وقتی ازش ضربه خوردی ❦پارت𝟏𝟏❦
داشتیم کل کل میکردیم که یکی از دخترا برام پشت پا گرفت و خوردم زمین .
ا.ت=هنوز این کارو نذاشتی کنار ؟هنوز همون بیشعور قبلی ؟
رزیتا=اوه اوه خانم دوباره افسار پاره کرد .
ا.ت=در حدی نیستی که جوابتو بدم .
میخواست بیاد سمتم که دستشو گرفتم و هلش دادم .
یونگی هم بدون معطلی کیفم رو که افتاده بود رو زمین برداشت و داد دستم .
ا.ت=مرسی
رفتیم دم کلاس که دوباره داشتم میخوردم زمین که یونگی دستمو کشید و افتادم تو بغلش دقیقا تو همون حالت کوک از کلاس اومد بیرون و
معلوم بود کوک هم جا خورده هم عصبی شده ،هیچی نگفت که سریع از یونگی جدا شدم و گفتم
ا.ت=ب ...ببخشید یونگی
کوک=بریم ؟
ا.ت=بزار برم از استاد معذرت خواهی کنم بعد بریم
کوک=باشه
رفتم تو کلاس ،کلاس خالی بود و استاد داشت میرفت بیرون که گفتم
ا.ت=ا ...استاد من بابت امروز خیلی عذر میخوام .
استاد=ایگوو ،اشکالی نداره ا.ت ولی دفعه ی آخرت باشه
ا.ت=چشم استاد
از کلاس رفتیم بیرون که دیدم کوک و یونگی دارن حرف میزنن
ا.ت=کوک با یونگی آشنا شدی ؟
کوک=آره تازه همین الان آشنا شدیم ،بیا بریم غذا بخوریم بعدش باید برسونمت سر کار پاره وقتت .
ا.ت=باشه ،خدافظ یونگی
یونگی=خدافظ
دستمو دور دست کوک حلقه کردم و گفتم
ا.ت=کوک ببین اون موقع .......
کوک=مهم نیست یونگی گفت چی شده
ا.ت=ببخشید
***
ا.ت=هنوزم دلخوری ؟
کوک=اومممم ،نه
ا.ت=پس بغلم کن
رفتم جلوش وایسادم که محکم بغلم کرد و گفت
کوک=حالا بریم غذا بخوریم ؟
ا.ت=آره ولی یادت نره باید بهم جزوتو بدی .
کوک=اوووو ،اوکی تا تو سرکاری مرتبش میکنم بعد بهت میدم .
ا.ت=مرسی
رفتیم تو کافه تریا و غذامونو گرفتیم و نشستیم و شروع کردیم به خوردن .
ا.ت=بسه من خوردم
کوک=اصلا حرفشم نزد هیچی نخوردی بشین بقیشو بخور
ا.ت=ایشش
کوک=آفرین بخور
تند تند غذامو خوردم و کیفم و برداشتم .
کوک=هنوز وقت داریم بزار من بخورم بعد بریم
ا.ت=باشه
نشستم تا کوک هم غذاشو بخوره و باهم رفتیم سوار ماشین شدیم و منو رسوند سرکار پاره وقتم .
شیفتم رو تحویل گرفتم و پیشبندم رو بستم ،شروع کردم به شستن ظرفا .
رئیس=ا.ت برو سفارش بگیر
ا.ت=چشم الان میرم
....................
خسته و کوفته در کافه رو بستم که ...
ا.ت=هنوز این کارو نذاشتی کنار ؟هنوز همون بیشعور قبلی ؟
رزیتا=اوه اوه خانم دوباره افسار پاره کرد .
ا.ت=در حدی نیستی که جوابتو بدم .
میخواست بیاد سمتم که دستشو گرفتم و هلش دادم .
یونگی هم بدون معطلی کیفم رو که افتاده بود رو زمین برداشت و داد دستم .
ا.ت=مرسی
رفتیم دم کلاس که دوباره داشتم میخوردم زمین که یونگی دستمو کشید و افتادم تو بغلش دقیقا تو همون حالت کوک از کلاس اومد بیرون و
معلوم بود کوک هم جا خورده هم عصبی شده ،هیچی نگفت که سریع از یونگی جدا شدم و گفتم
ا.ت=ب ...ببخشید یونگی
کوک=بریم ؟
ا.ت=بزار برم از استاد معذرت خواهی کنم بعد بریم
کوک=باشه
رفتم تو کلاس ،کلاس خالی بود و استاد داشت میرفت بیرون که گفتم
ا.ت=ا ...استاد من بابت امروز خیلی عذر میخوام .
استاد=ایگوو ،اشکالی نداره ا.ت ولی دفعه ی آخرت باشه
ا.ت=چشم استاد
از کلاس رفتیم بیرون که دیدم کوک و یونگی دارن حرف میزنن
ا.ت=کوک با یونگی آشنا شدی ؟
کوک=آره تازه همین الان آشنا شدیم ،بیا بریم غذا بخوریم بعدش باید برسونمت سر کار پاره وقتت .
ا.ت=باشه ،خدافظ یونگی
یونگی=خدافظ
دستمو دور دست کوک حلقه کردم و گفتم
ا.ت=کوک ببین اون موقع .......
کوک=مهم نیست یونگی گفت چی شده
ا.ت=ببخشید
***
ا.ت=هنوزم دلخوری ؟
کوک=اومممم ،نه
ا.ت=پس بغلم کن
رفتم جلوش وایسادم که محکم بغلم کرد و گفت
کوک=حالا بریم غذا بخوریم ؟
ا.ت=آره ولی یادت نره باید بهم جزوتو بدی .
کوک=اوووو ،اوکی تا تو سرکاری مرتبش میکنم بعد بهت میدم .
ا.ت=مرسی
رفتیم تو کافه تریا و غذامونو گرفتیم و نشستیم و شروع کردیم به خوردن .
ا.ت=بسه من خوردم
کوک=اصلا حرفشم نزد هیچی نخوردی بشین بقیشو بخور
ا.ت=ایشش
کوک=آفرین بخور
تند تند غذامو خوردم و کیفم و برداشتم .
کوک=هنوز وقت داریم بزار من بخورم بعد بریم
ا.ت=باشه
نشستم تا کوک هم غذاشو بخوره و باهم رفتیم سوار ماشین شدیم و منو رسوند سرکار پاره وقتم .
شیفتم رو تحویل گرفتم و پیشبندم رو بستم ،شروع کردم به شستن ظرفا .
رئیس=ا.ت برو سفارش بگیر
ا.ت=چشم الان میرم
....................
خسته و کوفته در کافه رو بستم که ...
۵۳.۸k
۲۳ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.