اصمات هیونجین درخواستی ...وقتی که..,p2 اخر
لال شده بودی و نمیدونستی چی بگی
دستاش رو زیر باسنت برد و گذاشتت روی پاهاش
+ هیچوقت نمیتونی ....از چیزی که میخوام منصرفم کنی
زبون داغش رو روی سینهت کشید و اه خماری کشید
+ نیازش دارم...اگه باهام همکاری کنی میتونی ازش لذت ببری...
ترسیده نگاهش میکردی اخه هیون تاحالا باهات رابطه ای نداشته...تو فقط 19 سالت بود
-هیون...لطفا بیخیال شو...کلی دخ...* نذاشت حرفت رو کامل کنی و انداختت رو تخت روت افتاد و لباش رو محکم به لبات کوبید *
چشمات گرد شد و اون چشماش رو بسته بود و وحشیانه لبات رو مک میزد دستات رو برد بالای سرت و قفل کرده بود
با اون یکی دستش کراپت رو از تنت کند و شورتت هم پرت کرد گوشه اتاق
( چرا خجالت میکشم خو نگیددد🗿💔)
کاملا برهنه بودی دستش رو لای پاهات برد و سرش رو سمت گردنت برد گاز های درد ناکی میگرفت و ناله های تو فضای اتاق رو پر کرده بود
بدنش رو به بدنت فشار میاور و میتونستی ...big شده اش رو احساس کنی
ازت جدا شد و زیپ شلوارش رو باز کرد ....
جدی فکر کردی من اصمات مینویسم ؟🗿💔
#خمار_پیروزمند_باشید🗿
دستاش رو زیر باسنت برد و گذاشتت روی پاهاش
+ هیچوقت نمیتونی ....از چیزی که میخوام منصرفم کنی
زبون داغش رو روی سینهت کشید و اه خماری کشید
+ نیازش دارم...اگه باهام همکاری کنی میتونی ازش لذت ببری...
ترسیده نگاهش میکردی اخه هیون تاحالا باهات رابطه ای نداشته...تو فقط 19 سالت بود
-هیون...لطفا بیخیال شو...کلی دخ...* نذاشت حرفت رو کامل کنی و انداختت رو تخت روت افتاد و لباش رو محکم به لبات کوبید *
چشمات گرد شد و اون چشماش رو بسته بود و وحشیانه لبات رو مک میزد دستات رو برد بالای سرت و قفل کرده بود
با اون یکی دستش کراپت رو از تنت کند و شورتت هم پرت کرد گوشه اتاق
( چرا خجالت میکشم خو نگیددد🗿💔)
کاملا برهنه بودی دستش رو لای پاهات برد و سرش رو سمت گردنت برد گاز های درد ناکی میگرفت و ناله های تو فضای اتاق رو پر کرده بود
بدنش رو به بدنت فشار میاور و میتونستی ...big شده اش رو احساس کنی
ازت جدا شد و زیپ شلوارش رو باز کرد ....
جدی فکر کردی من اصمات مینویسم ؟🗿💔
#خمار_پیروزمند_باشید🗿
۸۸۲
۲۵ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.