تکپارتی(درخواستی)P1
#تک_پارتی #تکپارتی
#درخواستی
#یونجون
&وقتی ازت متنفر بود ولی...
علامت ا.ت× علامت یونجون
تو کاناپه لم داده و در حال دیدن کیدرامای مورد علاقت بودی همه چیز عادی و قشنگ داشت پیش میشرفت و تو داشتی از سریالت لذت میبردی ولی یه چیزی تو این وسط تورو آزار میداد اونم چیزی نبود جز عشق یه طرفه نقش دوم دختر که تورو یاد گذشته های تو و یونجون می انداخت..درسته الان هردوتون عاشق هم بودین و شاید یونجون کسی بود که بینتون بیشترین میزان عشق رو داره ولی گذشته تنها تو عاشق بودی و عشقتو تنهایی به بار میکشیدی!
فلش بک به دو سال پیش؛
×من برات چی کم گذاشتم؟هقق من چی...هقق کم دارم ها؟!
_بس کن!
×چرا بس کنم؟؟چرا بس کنم یونجون؟چرا دوسم نداری؟
_ا.ت..*از رو مبل با خشم بلند شدو به طرفت امد و محکم از بازو هات گرفتو فشارشون داد*..چی میخوای ازمممم؟؟ها عشق و محبت پول نداری؟داری!ماشین نداری؟داری! شهرت نداری؟ که اونم داریی پس چی میخوای ازم ها؟
پوزخندی همراه با اشکات کرده و ادامه دادی:اگه تو اینارو معیار خوشبختی میدونی اگه واقعا فک میکنی بجای بغل حرفای محبت آمیز و بوسه آرام بخش پول و ماشین و شهرتو معمار خوشبختی و منبع عشق بدونی..پس فک کنم بهترین کارو کردم!
با حرفت حیرتشو جای خشمش داده و سوالی بهت خیره شد که دستاشو از بازو هات پس زده و به سمت مبل رفته و نشستی و دوباره پوزخند زده و ادامه دادی:نیم ساعت گذشته پس چرا هنوز نمردم؟
با این حرف که تازه فهمیده بود چیکار کردی به سمتت هجوم آورد و دستتو گرفتو بلندت کرد..
_چی کار کردی ها؟؟؟؟ چه گوهی کوفت کردی؟؟*نگران و عصبی*
دوباره پوزخندی زده و ادامه دادی:۴۰ تا قرص خوردم!
_چی..چیکار کردی؟!
×شنیدی دیگه ۴۰ تا قرص کوفت کردم!*داد*
یونجون تازه از شوک حرفت در امد و زود با محکم تر گرفتن دستت به سمت در خروجی کشوندتت..
خیلی سعی داشتی مقاومت کنی ولی زورت به یک صدم زور یونجون هم نمیرسید ولی ثانیه ای نگذشت که این مقاومتت یونجون رو کلافه کرد و باعث شد به طرفت برگرده و با نهایت بلندی تن صداش باحات حرف بزنه..
_اره...لعنت به من میدونم باهات بد رفتاری کردم لعنتت به من چون ازت متنفر بودم ولی الان نه...الان همه چی فرق میکنه الان دیوانه وار عاشقتم و تو باید زنده بمونی!
خواستی چیزی بگی که سرگیجه شدید و سیاهی رفتن چشات مانعت شد و همزمان از حال رفتی..
.
.
ویو ا.ت؛
پلکامو آروم از هم فاصله دادم کوفتگی بدنم و درد معدم قشنگ میفهموند که من شستشوی معده شدم و دوباره تلاشام به باد رفته بود..دوباره نمرده بودم!
#درخواستی
#یونجون
&وقتی ازت متنفر بود ولی...
علامت ا.ت× علامت یونجون
تو کاناپه لم داده و در حال دیدن کیدرامای مورد علاقت بودی همه چیز عادی و قشنگ داشت پیش میشرفت و تو داشتی از سریالت لذت میبردی ولی یه چیزی تو این وسط تورو آزار میداد اونم چیزی نبود جز عشق یه طرفه نقش دوم دختر که تورو یاد گذشته های تو و یونجون می انداخت..درسته الان هردوتون عاشق هم بودین و شاید یونجون کسی بود که بینتون بیشترین میزان عشق رو داره ولی گذشته تنها تو عاشق بودی و عشقتو تنهایی به بار میکشیدی!
فلش بک به دو سال پیش؛
×من برات چی کم گذاشتم؟هقق من چی...هقق کم دارم ها؟!
_بس کن!
×چرا بس کنم؟؟چرا بس کنم یونجون؟چرا دوسم نداری؟
_ا.ت..*از رو مبل با خشم بلند شدو به طرفت امد و محکم از بازو هات گرفتو فشارشون داد*..چی میخوای ازمممم؟؟ها عشق و محبت پول نداری؟داری!ماشین نداری؟داری! شهرت نداری؟ که اونم داریی پس چی میخوای ازم ها؟
پوزخندی همراه با اشکات کرده و ادامه دادی:اگه تو اینارو معیار خوشبختی میدونی اگه واقعا فک میکنی بجای بغل حرفای محبت آمیز و بوسه آرام بخش پول و ماشین و شهرتو معمار خوشبختی و منبع عشق بدونی..پس فک کنم بهترین کارو کردم!
با حرفت حیرتشو جای خشمش داده و سوالی بهت خیره شد که دستاشو از بازو هات پس زده و به سمت مبل رفته و نشستی و دوباره پوزخند زده و ادامه دادی:نیم ساعت گذشته پس چرا هنوز نمردم؟
با این حرف که تازه فهمیده بود چیکار کردی به سمتت هجوم آورد و دستتو گرفتو بلندت کرد..
_چی کار کردی ها؟؟؟؟ چه گوهی کوفت کردی؟؟*نگران و عصبی*
دوباره پوزخندی زده و ادامه دادی:۴۰ تا قرص خوردم!
_چی..چیکار کردی؟!
×شنیدی دیگه ۴۰ تا قرص کوفت کردم!*داد*
یونجون تازه از شوک حرفت در امد و زود با محکم تر گرفتن دستت به سمت در خروجی کشوندتت..
خیلی سعی داشتی مقاومت کنی ولی زورت به یک صدم زور یونجون هم نمیرسید ولی ثانیه ای نگذشت که این مقاومتت یونجون رو کلافه کرد و باعث شد به طرفت برگرده و با نهایت بلندی تن صداش باحات حرف بزنه..
_اره...لعنت به من میدونم باهات بد رفتاری کردم لعنتت به من چون ازت متنفر بودم ولی الان نه...الان همه چی فرق میکنه الان دیوانه وار عاشقتم و تو باید زنده بمونی!
خواستی چیزی بگی که سرگیجه شدید و سیاهی رفتن چشات مانعت شد و همزمان از حال رفتی..
.
.
ویو ا.ت؛
پلکامو آروم از هم فاصله دادم کوفتگی بدنم و درد معدم قشنگ میفهموند که من شستشوی معده شدم و دوباره تلاشام به باد رفته بود..دوباره نمرده بودم!
۴۱.۶k
۱۹ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.