ℝ𝕖𝕧𝕖𝕣𝕤𝕖...! معکوس
ℝ𝕖𝕧𝕖𝕣𝕤𝕖...! معکوس
𝑝𝑎𝑟𝑡..10
کتاب زندگی
عشق حقیقی...صفحه 164
اگر عشق بین انها واقعی باشد...او در این امتحان پیروز میشود اما یکی از ان دو از بین میرود!
(گایز توی معرفی فیک گفتم که تخیلیه پس مثل فیکای دیگه نیس...!)
ویو راوی:
تهیونگ نمیتونست فضایی که داخلش هست رو درک کنه
اون وارد دنیای ارواح شده بود جایی که تحت سلطه ی بارونگ پادشاه روح ها بود
هایون قوانین اونو زیر پا گذاشته بود پس تصمیم گرفت با کمک کتاب زندگی اون دونفر رو امتحان کنه
اگه واقعا نیمه ی هم باشن عشقی ابدی دارن
ویو تهیونگ
همه چی خیلی عجیب و ترسناک بود
به اطرافم نگاه کردم حتی پرنده هم پر نمیزد
_من کجام؟
صدایی از پشت سرم شنیدم
+تو سرزمین ارواح
_هایون
به سرعت به عقب چرخیدم ولی کسی اونجا نبود
_هـ..هایون...کجایی؟
+تهیونگ...من قوانینو زیر پا گذاشتم...الان زندانیم...ازت میخوام که قوی باشی...به حرفشون گوش کن اونا کمکت میکنن تا منو پیدا کنی
_چی داری میگی؟کیا؟
دیگه هیچ جوابی ازش نشنیدم....ناگهان همه چی تاریک شد
(گایز اینجا یکم گیج کنندس...یه راهنمایی.بارونگ برای امتحان کردن تهیونگ 3راه سخت رو قرار داده اولیش..موقعی که تهیونگ 10سالش بود و فکر میکرد هایون انسانه تو این مرحله باید یه کلید پیدا کنه برای ازاد کردن هایون 3 تا کلید لازمه برای اینکه قاطی نکنید تهیونگ 25ساله رو با این علامت~نشون میدم)
_هایون وایستا...ای پام
+چیشد؟
_اخخخ...گرفتمت(خنده)
+اییی ولم کن(خنده)
~چشامو باز کردم...صدا های نامفهومی میومد یه دختر و پسر رو میدیدم
صبر کن اون دختر...هایونه اون پسره هم...مـ..منم؟
شرط: ۲۵لایک♡...20کامنت❤
نارنگیام اگه این فیکو دوست ندارید بگید ادامش ندم🙂❤
𝑝𝑎𝑟𝑡..10
کتاب زندگی
عشق حقیقی...صفحه 164
اگر عشق بین انها واقعی باشد...او در این امتحان پیروز میشود اما یکی از ان دو از بین میرود!
(گایز توی معرفی فیک گفتم که تخیلیه پس مثل فیکای دیگه نیس...!)
ویو راوی:
تهیونگ نمیتونست فضایی که داخلش هست رو درک کنه
اون وارد دنیای ارواح شده بود جایی که تحت سلطه ی بارونگ پادشاه روح ها بود
هایون قوانین اونو زیر پا گذاشته بود پس تصمیم گرفت با کمک کتاب زندگی اون دونفر رو امتحان کنه
اگه واقعا نیمه ی هم باشن عشقی ابدی دارن
ویو تهیونگ
همه چی خیلی عجیب و ترسناک بود
به اطرافم نگاه کردم حتی پرنده هم پر نمیزد
_من کجام؟
صدایی از پشت سرم شنیدم
+تو سرزمین ارواح
_هایون
به سرعت به عقب چرخیدم ولی کسی اونجا نبود
_هـ..هایون...کجایی؟
+تهیونگ...من قوانینو زیر پا گذاشتم...الان زندانیم...ازت میخوام که قوی باشی...به حرفشون گوش کن اونا کمکت میکنن تا منو پیدا کنی
_چی داری میگی؟کیا؟
دیگه هیچ جوابی ازش نشنیدم....ناگهان همه چی تاریک شد
(گایز اینجا یکم گیج کنندس...یه راهنمایی.بارونگ برای امتحان کردن تهیونگ 3راه سخت رو قرار داده اولیش..موقعی که تهیونگ 10سالش بود و فکر میکرد هایون انسانه تو این مرحله باید یه کلید پیدا کنه برای ازاد کردن هایون 3 تا کلید لازمه برای اینکه قاطی نکنید تهیونگ 25ساله رو با این علامت~نشون میدم)
_هایون وایستا...ای پام
+چیشد؟
_اخخخ...گرفتمت(خنده)
+اییی ولم کن(خنده)
~چشامو باز کردم...صدا های نامفهومی میومد یه دختر و پسر رو میدیدم
صبر کن اون دختر...هایونه اون پسره هم...مـ..منم؟
شرط: ۲۵لایک♡...20کامنت❤
نارنگیام اگه این فیکو دوست ندارید بگید ادامش ندم🙂❤
۱۲.۹k
۰۹ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.