قانون عشق p28
بندشو از پشت بستم و رفتم بیرون ...بقیه هیکلشون مثل من نبود ، سه سال باشگاه رفتن و ورزش کردن نتیجش شد هیکل رو فرکی که الان دارم
سینه هام جلو بود و بند پیش بند هم کمر باریکم رو به رخ میکشید
باسنم بخاطر گودی کمرم تو چشم بود
موهامو دم اسبی بستم و رفتم تو آشپزخونه جونگ کوک ..سرپرست مین با دیدنم لبخندی رو لباش جا گرفت
چند لحظه رفت تو فکر و لبخندش ماسید : از حرفم ناراحت نشو میون سو جان ولی ...جناب جئون لیاقت تو رو نداشت
با سر تایید کردم : قبل از ازدواج هم پدرم بهم همینو گفت کاش به حرفش گوش میکردم ،دلم برا پدر و مادرم تنگ شده ...یه سال و خورده ایه ندیدمشون
سرپرست مین : نگران نباش دخترم ایشالا همه چیز درست میشه امیدوار باش
صدای جونگ کوک از طبقه بالا اومد: سرپرست مین..یکیو بفرس این کت منو اتو کنه
سرپرست مین با صدای بلند گفت: الان خودم میام اقا
دستشو ب میز گرفت تا بتونه بلند شه که جلوشو گرفتم: شما زانوتون درد میکنه..بزارین من میرم
گفت: مطمئنی مشکلی نداری
من: تا اخر عمر که نمیتونم ازش فرار کنم باید با واقعیتا کنار بیام
باشه ای گفت و اجازه داد برم
در زدم و وقتی اجازه ورود داد درو باز کردم و یکم رفتم داخل
سرشو آورد بالا و وقتی دید من اومدم یکم جا خورد
از سر تا پام رو دقیق نگاه کرد و یه ابروش اومد بالا ،گلوشو صاف کرد
کت رو به سمتم گرفت: بگیر زود اتوش کن
چشمی گفتم و بدون نگاه بهش کت رو گرفتم
رفتم پایین اتاق خشک شویی و اتو رو روشن کردم
از بچگی کار خونه رو از مادرم یاد گرفته بودم میگفت میخوام دخترم همه چی تموم باشه
کتش رو دقیق اتو کشیدم ..پ.رفتم به سمت در ،دست گیرشون گرفتم سرمو برگردوندم تا چک کنم اتو رو خاموش کردم یا نه
همون طور که به یه قدم به سمت جلو برداشتم خوردم تو یه چیز سفت
سر بلند کردم و با اخمای جونگ کوک مواجه شدم
جونگ کوک: چرا اینقد طولش دادی
میدونستم داره بهونه میگیره .. نا سلامتی یه سال و نیم باهاش زندگی کردم.....اروم گفتم: ببخشید
با همون حالت رفت
منم درو بستم خواستم برم ..هنوز چند قدم نرفته بود که ایستاد و برگشت
هول کردم از خشمش : چ..چیشده
نزدیک شد و کت رو بالا گرفت و آستینشو جلو اورد : اینجا برو ببین ..چروکه
صداشو بالا تر برد : چرا درس کارتو انجام نمیدیییی
چشامو بستم و سرمو پایین انداختم
نفسای تندش تو صورتم پخش میشد ...سرمو اوردم بالا و ب سختی زبون باز کردم: بدین دوباره اتوش کنم
بلافاصله گفت: لازم نکرده گند کاریتو جمع کنی ..عوضش باید جریمه بشی
با تعجب گفتم: چی
جونگ کوک: تا شب ک برمیگردم باید تمام اینجا رو جارو بکشی و تمیز کنی یه ذره لک ببینم اخراجی
سینه هام جلو بود و بند پیش بند هم کمر باریکم رو به رخ میکشید
باسنم بخاطر گودی کمرم تو چشم بود
موهامو دم اسبی بستم و رفتم تو آشپزخونه جونگ کوک ..سرپرست مین با دیدنم لبخندی رو لباش جا گرفت
چند لحظه رفت تو فکر و لبخندش ماسید : از حرفم ناراحت نشو میون سو جان ولی ...جناب جئون لیاقت تو رو نداشت
با سر تایید کردم : قبل از ازدواج هم پدرم بهم همینو گفت کاش به حرفش گوش میکردم ،دلم برا پدر و مادرم تنگ شده ...یه سال و خورده ایه ندیدمشون
سرپرست مین : نگران نباش دخترم ایشالا همه چیز درست میشه امیدوار باش
صدای جونگ کوک از طبقه بالا اومد: سرپرست مین..یکیو بفرس این کت منو اتو کنه
سرپرست مین با صدای بلند گفت: الان خودم میام اقا
دستشو ب میز گرفت تا بتونه بلند شه که جلوشو گرفتم: شما زانوتون درد میکنه..بزارین من میرم
گفت: مطمئنی مشکلی نداری
من: تا اخر عمر که نمیتونم ازش فرار کنم باید با واقعیتا کنار بیام
باشه ای گفت و اجازه داد برم
در زدم و وقتی اجازه ورود داد درو باز کردم و یکم رفتم داخل
سرشو آورد بالا و وقتی دید من اومدم یکم جا خورد
از سر تا پام رو دقیق نگاه کرد و یه ابروش اومد بالا ،گلوشو صاف کرد
کت رو به سمتم گرفت: بگیر زود اتوش کن
چشمی گفتم و بدون نگاه بهش کت رو گرفتم
رفتم پایین اتاق خشک شویی و اتو رو روشن کردم
از بچگی کار خونه رو از مادرم یاد گرفته بودم میگفت میخوام دخترم همه چی تموم باشه
کتش رو دقیق اتو کشیدم ..پ.رفتم به سمت در ،دست گیرشون گرفتم سرمو برگردوندم تا چک کنم اتو رو خاموش کردم یا نه
همون طور که به یه قدم به سمت جلو برداشتم خوردم تو یه چیز سفت
سر بلند کردم و با اخمای جونگ کوک مواجه شدم
جونگ کوک: چرا اینقد طولش دادی
میدونستم داره بهونه میگیره .. نا سلامتی یه سال و نیم باهاش زندگی کردم.....اروم گفتم: ببخشید
با همون حالت رفت
منم درو بستم خواستم برم ..هنوز چند قدم نرفته بود که ایستاد و برگشت
هول کردم از خشمش : چ..چیشده
نزدیک شد و کت رو بالا گرفت و آستینشو جلو اورد : اینجا برو ببین ..چروکه
صداشو بالا تر برد : چرا درس کارتو انجام نمیدیییی
چشامو بستم و سرمو پایین انداختم
نفسای تندش تو صورتم پخش میشد ...سرمو اوردم بالا و ب سختی زبون باز کردم: بدین دوباره اتوش کنم
بلافاصله گفت: لازم نکرده گند کاریتو جمع کنی ..عوضش باید جریمه بشی
با تعجب گفتم: چی
جونگ کوک: تا شب ک برمیگردم باید تمام اینجا رو جارو بکشی و تمیز کنی یه ذره لک ببینم اخراجی
۹۴.۵k
۱۶ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.