فیک «اون دوست دخترمه» part 21

نامجون: لعنتی..برو
ات ویو
ترسیده بودم ولی سعی کردم جدی به نظر برسم و خب جواب داد نوشیدنی هارو ریختم با اینکه دلم نمیخواست نامجون ناراحت شه ولی اینکارو بدون تردید انجام دادم و واقعا حس میکنم که اون پسرو دوست دارم (کوک رو میگه ها گیج نشید) دیگه نمیتونم جلوشو بگیرم باید بهش بگم اون قطعا ردم نمیکنه…نه نه حس میکنم زوده
ذهن کوک: بهتره که برگردم پیش بقیه
چند دقیقه بعد
ات: اینم نوشیدنی این دفعه سالم اوردمشون (با خنده)
کوک: مرسی عزیزم
تهیونگ و بقیه : ممنون
جیمین : مرسی زن داداش
ات: زن داداش ؟
کوک: جدی نگیر (🤡من میخوام جدی بگیرم مشکلیه؟)
نامجون : ات…میش..(اروم نزدیک گوش ات)
کوک: بیاید بریم شام بخوریم خدمتکارا به مهمونا رسیدگی میکنن
نامجون: لعنتی…
کوک: عزیزم حالت خوبه انگار مضطربی
ات: نه خوبم شب برات تعریف میکنم
کوک: اوهوم
بعد شام :
ات: خدافظ(🗿)
جیمین و بقیه : فعلا
کوک: خب تعریف کن ببینم چی شده
ات: کوک من از یه نفر خوشم میاد به نظرت الان بهش بگم بهتره یا بزارم دیر تر بشه
ذهن کوک: نکنه اون از نامجون خوشش میاد نکنه چون اون موقع فهمیده بود من اومدم اون حرفارو زده بود نه نه وای
کوک: خب به نظرم الان بهش بگی بهتره چون شاید چند وقته دیگه اون فرد دیگه ایو پیدا کنه
ات: خب چجوری باید بهش بگم ؟
کوک: برو بهش بگو من ازت خوشم میاد
ات: من ازت خوشم میاد
کوک: چی



خیلی حال میده جای حساس قطش کنی مگه نه؟🌝😂