بسم الله الرحمن الرحيم
بسم الله الرحمن الرحيم
پاسخ قسمت دوم :
او به ایران بازگشت و دوباره بنا به درخواست سیاستمدار و روزنامه نگار روسی (کاتکوف ) به مسکو رفت و از آنجا به پترزبورگ رفت؛ دو سال در روسیه اقامت داشت؛ و در روسیه نیز اقدام به افشاگری توطئههای انگلیس علیه روسیه، در روزنامههای معروف و پرتیراژ نمود.
ناصرالدین شاه که به پاریس رفته بود و در آنجا متوجه اشتباه خود در اخراج وی گردیده بود، با وی در مونیخ ملاقات کرد و با وعدهی جبران و نیز اصرار او را باز گرداند، اما شش ماه بیشتر طول نکشید که باز هم به دستور انگلیس به شاه ایران، حکم اخراج می صادر گردید. او دوباره به بصره رفت و از آنجا نیز عازم لندن گردید.
در این هنگام، سلطان عبدالحمید، پادشاه عثمانی، توسط سفیرش در لندن به نام رستم پاشا، جهت تشکیل یک جبهه واحد اسلامی مقابل استعمار غرب و انگلیس از او دعوت نمود، و رستم پاشا نیز پس از اندک مدتی دریافت که حتی صدارت خودش قربانی این آرمان خواهد شد، لذا رشتم پاشا، با توطئهی پیر استعمار، نقشه قتل او را کشید و این نقشه را با مسموم کردن وی عملی نمود.
غرب و شرق : اسدآبادی، 178 سال پیش به دنیا آمده و دورانی از ایران و سایر کشورهای اسلامی را تجربه کرده که فقر، قحطی، وبا، طاعون و ... از یک سو و سلطه انگلیس از سوی دیگر بر تمامی این ممالک پنجه انداخته بود.
در همین دوران، غرب به ویژه انگلیس و سپس فرانسه، با برخورداری از سرمایه های چپاول شده در ایران، مصر، هندوستان، عراق، افغانستان و ... از یک سو و سازماندهی تشکیلات فراماسونی برای تحقق حکومت واحد جهانی از سوی دیگر، مسیر توسعه و پیشرفت، به ویژه در صنعت و برخی از امور اجتماعی را با سرعت طی میکرد.
انگلیس و سپس فرانسه، که هدف اصلی مبارزات سید جمال الدین اسد آبادی بودند، مرکز همان غربی بوده و هستند که برخی گمان میکنند او اسلام را در آنجا دیده است!
اگر اسدآبادی، اسلام را در غرب دیده بود، چرا تمام عمر خود را صرف مبارزه با سلطه غرب نمود و دست آخر نیز به دستور انگلیس شهید شد؟!
این چه اسلامیتی است که پنجه ظلم و ستم استکباری خود را بر جهان انداخته و امثال اسدآبادی را وادار می کند که عمر خود را صرف مبارزه با آن کنند؟!برخی میگویند: این جمله از محمد عبده است، نه از اسدآبادی.(ادامه دارد...)
پاسخ قسمت دوم :
او به ایران بازگشت و دوباره بنا به درخواست سیاستمدار و روزنامه نگار روسی (کاتکوف ) به مسکو رفت و از آنجا به پترزبورگ رفت؛ دو سال در روسیه اقامت داشت؛ و در روسیه نیز اقدام به افشاگری توطئههای انگلیس علیه روسیه، در روزنامههای معروف و پرتیراژ نمود.
ناصرالدین شاه که به پاریس رفته بود و در آنجا متوجه اشتباه خود در اخراج وی گردیده بود، با وی در مونیخ ملاقات کرد و با وعدهی جبران و نیز اصرار او را باز گرداند، اما شش ماه بیشتر طول نکشید که باز هم به دستور انگلیس به شاه ایران، حکم اخراج می صادر گردید. او دوباره به بصره رفت و از آنجا نیز عازم لندن گردید.
در این هنگام، سلطان عبدالحمید، پادشاه عثمانی، توسط سفیرش در لندن به نام رستم پاشا، جهت تشکیل یک جبهه واحد اسلامی مقابل استعمار غرب و انگلیس از او دعوت نمود، و رستم پاشا نیز پس از اندک مدتی دریافت که حتی صدارت خودش قربانی این آرمان خواهد شد، لذا رشتم پاشا، با توطئهی پیر استعمار، نقشه قتل او را کشید و این نقشه را با مسموم کردن وی عملی نمود.
غرب و شرق : اسدآبادی، 178 سال پیش به دنیا آمده و دورانی از ایران و سایر کشورهای اسلامی را تجربه کرده که فقر، قحطی، وبا، طاعون و ... از یک سو و سلطه انگلیس از سوی دیگر بر تمامی این ممالک پنجه انداخته بود.
در همین دوران، غرب به ویژه انگلیس و سپس فرانسه، با برخورداری از سرمایه های چپاول شده در ایران، مصر، هندوستان، عراق، افغانستان و ... از یک سو و سازماندهی تشکیلات فراماسونی برای تحقق حکومت واحد جهانی از سوی دیگر، مسیر توسعه و پیشرفت، به ویژه در صنعت و برخی از امور اجتماعی را با سرعت طی میکرد.
انگلیس و سپس فرانسه، که هدف اصلی مبارزات سید جمال الدین اسد آبادی بودند، مرکز همان غربی بوده و هستند که برخی گمان میکنند او اسلام را در آنجا دیده است!
اگر اسدآبادی، اسلام را در غرب دیده بود، چرا تمام عمر خود را صرف مبارزه با سلطه غرب نمود و دست آخر نیز به دستور انگلیس شهید شد؟!
این چه اسلامیتی است که پنجه ظلم و ستم استکباری خود را بر جهان انداخته و امثال اسدآبادی را وادار می کند که عمر خود را صرف مبارزه با آن کنند؟!برخی میگویند: این جمله از محمد عبده است، نه از اسدآبادی.(ادامه دارد...)
۱.۵k
۰۲ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.