چند پارتی: نام:"دیدار رویایی" شرط:۴۰ کامنت🪄🧸
part 🍫🍫🍫🍫🍫
*خودتو جایه ات تصور کنین*
*******
*رسید باشگاه کوک و بعد با جیمین رفتن داخل*
موچی:خب ات شی خدافظ...
+:خدافض جیمیننن....
*موچی رفت*
ذهن ات:فاک من اینهمه خوش شانسیو چطور تحلیل کنم....
ات همینطور تو ذهنش با خودش حرف میزد و راه میرفت ک...
ک ی دفه ب بدن عضله ای ای خورد😃....
و بعله صاحب اون بدن کسی نبود جز...جئون جانگ کوک🥲🤤....
جئون:اوه...تو باید ات باشی؟درسته*کمی خش دار ک بخاطر تمرین زیاد هس*
ات نمیتونست منظره رو ب روشو هضم کنه...
خب قطعا هر دختری اون صحنه رو میدید نیاز بود ۱۰ بار خود؛ارضایی کنه...دیدن جئون با اون قیافه جذاب؛ ک قطرات عرق رو پیشونش و لایه موهایه بلندش ک از پشت بسته بود بودن،هست همراه با دیدن عضلات فاکی جونگکوک ک چون پیرهنش رو نصفه در آورده بود؛ و دیدن اون رون هایه لعنتی تو شلوار تنگ؛ک از اینام بگذریم؛اون نیشخند فاکی ک گوشه لبش بودو نمیشه گذشت؛*اسلاید بعد نیسخنداشو گذاشتم*؛از اون بدتر اینکه ی قدم اومد جلوی ات و با صدایه هاتی گفت:اگه مادمازل دید زدنشون تموم شد ب ما افتخار بدن باهاشون هم کلام شیم*فرا هااتتت و جذاببب*
+:آم...هممم...مستر جئو...
جونگ کوک بقیه پسرهنشم در آورد ک کمر باریک و عضلات شکمش ب نمایش گذاشته شد و....*احساس گناه میکنم خدایا توبههه🗿*
و با صدایی مخلوط از هاتی و دلبری لب زد:خوشم نمیاد رسمی بام حرف بزنن؛حتی شما دوست عزیز...چطور با جیمین انقدر صمیمی شدی ک اوردت اینجا....*هات و دلبر*
جئون:نکنه....نکنه مخشو زدی؟*نیشخند*
+:یااا....جونگکوکا چقد منحرفی کجا مخشو زده باشم...ولی همه هیونگایه شما بام وقت گذروندن؛تهیونگو تو فرودگاه دیدم و بغلم کرد و بوسید....
جئون:جاننمممم؟فاک د هل....فک کنم ته ته عاشقت شده*خدا از دهنت بشنوه پسرم*
+:اععع...الکی امیدوارم نکن خرگوش کوچولو....
جئون:وات د فاک...*دستی ب سیکس پکش میکشه🤲*تو الان ب این میگی خرگوش کوچولو*نیشخند*....ب این نتیجه رسیدم ک بید رو استیج لخت شم تا ارمیا بفهمن من خرگوش کوچولو نیستم.....*نظرتونو راجب این حرف کوک تو کامنت بگید🤲*....
جئون:البته....*نزدیک ات میشه*حداقل میتونم ب تو ثابت کنم خرگوش کوچولو نیستم...*نیشخند و صدایه هات*
+:تو...اهههه...بابا انقدر قلبمو اکلیلی نکن تو بایسمی...
جونگ کوک کنار ات رو صندلی نشست و ی پاشو ب حالتی رو اون پش گذاشت ک مربع تشکیل بده....*امیدوارم بفهمین چی میگم*
بعد سرشو نزدیک ب ات کرد و گفت:
جئون:پس ک بایستم؟!*هات*
+:ایی بابااااا...انقدر اذیتم نکن کوکییی!
جئون:ترجیح میدم بم بگی اقایه جئون تا کوکی...
+:چرااجئون:خب....اونجوری فک میکنم بانی کوچولو ام*ناخواسته قیافش و صداش کیوت میشه*+:خب کوچولوای دیگه الان کیوت بودی؟!
جئون:نح نبودم....
+:بودی...جئون:اصن تو ب اینا دست بزن؛*سیکس پکاش*بعد بگو من خرگوشم یا نح.
*خودتو جایه ات تصور کنین*
*******
*رسید باشگاه کوک و بعد با جیمین رفتن داخل*
موچی:خب ات شی خدافظ...
+:خدافض جیمیننن....
*موچی رفت*
ذهن ات:فاک من اینهمه خوش شانسیو چطور تحلیل کنم....
ات همینطور تو ذهنش با خودش حرف میزد و راه میرفت ک...
ک ی دفه ب بدن عضله ای ای خورد😃....
و بعله صاحب اون بدن کسی نبود جز...جئون جانگ کوک🥲🤤....
جئون:اوه...تو باید ات باشی؟درسته*کمی خش دار ک بخاطر تمرین زیاد هس*
ات نمیتونست منظره رو ب روشو هضم کنه...
خب قطعا هر دختری اون صحنه رو میدید نیاز بود ۱۰ بار خود؛ارضایی کنه...دیدن جئون با اون قیافه جذاب؛ ک قطرات عرق رو پیشونش و لایه موهایه بلندش ک از پشت بسته بود بودن،هست همراه با دیدن عضلات فاکی جونگکوک ک چون پیرهنش رو نصفه در آورده بود؛ و دیدن اون رون هایه لعنتی تو شلوار تنگ؛ک از اینام بگذریم؛اون نیشخند فاکی ک گوشه لبش بودو نمیشه گذشت؛*اسلاید بعد نیسخنداشو گذاشتم*؛از اون بدتر اینکه ی قدم اومد جلوی ات و با صدایه هاتی گفت:اگه مادمازل دید زدنشون تموم شد ب ما افتخار بدن باهاشون هم کلام شیم*فرا هااتتت و جذاببب*
+:آم...هممم...مستر جئو...
جونگ کوک بقیه پسرهنشم در آورد ک کمر باریک و عضلات شکمش ب نمایش گذاشته شد و....*احساس گناه میکنم خدایا توبههه🗿*
و با صدایی مخلوط از هاتی و دلبری لب زد:خوشم نمیاد رسمی بام حرف بزنن؛حتی شما دوست عزیز...چطور با جیمین انقدر صمیمی شدی ک اوردت اینجا....*هات و دلبر*
جئون:نکنه....نکنه مخشو زدی؟*نیشخند*
+:یااا....جونگکوکا چقد منحرفی کجا مخشو زده باشم...ولی همه هیونگایه شما بام وقت گذروندن؛تهیونگو تو فرودگاه دیدم و بغلم کرد و بوسید....
جئون:جاننمممم؟فاک د هل....فک کنم ته ته عاشقت شده*خدا از دهنت بشنوه پسرم*
+:اععع...الکی امیدوارم نکن خرگوش کوچولو....
جئون:وات د فاک...*دستی ب سیکس پکش میکشه🤲*تو الان ب این میگی خرگوش کوچولو*نیشخند*....ب این نتیجه رسیدم ک بید رو استیج لخت شم تا ارمیا بفهمن من خرگوش کوچولو نیستم.....*نظرتونو راجب این حرف کوک تو کامنت بگید🤲*....
جئون:البته....*نزدیک ات میشه*حداقل میتونم ب تو ثابت کنم خرگوش کوچولو نیستم...*نیشخند و صدایه هات*
+:تو...اهههه...بابا انقدر قلبمو اکلیلی نکن تو بایسمی...
جونگ کوک کنار ات رو صندلی نشست و ی پاشو ب حالتی رو اون پش گذاشت ک مربع تشکیل بده....*امیدوارم بفهمین چی میگم*
بعد سرشو نزدیک ب ات کرد و گفت:
جئون:پس ک بایستم؟!*هات*
+:ایی بابااااا...انقدر اذیتم نکن کوکییی!
جئون:ترجیح میدم بم بگی اقایه جئون تا کوکی...
+:چرااجئون:خب....اونجوری فک میکنم بانی کوچولو ام*ناخواسته قیافش و صداش کیوت میشه*+:خب کوچولوای دیگه الان کیوت بودی؟!
جئون:نح نبودم....
+:بودی...جئون:اصن تو ب اینا دست بزن؛*سیکس پکاش*بعد بگو من خرگوشم یا نح.
۲۶.۲k
۰۷ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.