Part 2 I don't know how are you
Part 2 I don't know how are you
ا.ت ویو درو باز کردم ته و کوک بودن آمدن سر میز و با هم حرف میزدن من رفتم پیششون جیمین گفت برم مشروب بیارم من رفتم داشتم میوردم که از دستم افتاد و همش ریک یهو جیمین سرم داد زد جیمین:دختر مگه تو عقل نداری که اینو میندازی هااااااا(داد خیلی بلند)
جواب منو بده مگه خوراکت کم بود خوابت کم بود چی بود عنتر(داد)
ا.ت:وقتی اینم کم بود که تو سرم داد بزنید کثافت من ازت سه سال بزرگ ترم چطور جرعت اینو داری که در من اینشکلی داد بزنی پرو هااااااا الان میرم میخوابم اون روی کصافتتو نبینم (داد آصن عربده) ا.ع بدو بدو رفت بلا به اجوما هم گفت تیکه شیشه رو جمع کن فردا دانشگاه داشت پس لباسمو عوض کردم و خوابیدم
فردا صبح
ا.ت
بدار شدم لباسه دانشگاه رو پوشیدم
اسلاید دوم لباس دانشگاه
و رفتم پایین جیمین داشت صبحانه میخورد بدون این که چیزی بهش بگم نون پنیر لقمه کردم گذاشتم تو کیفم و رفتم سوار ماشین شدم و بعد چند مین رسیدیم
یک ساعت بعد زنگ کلاس ریاضی آمدم تو حیاط با اکیپمون داشتم حرف میزدم که یهو یکی زد تو دهنم
برگشتم دیدم شوگاست هه(بچه ها هه یعنی پوزخند)
دشمنم
شوکا:عوضی مگه نگفتم تکالیفمو انجام بده کو یدونه دیگه زد تو گوشم
دیگه طاقت ندارم باید بهش بگم
ا.ت:هوی چطور جرعت میکنی به من بگی عوضی من ملکه این سرزمین چند تا زدم تو گوشش یدونه زدم تو دی..ک...ش یا همون ک.....ی...ر ش افتاد زمین از این به بعد خودت تکالیف دو انجام میدید هرزه کوچولو یدونه زدم تو شکمش و رفتم هه پر رو
....................…....……………
اینم پارت توووو
ا.ت ویو درو باز کردم ته و کوک بودن آمدن سر میز و با هم حرف میزدن من رفتم پیششون جیمین گفت برم مشروب بیارم من رفتم داشتم میوردم که از دستم افتاد و همش ریک یهو جیمین سرم داد زد جیمین:دختر مگه تو عقل نداری که اینو میندازی هااااااا(داد خیلی بلند)
جواب منو بده مگه خوراکت کم بود خوابت کم بود چی بود عنتر(داد)
ا.ت:وقتی اینم کم بود که تو سرم داد بزنید کثافت من ازت سه سال بزرگ ترم چطور جرعت اینو داری که در من اینشکلی داد بزنی پرو هااااااا الان میرم میخوابم اون روی کصافتتو نبینم (داد آصن عربده) ا.ع بدو بدو رفت بلا به اجوما هم گفت تیکه شیشه رو جمع کن فردا دانشگاه داشت پس لباسمو عوض کردم و خوابیدم
فردا صبح
ا.ت
بدار شدم لباسه دانشگاه رو پوشیدم
اسلاید دوم لباس دانشگاه
و رفتم پایین جیمین داشت صبحانه میخورد بدون این که چیزی بهش بگم نون پنیر لقمه کردم گذاشتم تو کیفم و رفتم سوار ماشین شدم و بعد چند مین رسیدیم
یک ساعت بعد زنگ کلاس ریاضی آمدم تو حیاط با اکیپمون داشتم حرف میزدم که یهو یکی زد تو دهنم
برگشتم دیدم شوگاست هه(بچه ها هه یعنی پوزخند)
دشمنم
شوکا:عوضی مگه نگفتم تکالیفمو انجام بده کو یدونه دیگه زد تو گوشم
دیگه طاقت ندارم باید بهش بگم
ا.ت:هوی چطور جرعت میکنی به من بگی عوضی من ملکه این سرزمین چند تا زدم تو گوشش یدونه زدم تو دی..ک...ش یا همون ک.....ی...ر ش افتاد زمین از این به بعد خودت تکالیف دو انجام میدید هرزه کوچولو یدونه زدم تو شکمش و رفتم هه پر رو
....................…....……………
اینم پارت توووو
۱.۸k
۱۵ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.