نوشیدن خون قرمز
🩸𝐃𝐫𝐢𝐧𝐤𝐢𝐧𝐠 𝐫𝐞𝐝 𝐛𝐥𝐨𝐨𝐝🩸
(𝐏𝐚𝐫𝐭 23)
تهیونگ: دیشب چه اتفاقی اونجا افتاد؟!....
ات: خب...... بشین تا تعریف کنم...
( تهیونگ و ات نشستن رو مبل و ات همه چیو برای تهیونگ تعریف کرد و شروع کرد به گریه کردن..... تهیونگ بغلش کرد.....)
تهیونگ: اشکالی نداره..... اروم باش.... حالا بیا برسونمت خونتون ساعت 5 میام دنبالت
ات: باشه.....
پرش زمانی تو خونه ی ات
ات: من اومدممممم..... اجوماااا..... پدرررر
اجوما: سلام ات.... خوش اومدی....
ات: ممنونم پدرم کجاست....
اجوما: اتاق کارشون...
ات: باشه.....
( با اینکه از پدرم ناراحت بودم و هنوزم بغض داشتم ولی هنوزم دوسش داشتم.....)
تق تق
پدر ات : بیا تو....
ات: پدرررر ( رفتم پریدم بغلش.....)
پدر ات: دخترکم..... کجا بودی...
ات: اوم پیش تهیونگ خونه اشون بودم....
پدر ات: خوبه.....
ات: پدر قراره ساعت 5 با تهیونگ و جنی و جونگ کوک و جیمین و نامجون و شوگا و دوست دخترش بریم شهربازی.....
پدر ات: چقدر عالی.... باشه بریدددد
ات: ممنون.... ( گونه اش رو بوسیدم و رفتم اتاقم و یه دوش گرفتم و اومدم بیرون و ساعت 4 بودش..... اب موهامو گرفتم و خشکشون کردم و دم اسبی بستم..... ارایش ساده کردم و لباس با شلوار لی و لباس پروانه ایم رو پوشیدم با کتونی سفید.... وسایل و کیفمو برداشتم و ساعت شد 5 ( عکس لباس ات میزارم).. ... زنگ زدم تهیونگ و جواب داد
تهیونگ: الووو جونم بیبی
ات: الووو کجایین...
تهیونگ: با بچه ها داریم میایم دنبال تو..... و الان رسیدیم...
ات: اوکی اومدم پایین.....
( از اتاقم رفتم بیرون و رفتم سمت در با اجوما و پدرم خدافظی کردم و رفتم....)
تهیونگ: بوق بوق.... زنیکه پدر سگ کجا میای اینجا وایسادمااااا....
زنه: بیا برو تو کوچه بابا....
ات: چه گوهی خوردی؟!..... ( به سمت ماشین زنه هجوم اوردم و تا میتونستم به ماشینش لگد زدم و از ماشین پیاده شد و اومد منو بزنه و که جا خالی دادم و از دفاع شخصی که بلد بود زدمش و جیمین و تهیونگ اومدن منو گرفتن و به زور بردن و زنه هم فرار کرد رفت..... ( تو ماشین تهیونگ جیمین و نامجون هم بودن من جلو نشسته بودم اون دو نفر پشت....)
ات: زنیکه.... به شوهر من فحش میده..... عوضی....
جیمین: ات خیلی خفنی.... تا حالا زنی مثل تو رو شوهرش انقد ندیده بودم غیرت داشته باشه...
ات: پس چییی!!!!.....
تهیونگ: فدای تو ( لبشو برد سمت لب ات و یه بوس 1 ثانیه ای کرد و سرشو برد تو رانندگی).....
(𝐏𝐚𝐫𝐭 23)
تهیونگ: دیشب چه اتفاقی اونجا افتاد؟!....
ات: خب...... بشین تا تعریف کنم...
( تهیونگ و ات نشستن رو مبل و ات همه چیو برای تهیونگ تعریف کرد و شروع کرد به گریه کردن..... تهیونگ بغلش کرد.....)
تهیونگ: اشکالی نداره..... اروم باش.... حالا بیا برسونمت خونتون ساعت 5 میام دنبالت
ات: باشه.....
پرش زمانی تو خونه ی ات
ات: من اومدممممم..... اجوماااا..... پدرررر
اجوما: سلام ات.... خوش اومدی....
ات: ممنونم پدرم کجاست....
اجوما: اتاق کارشون...
ات: باشه.....
( با اینکه از پدرم ناراحت بودم و هنوزم بغض داشتم ولی هنوزم دوسش داشتم.....)
تق تق
پدر ات : بیا تو....
ات: پدرررر ( رفتم پریدم بغلش.....)
پدر ات: دخترکم..... کجا بودی...
ات: اوم پیش تهیونگ خونه اشون بودم....
پدر ات: خوبه.....
ات: پدر قراره ساعت 5 با تهیونگ و جنی و جونگ کوک و جیمین و نامجون و شوگا و دوست دخترش بریم شهربازی.....
پدر ات: چقدر عالی.... باشه بریدددد
ات: ممنون.... ( گونه اش رو بوسیدم و رفتم اتاقم و یه دوش گرفتم و اومدم بیرون و ساعت 4 بودش..... اب موهامو گرفتم و خشکشون کردم و دم اسبی بستم..... ارایش ساده کردم و لباس با شلوار لی و لباس پروانه ایم رو پوشیدم با کتونی سفید.... وسایل و کیفمو برداشتم و ساعت شد 5 ( عکس لباس ات میزارم).. ... زنگ زدم تهیونگ و جواب داد
تهیونگ: الووو جونم بیبی
ات: الووو کجایین...
تهیونگ: با بچه ها داریم میایم دنبال تو..... و الان رسیدیم...
ات: اوکی اومدم پایین.....
( از اتاقم رفتم بیرون و رفتم سمت در با اجوما و پدرم خدافظی کردم و رفتم....)
تهیونگ: بوق بوق.... زنیکه پدر سگ کجا میای اینجا وایسادمااااا....
زنه: بیا برو تو کوچه بابا....
ات: چه گوهی خوردی؟!..... ( به سمت ماشین زنه هجوم اوردم و تا میتونستم به ماشینش لگد زدم و از ماشین پیاده شد و اومد منو بزنه و که جا خالی دادم و از دفاع شخصی که بلد بود زدمش و جیمین و تهیونگ اومدن منو گرفتن و به زور بردن و زنه هم فرار کرد رفت..... ( تو ماشین تهیونگ جیمین و نامجون هم بودن من جلو نشسته بودم اون دو نفر پشت....)
ات: زنیکه.... به شوهر من فحش میده..... عوضی....
جیمین: ات خیلی خفنی.... تا حالا زنی مثل تو رو شوهرش انقد ندیده بودم غیرت داشته باشه...
ات: پس چییی!!!!.....
تهیونگ: فدای تو ( لبشو برد سمت لب ات و یه بوس 1 ثانیه ای کرد و سرشو برد تو رانندگی).....
۷.۴k
۱۰ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.