگر بفهمه و ازم متنفر بشه چی..اگر رئیس بهش بگه چی اگر...
تهیونگ:هعی اروم باش اروم باش
ا.ت:بگو من چطوری باید اروم باشممممم چطوریییییی(گریه)
تهیونگ:ا.ت تو فعلا ۱۳ سالته هنوز وقت داری پس امیدوار باش...بیا امیدوار باشیم
اوت:هق هق خوب هق باشه
تهیونگ:افرین دختر خوب...حالا برو دست و صورتت و بشور بریم پایین کوکی شک نکنه
ا.ت:باشه..
ا.ت توی دلش:کوکی من فکر میکنه که من هیچ کارم..چرا اخه چرا تمام زندگی من این همه حال بهم زنه هرجور که شدههه یه راه پیدا میکنم هرجور که شده
...............................................................
ا.ت:کوکیییی
جونگکوک:(سرد) بله
ا.ت:جونگی..چرا چرا سرد شدی
جونگکوک:من میدونم داری یچیزی ازم مخفی میکنی ا.ت...بهتره بهم بگی که ماجرا چیه
ا.ت:هیمممم چی میگی اخه من نمی فهمم
کوکی بیا بریم غذا بخوریم..هوم نظرت چیه
جونگکوک:بهتره بگی ارباب نه کوکی
ا.ت:چ...چی؟
جونگکوک:همین که گفتم فهمیدی یا نه؟
ا.ت:تو تو چت شده
جونگکوک:می خوای بمیری؟
ا.ت:باشه ارباب
(فلش بک به اتاق پ/ک)
پ/ک:چته کوک ان تو رو یادش نمیاد که چی میخوای چیکار کنی می خوای همه ی نقشه هام و خراب کنی؟
کوک:من مطمعنم شما ها دارید یچیزی ازم مخفی میکنید
بابا من بالاخره میفهمم ماجرا چیه حالا ببین
پ/ک:ببینیم و تعریف کنیم...برو بیرون
کوک:با اجازه
(پایان فلش بک)


سلام بچه ها امکان داره دیگه تو عکس ننویسم چون برام سخت بود پی مینویسم و اینکه امکان داره زود تر اپشون کنم
حمایت کنید امشب پارت ۱۱ هم میزارم