پارت ۳۹ Blood moon
پارت ۳۹ Blood moon
&دو روز بعد
دو روز توی همین وضعیت مونده بودم
گشنه و تشنم شده بود هیچ سرگرمی هم
نداشتم جز اینکه به وسایل شکنجه و خونای خشک شده ی روی زمین و تخت و صندلی
اهنی نگاه کنم
بوی خیلی بدی هم توی محیط اطراف میپیچید
خسته شده بودم
واقعا دیگه چاره ای جز امضا کردن نداشتم با
اینکه راضی نبودم ولی خب بهتر از اینه که
بخوام چند روز دیگه اینجا بمونم
با صدای نسبتا ضعیفی گفتم
ا/ت:باشه،امضا میکنم
همون لحظه صدای باز کردن در و قیژ قیژ همه جا پیچید
سرمو اوردم بالا و به روبه روم
نگاه کردم
کوک:خوشحالم که به حرف اومدی
بعدش هم با پررویت تمام گفت
کوک:برگه رو هم روی تختت گذاشتم
خدکارم کنارشه
زنجیرا رو باز کرد منم از اون اتاق شکنجه اومدم بیرون
پشت سر اداشو در اوردم و اروم زیر لب گفتم
ا/ت:برگه رو هم گذاشتم،گگگگ
و بعد رفتم سمت اتاقم
برگه رو با نارضایت امضا کردم و همونجا گذاشتمش روی عسلی کنار تخت
پاشدم و خواستم برم بیرون که فکر کرم ریختن به سرم زد
چندان هم کرم ریزی بد و پردرد سری نبود
چون خودکار طلایی رنگ بود یا از طلا ساخته
شده بود به احتمال زیاد جونگکوک بهش احمیت میداد یا براش مهم بود
هرچند که وضع مالیش خوب بود،میتونست
یکی دیگه بخره البته خوب که نه انقدر پول داشت که نمیدونست کجا بریزه
خدکاره رو زیر تخت قایم کردم و رفتم پایین یه چیزی خوردم
........................................................
خواستم برم حمام که یادم اومد لباس ندارم
پس بدو بدو از اتاقم زدم بیرون و از اون پله مارپیچ اومدم پایین که با یه چیز سفتی برخورد کردم
یادمه که اینجا دیوار نداشت
سرمو اوردم بالا که با صورت عصبیش مواجه شدم
یا خدا چشه این
با مظلومیت به چشماش نگاه کردم
ا/ت:عه اینجایی،خب یه چیزی
کوک:سریع بگو کار دارم
ا/ت:خب..چیزه...چیزه دیگه
کوک:ا/ت وقت این بازیارو ندارم سریع کارتو بگو که سرم شلوغه
ا/ت:خب..
با عصبانیت گفت
کوک:د بنال دیگه
ا/ت:خب..اهم من لباس ندارم میشه بریم خرید
یکم مکث کرد و با خونسردی
گفت
کوک:خب به من چه
ا/ت:وااااا میخوای لخت باشم
یه نگاهی بهم کردو با شیطنت داخل صداش گفت
کوک:بدم نمیاد
قیافمو مظلوم کردم و گفتم
ا/ت:تروخدااا
کوک:باشه هرموقع وقت کردم میرم برات میگیرم
با ذوق پریدم بغلش و یه بوسه روی گونش کاشتم
ا/ت:مرسییی
تازه موقعیتو هضم کردم لپام گل انداخته بود از بغلش اومدم بیرون و بدو بدو از پله رفتم بالا...
(نه جالب شد🌚)
&دو روز بعد
دو روز توی همین وضعیت مونده بودم
گشنه و تشنم شده بود هیچ سرگرمی هم
نداشتم جز اینکه به وسایل شکنجه و خونای خشک شده ی روی زمین و تخت و صندلی
اهنی نگاه کنم
بوی خیلی بدی هم توی محیط اطراف میپیچید
خسته شده بودم
واقعا دیگه چاره ای جز امضا کردن نداشتم با
اینکه راضی نبودم ولی خب بهتر از اینه که
بخوام چند روز دیگه اینجا بمونم
با صدای نسبتا ضعیفی گفتم
ا/ت:باشه،امضا میکنم
همون لحظه صدای باز کردن در و قیژ قیژ همه جا پیچید
سرمو اوردم بالا و به روبه روم
نگاه کردم
کوک:خوشحالم که به حرف اومدی
بعدش هم با پررویت تمام گفت
کوک:برگه رو هم روی تختت گذاشتم
خدکارم کنارشه
زنجیرا رو باز کرد منم از اون اتاق شکنجه اومدم بیرون
پشت سر اداشو در اوردم و اروم زیر لب گفتم
ا/ت:برگه رو هم گذاشتم،گگگگ
و بعد رفتم سمت اتاقم
برگه رو با نارضایت امضا کردم و همونجا گذاشتمش روی عسلی کنار تخت
پاشدم و خواستم برم بیرون که فکر کرم ریختن به سرم زد
چندان هم کرم ریزی بد و پردرد سری نبود
چون خودکار طلایی رنگ بود یا از طلا ساخته
شده بود به احتمال زیاد جونگکوک بهش احمیت میداد یا براش مهم بود
هرچند که وضع مالیش خوب بود،میتونست
یکی دیگه بخره البته خوب که نه انقدر پول داشت که نمیدونست کجا بریزه
خدکاره رو زیر تخت قایم کردم و رفتم پایین یه چیزی خوردم
........................................................
خواستم برم حمام که یادم اومد لباس ندارم
پس بدو بدو از اتاقم زدم بیرون و از اون پله مارپیچ اومدم پایین که با یه چیز سفتی برخورد کردم
یادمه که اینجا دیوار نداشت
سرمو اوردم بالا که با صورت عصبیش مواجه شدم
یا خدا چشه این
با مظلومیت به چشماش نگاه کردم
ا/ت:عه اینجایی،خب یه چیزی
کوک:سریع بگو کار دارم
ا/ت:خب..چیزه...چیزه دیگه
کوک:ا/ت وقت این بازیارو ندارم سریع کارتو بگو که سرم شلوغه
ا/ت:خب..
با عصبانیت گفت
کوک:د بنال دیگه
ا/ت:خب..اهم من لباس ندارم میشه بریم خرید
یکم مکث کرد و با خونسردی
گفت
کوک:خب به من چه
ا/ت:وااااا میخوای لخت باشم
یه نگاهی بهم کردو با شیطنت داخل صداش گفت
کوک:بدم نمیاد
قیافمو مظلوم کردم و گفتم
ا/ت:تروخدااا
کوک:باشه هرموقع وقت کردم میرم برات میگیرم
با ذوق پریدم بغلش و یه بوسه روی گونش کاشتم
ا/ت:مرسییی
تازه موقعیتو هضم کردم لپام گل انداخته بود از بغلش اومدم بیرون و بدو بدو از پله رفتم بالا...
(نه جالب شد🌚)
۱۲.۷k
۱۸ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.