the pain p8
the pain p8
فقط لباش رو مثل ماهی تکون میداد ولی نمیتونست حرفی بزنه. شل کننده ی عضلات یه جور فلج موقتی بود... چند دقیقه بعد روی ردیف صندلی های جلوی خودم خوابوندمش و خودمم رو به روش نشستم. خیلی مظلوم بود و دستاش مدام میلرزید. میفهمیدم میترسه. دوسش داشتم ولی توی کار ما احساسات بی معنا بودن.
کم کم به عمارت نزدیک میشدیم و تهیونگ هنوز بیهوش بود.... بعد از چند دقیقه جلوی در اهنی عمارت بودیم بادیگارد ها سریع در رو باز کردن و ون داخل محوطه جلوی پله های در ورودی ایستاد و ما پیاده شدیم و کریس تهیونگ رو بغل کردو باهم وارد عمارت شدیم خدمتکار ها سریع صف کشیدنو پالتومونو از دستم گرفتن و به کریس اشاره کردم که تهیونگو ببره بالا و خودمم به سمت اتاق کار بابا از پله ها بالا رفتم. اتاق بابا آخرین اتاق ته راهرو بود، در زدم و وارد شدم.
جیمین: سلام پدر
جئون: چی میخوای؟
جیمین: میشه بشینم؟
جئون: هومم بشین(در حالی که داشت سیگارش رو با فندک طلایی رنگش روشن میکرد گفت)
جیمین: یه خبر دارم.
جئون: بگو!
جیمین: یه نفر اینجاست. توی اتاق مهمان.
جئون: کی؟
جیمین: اوممم. خب کی باشه بهتره؟
جئون: نمیدونم!.........(بعد از مکثی ادامه داد) امکان نداره!
جیمین: داره. تهیونگ اینجاست.
جئون: چطور ممکنه به همین راحتی اون....
جیمین: خب من و کریس توی بار بودیم که یکی از افرادم بهم خبر داد که.....(کل داستانو مو به مو تعریف کردم)....
جئون: اوه پس تهیونگ کوچولو فرار کرده! حواست رو جمع کن دوباره هم میتونه اینکار رو بکنه...
جیمین: نمیتونه، بهش شل کننده ی عضلات زدم، حداکثر تا ۷۲ ساعت نمیتونه حرکت کنه. البته اگر بعد از اون هم بتونه تکون بخوره...
جئون: چرا؟
جیمین: چون کریس زد پاهاشو له کرد
جیمین: چرا اینجوری نگام میکنی بابا؟ مگه تقصیر منه؟!
جئون: فاک پسرم ولی عیب نداره
....
جیمین ویو:
از اتاق بابا اومدم بیرون و به سمت اتاق تهیونگ حرکت کردم دستم رو روی دستگیره گذاشتم که قدم های پشت
سرم منو وادار به عقب گرد کرد
جیمین: مشکلی هست؟
جئون: نه اومدم به پسر جدیدم سر بزنم
جیمن: اوه پدر اون هنوز آماده نیست، میتونین بعدا به دیدنش بیاین.
جئون: جیمین خیلی بده که زود جایگاهت رو فراموش میکنی بهتر نیست دیگه توی کار من دخالت نکنی.
درسته، من داشتم خودم رو آدم حساب میکردم و به کل فراموش کردم که فقط یه وسیلهام.
در اتاق رو باز کردم و کنار ایستادم تا بابا وارد بشه خودم هم پشت سرش داخل اتاق رفتم و روی کاناپه نشستم، بابا رفت و گوشه ی تخت تهیونگ نشست
جئون: هی تهیونگ کوچولو، نمیخوای بیدار شی. هومم؟
جیمین: اون هنوز تازه خوابیده بهتر نیست که صبح بیدارش کنین پدر؟
بعد رو کرد به تهیونگ و همونطور که موهاش رو نوازش میکرد لب زد...
لایک و کامنت فراموش نشه🌱
فقط لباش رو مثل ماهی تکون میداد ولی نمیتونست حرفی بزنه. شل کننده ی عضلات یه جور فلج موقتی بود... چند دقیقه بعد روی ردیف صندلی های جلوی خودم خوابوندمش و خودمم رو به روش نشستم. خیلی مظلوم بود و دستاش مدام میلرزید. میفهمیدم میترسه. دوسش داشتم ولی توی کار ما احساسات بی معنا بودن.
کم کم به عمارت نزدیک میشدیم و تهیونگ هنوز بیهوش بود.... بعد از چند دقیقه جلوی در اهنی عمارت بودیم بادیگارد ها سریع در رو باز کردن و ون داخل محوطه جلوی پله های در ورودی ایستاد و ما پیاده شدیم و کریس تهیونگ رو بغل کردو باهم وارد عمارت شدیم خدمتکار ها سریع صف کشیدنو پالتومونو از دستم گرفتن و به کریس اشاره کردم که تهیونگو ببره بالا و خودمم به سمت اتاق کار بابا از پله ها بالا رفتم. اتاق بابا آخرین اتاق ته راهرو بود، در زدم و وارد شدم.
جیمین: سلام پدر
جئون: چی میخوای؟
جیمین: میشه بشینم؟
جئون: هومم بشین(در حالی که داشت سیگارش رو با فندک طلایی رنگش روشن میکرد گفت)
جیمین: یه خبر دارم.
جئون: بگو!
جیمین: یه نفر اینجاست. توی اتاق مهمان.
جئون: کی؟
جیمین: اوممم. خب کی باشه بهتره؟
جئون: نمیدونم!.........(بعد از مکثی ادامه داد) امکان نداره!
جیمین: داره. تهیونگ اینجاست.
جئون: چطور ممکنه به همین راحتی اون....
جیمین: خب من و کریس توی بار بودیم که یکی از افرادم بهم خبر داد که.....(کل داستانو مو به مو تعریف کردم)....
جئون: اوه پس تهیونگ کوچولو فرار کرده! حواست رو جمع کن دوباره هم میتونه اینکار رو بکنه...
جیمین: نمیتونه، بهش شل کننده ی عضلات زدم، حداکثر تا ۷۲ ساعت نمیتونه حرکت کنه. البته اگر بعد از اون هم بتونه تکون بخوره...
جئون: چرا؟
جیمین: چون کریس زد پاهاشو له کرد
جیمین: چرا اینجوری نگام میکنی بابا؟ مگه تقصیر منه؟!
جئون: فاک پسرم ولی عیب نداره
....
جیمین ویو:
از اتاق بابا اومدم بیرون و به سمت اتاق تهیونگ حرکت کردم دستم رو روی دستگیره گذاشتم که قدم های پشت
سرم منو وادار به عقب گرد کرد
جیمین: مشکلی هست؟
جئون: نه اومدم به پسر جدیدم سر بزنم
جیمن: اوه پدر اون هنوز آماده نیست، میتونین بعدا به دیدنش بیاین.
جئون: جیمین خیلی بده که زود جایگاهت رو فراموش میکنی بهتر نیست دیگه توی کار من دخالت نکنی.
درسته، من داشتم خودم رو آدم حساب میکردم و به کل فراموش کردم که فقط یه وسیلهام.
در اتاق رو باز کردم و کنار ایستادم تا بابا وارد بشه خودم هم پشت سرش داخل اتاق رفتم و روی کاناپه نشستم، بابا رفت و گوشه ی تخت تهیونگ نشست
جئون: هی تهیونگ کوچولو، نمیخوای بیدار شی. هومم؟
جیمین: اون هنوز تازه خوابیده بهتر نیست که صبح بیدارش کنین پدر؟
بعد رو کرد به تهیونگ و همونطور که موهاش رو نوازش میکرد لب زد...
لایک و کامنت فراموش نشه🌱
۱۴.۰k
۰۵ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.