با شهدا گم نمی شویم
🌹وقتی که برای آموزش غواصی رفته بودیم سد دز، آب پشت سد شیرین بود و سنگین.
🌹اگر کسی تُو آب فرو می رفت تمام عضله هایش فشرده میشد انهم تا عمق ده متر! باقر وایساده بود بالای سر بچه ها، با عمق سنج اندازه میگرفت.
🌹 مرتب می گفت: کسی تا حالا بیشتر از ده متر نرفته ها! شما چه جوری رزمنده اید.
وقتی تمرین و امتحان تموم شد گفتیم: حالا نوبت شماست.
🌹اولش فکر کرد شوخی میکنیم اما بچه ها جدی جدی لباس غواصی رو تنش کردند پرید توی آب
🌹هنوز دو سه متر بیشتر نرفته بود که دست و پا زنان بالا آمد. بابا سرم پکید البته با آن لهجه کازرونی خودش که همیشه خنده ی بچه ها را به دنبال داشت بالا که آمد، دهنهی غواصی را درآورد، ما هم از خنده وا رفته بودیم خلاصه تا آوردیمش بالا، کلی آب خورده بود
🌹 اما هر چه که بود این آب خوردن سبب خیر شد و سینوزیت چندین و چند ساله ی باقر را درمان کرد.
"شهید باقر سلیمانی"
📚 کتاب: روده و رگبار و هلهله
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
🌹اگر کسی تُو آب فرو می رفت تمام عضله هایش فشرده میشد انهم تا عمق ده متر! باقر وایساده بود بالای سر بچه ها، با عمق سنج اندازه میگرفت.
🌹 مرتب می گفت: کسی تا حالا بیشتر از ده متر نرفته ها! شما چه جوری رزمنده اید.
وقتی تمرین و امتحان تموم شد گفتیم: حالا نوبت شماست.
🌹اولش فکر کرد شوخی میکنیم اما بچه ها جدی جدی لباس غواصی رو تنش کردند پرید توی آب
🌹هنوز دو سه متر بیشتر نرفته بود که دست و پا زنان بالا آمد. بابا سرم پکید البته با آن لهجه کازرونی خودش که همیشه خنده ی بچه ها را به دنبال داشت بالا که آمد، دهنهی غواصی را درآورد، ما هم از خنده وا رفته بودیم خلاصه تا آوردیمش بالا، کلی آب خورده بود
🌹 اما هر چه که بود این آب خوردن سبب خیر شد و سینوزیت چندین و چند ساله ی باقر را درمان کرد.
"شهید باقر سلیمانی"
📚 کتاب: روده و رگبار و هلهله
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
۲.۴k
۱۳ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.