پارت ۲۱ فیک کوک
مرسی که میخونی. شرایط پارت بعد آخر فیک گذاشتم.
ویو ات
صبح با آلارم گوشیم از خواب نازنینم بیدار شدم . هنوز تو بغل کوک بودم چقدر این بغل آرامش بخش بود .دستمو گذاشتم ی طرف صورتش و با انگشت شصتم نوازشش کردم
_بیدار شدی؟
+صبح بخیر ددی
_صبح تو هم بخیر بیبی
چرا گفتم ددی خاک تو سرت کنن ات احمق حالا پیش خودش چه فکری میکنه .
سریع از تو تخت بلند شدم و همینطور که به سمت در اتاق میرفتم گفتم
+زود باش آماده شو و منو برسون مدرسه .
_باشه
بعد از نیم ساعت گوه خوردن بالاخره آماده شدم که برم مدرسه . امروز هوا خیلی گرم بود پس موهامو گرجه ای بستم و کیفم و برداشتم و اومدم تو سالن که همزمان با من کوکم از پله ها اومد پایین
_فکر کنم باید اتاقت رو جا ب جا کنم
+لزومی نداره من که به هر حال تو اتاق تو میخوابم
_لباساتو ببرم اونجا دیه لازم نیست حتی ی ثانیه هم بیای پایین
+باشه حالا بیا بریم تا دیرم نشده
[فلش بک زمان رسیدن به مدرسه]
از ماشین کوک پیاده شدم و رو ب روی در ورودی مدرسه وایستادم . ی نفس عمیق کشیدم و برگشتم پشت سرمو نگاه کردم، هنوز کوک همونجا بود براش دست تکون دادم و وارد مدرسه شدم رفتم سرکلاس و روی نیمکتم نشستم.بعد از ۵ مین شین یو وارد کلاس شد و تا منو دید داد زد
[علامت شین یو■]
■اتتتتتتتتتتتتتتت
بدو بدو اومد سر میز ،نشست کنارم
■هوی دختره ی هویج کجا بودی؟
+سلام
■علیک
+خوبی؟
■تو بهتری ، حالا بگو کجا بودی ؟
+خونمون
■خب چرا نمیومدی مدرسه؟
+بنابه ی سری مشکلات
■هرچی بوده خیلی روت تاثیر گذاشته خیلی لاغر شدی تازه زیر چشماتم گود افتاده و تیره شده!
+بابا دقتتو
■میگم ی سوال؟
+بپرس
■اون روز........
معلم وارد کلاس شد و شین یو حرفش نصفه موند
[یک ساعت بعد]
آخیییییش زنگ تفریح خورد چقدر اینا زررررر میزنن
+خب...!
■چی خب؟
+داشتی میگفتی اون روز چی؟
■آها خب اون روز ... اون............
دیرینگ دینگ دین دینگ دیریریریریریرینگ [صدای زنگ گوشی ات😅]
+الو
_سلام
+سلام خوبی
_ممنون میگم ات
+جانم ؟
_فردا بعد از مدرسه میای شرکتم ؟
+مشکلی پیش اومده؟
_ نه همینجوری گفتم شاید دوست داشته باشی ببینی
+آها باشه
_خیلی خب پس قطع میکنم
+هممم خودافظ
گوشی رو قطع کردم و گذاشتمش تو کیفم
■کی بود؟
+یکی که از خودم ب خودم نزدیک تر [دوستی از من به من نزدیک تر ، از رگ گردن به من نزدیک تر [اینو فقط هشتمیا میفهمن]😅]
■اسمش چیه؟
+چرا انقدر پیگیرشی؟
■چون برام مهمه که با کی صحبت میکنی ،حرف میزنی،و به که اهمیت میدی!
+منظورت چیه؟
■هیچی وللللش
احساس میکنم شین یو ی منظوری داشت،چطور حالیش کنم که ازم دوری کنه ........ فکر کنم فهمیدم😈
حیح حیح حیح [خنده ی شیطانی توی دلش]
رفتم تو کافه تریا مدرسه و داشتم غذامو کوفت میکردم که ی دسته دانش آموز اومدن سر میزم نشستن
یکیشون:اووووو ات بالاخره اومد مدرسه
+برای مدرسه اومدنم باید از شما اجازه بگیرم؟
یکی دیگشون:جوابمونم که میدی
+معلومه لال که نیستم
یکیشون:معلومه دو روز نبودی هوا ورت داشته
+نه من هوا رو ور داشتم
اینو که گفتم ظرف غذامو هول داد و انداختش رو زمین
+مگه مریضی؟!
یکیشون:گیریم مریضه چیکار میکنی
+زنگ میزنم ۱۱۸ میپرسم شماره تيمارستان مرکزی چنده بیاد شمارو جمع کنه
یکیشون:الان منظورت این بود که ما دیوونه ایم[اومد جلو و یکی زد تو صورت ات]
اتم رفت با مشت زد تو صورت اون دختره و پرتش کرد رو زمین که یهو ی پسره اومد از پشت موهای گرجه ای ات گرفت و کشید که
_هوییییییی[داد فروان و عصبی]
+جونگ کوک![آروم طوری که فقط خودش بشنوه]
_چیکار میکنی عوضی؟
داشت میومد سمتمون که خودم دست پسر رو گرفتم پیچ دادم که موهامو ول کرد بعد با پا زدم تو صورتش و پرت شد سمت ستون.جونگ کوک خیلی عصبی بود رگ گردنش اومده بود بالا و میخواست الان که پسره رو زمینِ بره لهش کنه که من جلوش وایستادم و سعی داشتم متوقفش کنم
+نه جونگ کوک آروم باش. وایستاااا. جونگ کوک به اعصابت مسلط باش .
_ات برو اون ور
+جونگ کوک اگه اینجا دردسر درست کنی هر دومون بدبخت میشم ولی الان فوقش میریم پیش مدیر و تنبیه میشیم .
محکم کوک و بغل کردم که نتونه حرکت کنه
+لطفا
_باشه
از تو بغلش اومدم بیرون ولی هنوز دستام دور کمرش بود
+اینجا چیکار میکنی؟
_مدیرتون زنگ زد گفت غیبتش زیاد بوده باید بیاین موجه کنی منم اومدم موجه کردم میخواستم برگردم که سروصدای شما رو شنیدم اومدم اینجا و بقیش خودت میدونی
+آها ممنون که اومدی
_وظیفم بود
ویو کوک
داشتم با ات حرف میزدم که..........
حمایت کنید.شرایط پارت بعد
۲۰لایک و ۲۰کامنت
🥲🖤
با اینکه شرایط نرسیده بود ولی گذاشتم حمایت کنید😇🖤
ویو ات
صبح با آلارم گوشیم از خواب نازنینم بیدار شدم . هنوز تو بغل کوک بودم چقدر این بغل آرامش بخش بود .دستمو گذاشتم ی طرف صورتش و با انگشت شصتم نوازشش کردم
_بیدار شدی؟
+صبح بخیر ددی
_صبح تو هم بخیر بیبی
چرا گفتم ددی خاک تو سرت کنن ات احمق حالا پیش خودش چه فکری میکنه .
سریع از تو تخت بلند شدم و همینطور که به سمت در اتاق میرفتم گفتم
+زود باش آماده شو و منو برسون مدرسه .
_باشه
بعد از نیم ساعت گوه خوردن بالاخره آماده شدم که برم مدرسه . امروز هوا خیلی گرم بود پس موهامو گرجه ای بستم و کیفم و برداشتم و اومدم تو سالن که همزمان با من کوکم از پله ها اومد پایین
_فکر کنم باید اتاقت رو جا ب جا کنم
+لزومی نداره من که به هر حال تو اتاق تو میخوابم
_لباساتو ببرم اونجا دیه لازم نیست حتی ی ثانیه هم بیای پایین
+باشه حالا بیا بریم تا دیرم نشده
[فلش بک زمان رسیدن به مدرسه]
از ماشین کوک پیاده شدم و رو ب روی در ورودی مدرسه وایستادم . ی نفس عمیق کشیدم و برگشتم پشت سرمو نگاه کردم، هنوز کوک همونجا بود براش دست تکون دادم و وارد مدرسه شدم رفتم سرکلاس و روی نیمکتم نشستم.بعد از ۵ مین شین یو وارد کلاس شد و تا منو دید داد زد
[علامت شین یو■]
■اتتتتتتتتتتتتتتت
بدو بدو اومد سر میز ،نشست کنارم
■هوی دختره ی هویج کجا بودی؟
+سلام
■علیک
+خوبی؟
■تو بهتری ، حالا بگو کجا بودی ؟
+خونمون
■خب چرا نمیومدی مدرسه؟
+بنابه ی سری مشکلات
■هرچی بوده خیلی روت تاثیر گذاشته خیلی لاغر شدی تازه زیر چشماتم گود افتاده و تیره شده!
+بابا دقتتو
■میگم ی سوال؟
+بپرس
■اون روز........
معلم وارد کلاس شد و شین یو حرفش نصفه موند
[یک ساعت بعد]
آخیییییش زنگ تفریح خورد چقدر اینا زررررر میزنن
+خب...!
■چی خب؟
+داشتی میگفتی اون روز چی؟
■آها خب اون روز ... اون............
دیرینگ دینگ دین دینگ دیریریریریریرینگ [صدای زنگ گوشی ات😅]
+الو
_سلام
+سلام خوبی
_ممنون میگم ات
+جانم ؟
_فردا بعد از مدرسه میای شرکتم ؟
+مشکلی پیش اومده؟
_ نه همینجوری گفتم شاید دوست داشته باشی ببینی
+آها باشه
_خیلی خب پس قطع میکنم
+هممم خودافظ
گوشی رو قطع کردم و گذاشتمش تو کیفم
■کی بود؟
+یکی که از خودم ب خودم نزدیک تر [دوستی از من به من نزدیک تر ، از رگ گردن به من نزدیک تر [اینو فقط هشتمیا میفهمن]😅]
■اسمش چیه؟
+چرا انقدر پیگیرشی؟
■چون برام مهمه که با کی صحبت میکنی ،حرف میزنی،و به که اهمیت میدی!
+منظورت چیه؟
■هیچی وللللش
احساس میکنم شین یو ی منظوری داشت،چطور حالیش کنم که ازم دوری کنه ........ فکر کنم فهمیدم😈
حیح حیح حیح [خنده ی شیطانی توی دلش]
رفتم تو کافه تریا مدرسه و داشتم غذامو کوفت میکردم که ی دسته دانش آموز اومدن سر میزم نشستن
یکیشون:اووووو ات بالاخره اومد مدرسه
+برای مدرسه اومدنم باید از شما اجازه بگیرم؟
یکی دیگشون:جوابمونم که میدی
+معلومه لال که نیستم
یکیشون:معلومه دو روز نبودی هوا ورت داشته
+نه من هوا رو ور داشتم
اینو که گفتم ظرف غذامو هول داد و انداختش رو زمین
+مگه مریضی؟!
یکیشون:گیریم مریضه چیکار میکنی
+زنگ میزنم ۱۱۸ میپرسم شماره تيمارستان مرکزی چنده بیاد شمارو جمع کنه
یکیشون:الان منظورت این بود که ما دیوونه ایم[اومد جلو و یکی زد تو صورت ات]
اتم رفت با مشت زد تو صورت اون دختره و پرتش کرد رو زمین که یهو ی پسره اومد از پشت موهای گرجه ای ات گرفت و کشید که
_هوییییییی[داد فروان و عصبی]
+جونگ کوک![آروم طوری که فقط خودش بشنوه]
_چیکار میکنی عوضی؟
داشت میومد سمتمون که خودم دست پسر رو گرفتم پیچ دادم که موهامو ول کرد بعد با پا زدم تو صورتش و پرت شد سمت ستون.جونگ کوک خیلی عصبی بود رگ گردنش اومده بود بالا و میخواست الان که پسره رو زمینِ بره لهش کنه که من جلوش وایستادم و سعی داشتم متوقفش کنم
+نه جونگ کوک آروم باش. وایستاااا. جونگ کوک به اعصابت مسلط باش .
_ات برو اون ور
+جونگ کوک اگه اینجا دردسر درست کنی هر دومون بدبخت میشم ولی الان فوقش میریم پیش مدیر و تنبیه میشیم .
محکم کوک و بغل کردم که نتونه حرکت کنه
+لطفا
_باشه
از تو بغلش اومدم بیرون ولی هنوز دستام دور کمرش بود
+اینجا چیکار میکنی؟
_مدیرتون زنگ زد گفت غیبتش زیاد بوده باید بیاین موجه کنی منم اومدم موجه کردم میخواستم برگردم که سروصدای شما رو شنیدم اومدم اینجا و بقیش خودت میدونی
+آها ممنون که اومدی
_وظیفم بود
ویو کوک
داشتم با ات حرف میزدم که..........
حمایت کنید.شرایط پارت بعد
۲۰لایک و ۲۰کامنت
🥲🖤
با اینکه شرایط نرسیده بود ولی گذاشتم حمایت کنید😇🖤
۱۳.۲k
۰۵ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.