دختر گرگی پارت۲۷ فصل دوم
اما من که اصلا رو صندلی هم خوابم میبرد
×ا/ت برو دوش بگیر بعد تو من میرم چند تا لباس شیک هم سفارش دادم خدمتکار برامون تحویل میگیره(عکس لباس ها گذاشته شد)
آها راستی من اون گوشواره خوشگلا رو برداشتم و اینکه دوتا آرمی بمب جدید گرفتم
+اوکی
×من این همه حرف زدم فق اوک؟
+آره دیگه چی بگم بهت
×یکم انرژی داشته باش کنسرت شوهر توعه
ع+ادی شده واسم آخه
×به هر حال باید آماده باشیم
+باش
ساعت تقریبا ۹ بود همه کارا رو کرده بودیم منم چون انتظار تا غروب رو درک نمیکردم با یون چونگ رفتیم پیاده روی همینطور قدم میزدیم که من حس کردم چند نفر پشت سرمون راه میان من هم حسابی هُل کردم ولی بعد با یون چونگ رفتیم تو جمعیت خیابون تا گم مون کنن حسابی ترسیده بودم همین شد که تصمیم بگیرم هرجا میرم یه بادیگارد همراهم باشه اصلا من که گواهی نامه داشتم چرا با ماشین نیومدم؟!
من یون چونگ تو یه کافه نشسته بودیم دیدم هوا کمک کم تاریک میشه یونگ چونگ زنگ زد یکی ماشینشو واسش آورد سوار شدیم و رفتیم کنسرت تقریبا ردیف های دوم بودیم ولی من میخواستم عقب تر بشینم که نشد وقتی پسرا اومدن رو صحنه تهیونگ اولین نفر باهام چشم تو چشم شد البته چون یه سوپرایز بود کلی نگاش کردم حسابی تشویقش کردم و باهاش خوندم و لحظه به لحظه خندیدم کلا تو کنسرتش خیلی خوش گذشت نسبت به سال های قبلی که میومدم امسال برعکس حس های عاشقانه اونموقع امروز کلی خاطره غم دار از جلو چشام فرار کرد و دیگه برنگشت خلاصه کنم حسابی شاد شنگول شدم جین دوباره کلی قلب از چپ و راستش در آورد و یکیشون رو داد به یون چونگ منم که حسابی حس بینشون رو درک کردم کلی با یون چونگ ذوق کردیم
[از اون روز به بعد ا/ت هر بار که بی تی اس تو سئول کنسرت داشتن اولین نفر بلیط میخرید]
بعد پایان کنسرت چن میدونستم حتما پس ا کلی خسته هستن باهاشون رفتم خونه و براشون غذا درست کردم و تا صب کلی فیلم ترسناک دیدیم
حدود ۱ ماه گذشته حالا دیگه جین با یون چونگ قرار میزاشت . ا/ت هم به عنوان کارآموز ( استادش جون) برای رهبری آماده میشد بعد از رهبر شدن ا/ت ، ا/ت با وی ازدواج کنه
ا/ت تو این یک ماه آمادگی های لازم برای رهبری رو یاد گرفته و حالا میدونه چطور یه گله گرگ رو دور هم جمع کنه حالا ا/ت روز به روز پیشرفت میکنه و امید داره که بهترین رهبر بشه و اسمش تو کتاب تاریخی گرگینه ها ثبت بشه
ویو ا/ت
امروز و چند روز آینده تعطیله واسه همین بابا با چند شرکت دار رفته خارج از کشور منو جون میونگ هم کمی نقشه ریختیم تا یه پارتی حسابی راه بندازیم
کلی از پسر و دخترایی که میشناختمو دعوت کردم مخصوصا بچه های اشراف زاده و چند تا از دوستای تو کمپانیم و همینطور بی تی اس ولی...
بای
×ا/ت برو دوش بگیر بعد تو من میرم چند تا لباس شیک هم سفارش دادم خدمتکار برامون تحویل میگیره(عکس لباس ها گذاشته شد)
آها راستی من اون گوشواره خوشگلا رو برداشتم و اینکه دوتا آرمی بمب جدید گرفتم
+اوکی
×من این همه حرف زدم فق اوک؟
+آره دیگه چی بگم بهت
×یکم انرژی داشته باش کنسرت شوهر توعه
ع+ادی شده واسم آخه
×به هر حال باید آماده باشیم
+باش
ساعت تقریبا ۹ بود همه کارا رو کرده بودیم منم چون انتظار تا غروب رو درک نمیکردم با یون چونگ رفتیم پیاده روی همینطور قدم میزدیم که من حس کردم چند نفر پشت سرمون راه میان من هم حسابی هُل کردم ولی بعد با یون چونگ رفتیم تو جمعیت خیابون تا گم مون کنن حسابی ترسیده بودم همین شد که تصمیم بگیرم هرجا میرم یه بادیگارد همراهم باشه اصلا من که گواهی نامه داشتم چرا با ماشین نیومدم؟!
من یون چونگ تو یه کافه نشسته بودیم دیدم هوا کمک کم تاریک میشه یونگ چونگ زنگ زد یکی ماشینشو واسش آورد سوار شدیم و رفتیم کنسرت تقریبا ردیف های دوم بودیم ولی من میخواستم عقب تر بشینم که نشد وقتی پسرا اومدن رو صحنه تهیونگ اولین نفر باهام چشم تو چشم شد البته چون یه سوپرایز بود کلی نگاش کردم حسابی تشویقش کردم و باهاش خوندم و لحظه به لحظه خندیدم کلا تو کنسرتش خیلی خوش گذشت نسبت به سال های قبلی که میومدم امسال برعکس حس های عاشقانه اونموقع امروز کلی خاطره غم دار از جلو چشام فرار کرد و دیگه برنگشت خلاصه کنم حسابی شاد شنگول شدم جین دوباره کلی قلب از چپ و راستش در آورد و یکیشون رو داد به یون چونگ منم که حسابی حس بینشون رو درک کردم کلی با یون چونگ ذوق کردیم
[از اون روز به بعد ا/ت هر بار که بی تی اس تو سئول کنسرت داشتن اولین نفر بلیط میخرید]
بعد پایان کنسرت چن میدونستم حتما پس ا کلی خسته هستن باهاشون رفتم خونه و براشون غذا درست کردم و تا صب کلی فیلم ترسناک دیدیم
حدود ۱ ماه گذشته حالا دیگه جین با یون چونگ قرار میزاشت . ا/ت هم به عنوان کارآموز ( استادش جون) برای رهبری آماده میشد بعد از رهبر شدن ا/ت ، ا/ت با وی ازدواج کنه
ا/ت تو این یک ماه آمادگی های لازم برای رهبری رو یاد گرفته و حالا میدونه چطور یه گله گرگ رو دور هم جمع کنه حالا ا/ت روز به روز پیشرفت میکنه و امید داره که بهترین رهبر بشه و اسمش تو کتاب تاریخی گرگینه ها ثبت بشه
ویو ا/ت
امروز و چند روز آینده تعطیله واسه همین بابا با چند شرکت دار رفته خارج از کشور منو جون میونگ هم کمی نقشه ریختیم تا یه پارتی حسابی راه بندازیم
کلی از پسر و دخترایی که میشناختمو دعوت کردم مخصوصا بچه های اشراف زاده و چند تا از دوستای تو کمپانیم و همینطور بی تی اس ولی...
بای
۵.۴k
۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.