وانشات واکسا غمگین پارت ۱
درخواستی برای چالش
امید وارم خوشت بیاد عزیزم
پسرک در حالی که با مو های سفید اش را باد تکان میداد و با چهرهای غمگین روی یکی از بلند ترین برج های توکیو وایستاده بود با خود زمزمه کرد
واکسا:فک کنم یه برج ۳۰ طبقه برای خودکشی خوب باشه دیگه؟
نگران نباش فرشته زود میام پیشت
[فلش بک یک هفته قبل]
تولد دوست دخترک بود
کاترین دوست صمیمی ا.ت بود و اون رو به مهمانی دعوت کرده بود
ولی ا.ت وقت خودش دعوت بود و واکسایی در کار نبود
ا.ت مدت زیادی میشد که واکسا رو میشناخت و این دو نفر احساسی که به یک دیگر داشتن را به هم گفته بودن
این حس چیزی بیشتر از رابطه دوستی بود حسی به نام عشق
کاترین به ا.ت نگفته بود که مهمانی مختلط هست و واکسا هم به حساب این که مهمونی وقت دخترونه هست گذاشت ا.ت تنها بره
[پرش مکانی جلو خونه کاترین]
از زبان ا.ت
من الان از ماشین پیاده شدم و اینجا جلو در خونه کاترین هست
برای امشب موهای مشکیم رو موج دار کردم یه آرایش ملایم کردم و اون لباسم که یه دامن کوتاه مشکی و یه بلوز کرمی بود رو پوشیدم
خیلی قشنگ شده بودم
ولی لباس باز دوست ندارم ولی خب این مهمونی دخترونه هست
ا.ت در رو باز کرد رفت داخل نشست و دید که چند تا پسر هم هستن
کادو ها رو رو میز گذاشت و رفت پیش کاترین و بعد از سلام و احوالپرسی به کاترین گفت بیا تو اتاق کارت دارم
[داخل اتاق]
ا.ت:کاترینننن تو بهم نگفتی تو مهمونی پسر هم هست
کاترین:اوه...ببخشید یادم رفت
ا.ت:من لباسم نا جور هست
کاترین:اشکال نداره اینجا وقت چند تا پسر هست
ا.ت:تچ...باشه
ا.ت کتش رو در آورد و گذاشت تو اتاق خودش با کاترین رفت بیرون
مهمونی شروع شد و همه از خودشون پذیرایی میکردن که آهنگ پلی شد و همه شروع به رسیدن کردن غیر از ا.ت که نگاه میکرد و دست میزد حتا با این که کاترین هم بهش گفت قبول نکرد
ا.ت تو ذهن:خوبه برم اتاق یه زنگ به واکسا بزنم بگم اینجا این طوری هست
ا.ت داشت میرفت تو اتاق که یه پسر هم دنبالش راه افتاد
[همین زمان واکسا]
واکسا:دارم نگران ا.ت میشم نمیدونم چرا دلم شور میزنه انگار ا.ت خوب نیست...بهتره برم پیش اش
واکسا سوار ماشین شد و سمت خونه کاترین راه افتاد
[جلو در خونه کاترین]
واکسا در زد و فت داخل
کاترین:اوه سلام واکسا سان خیلی خوش ام....
واکسا که فکر میکرد ا.ت بهش دروغ گفته اصبانی بود و قبل تموم شدن حرف کاترین گفت:ا.ت کجاست
کاترین:ا...اون رفت تو اتاق...تا...تا بهت زنگ بزنه
واکسا رفت سمت اتاق
حمایت یادتون نره
امید وارم خوشت بیاد عزیزم
پسرک در حالی که با مو های سفید اش را باد تکان میداد و با چهرهای غمگین روی یکی از بلند ترین برج های توکیو وایستاده بود با خود زمزمه کرد
واکسا:فک کنم یه برج ۳۰ طبقه برای خودکشی خوب باشه دیگه؟
نگران نباش فرشته زود میام پیشت
[فلش بک یک هفته قبل]
تولد دوست دخترک بود
کاترین دوست صمیمی ا.ت بود و اون رو به مهمانی دعوت کرده بود
ولی ا.ت وقت خودش دعوت بود و واکسایی در کار نبود
ا.ت مدت زیادی میشد که واکسا رو میشناخت و این دو نفر احساسی که به یک دیگر داشتن را به هم گفته بودن
این حس چیزی بیشتر از رابطه دوستی بود حسی به نام عشق
کاترین به ا.ت نگفته بود که مهمانی مختلط هست و واکسا هم به حساب این که مهمونی وقت دخترونه هست گذاشت ا.ت تنها بره
[پرش مکانی جلو خونه کاترین]
از زبان ا.ت
من الان از ماشین پیاده شدم و اینجا جلو در خونه کاترین هست
برای امشب موهای مشکیم رو موج دار کردم یه آرایش ملایم کردم و اون لباسم که یه دامن کوتاه مشکی و یه بلوز کرمی بود رو پوشیدم
خیلی قشنگ شده بودم
ولی لباس باز دوست ندارم ولی خب این مهمونی دخترونه هست
ا.ت در رو باز کرد رفت داخل نشست و دید که چند تا پسر هم هستن
کادو ها رو رو میز گذاشت و رفت پیش کاترین و بعد از سلام و احوالپرسی به کاترین گفت بیا تو اتاق کارت دارم
[داخل اتاق]
ا.ت:کاترینننن تو بهم نگفتی تو مهمونی پسر هم هست
کاترین:اوه...ببخشید یادم رفت
ا.ت:من لباسم نا جور هست
کاترین:اشکال نداره اینجا وقت چند تا پسر هست
ا.ت:تچ...باشه
ا.ت کتش رو در آورد و گذاشت تو اتاق خودش با کاترین رفت بیرون
مهمونی شروع شد و همه از خودشون پذیرایی میکردن که آهنگ پلی شد و همه شروع به رسیدن کردن غیر از ا.ت که نگاه میکرد و دست میزد حتا با این که کاترین هم بهش گفت قبول نکرد
ا.ت تو ذهن:خوبه برم اتاق یه زنگ به واکسا بزنم بگم اینجا این طوری هست
ا.ت داشت میرفت تو اتاق که یه پسر هم دنبالش راه افتاد
[همین زمان واکسا]
واکسا:دارم نگران ا.ت میشم نمیدونم چرا دلم شور میزنه انگار ا.ت خوب نیست...بهتره برم پیش اش
واکسا سوار ماشین شد و سمت خونه کاترین راه افتاد
[جلو در خونه کاترین]
واکسا در زد و فت داخل
کاترین:اوه سلام واکسا سان خیلی خوش ام....
واکسا که فکر میکرد ا.ت بهش دروغ گفته اصبانی بود و قبل تموم شدن حرف کاترین گفت:ا.ت کجاست
کاترین:ا...اون رفت تو اتاق...تا...تا بهت زنگ بزنه
واکسا رفت سمت اتاق
حمایت یادتون نره
۹۹۰
۰۹ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.