𝐀𝐥𝐨𝐧𝐞 𝐢𝐧 𝐒𝐞𝐨𝐮𝐥 فصل ۴ پارت ۲۶
هوسوک ویو
یک قورت از لیوان شیرم خوردم و گذاشتمش رو میز ساعت مچی طلاییم رو نگاه کردم نزدیک ۹ بود وقت ورزشم بود از پشت میز بلند شدم یک تیشرت مشکی با پیرهن ساده پوشیدم ساکم رو برداشتم که ماسکم رو برداشتم با گوشیم و از اتاق زدم بیرون جیمین تمرین داشت اتاق تمرین بود
تو سالن جین رو دیدم داش میرفت اتاقش
جین_یاااا کجا میری؟
_میرم باشگاه باید ورزش کنم
جین_عاو برو بسلامت
_خدافظ
از ساختمون خارج شدم و سوار ون شدم ماشین حرکت کرد به سمت باشگاهی که همیشه میرم
جلوی در پیاده شدم و وارد شدم
_سلام جسون خوبی؟
جسون_به به جیهوپپپپپ چه خبراااا؟
هوبی_خوبم خوبم شلوغش نکن تو چطوری
جسون_والا در نبود تو زیاد خوش نمیگذره والا تموم شادی این باشگاه درون توعه
_لطف داری...خب امروز تمرین چیه مربی هست؟
جسون_امروز یکم مریض حال بود نیومد راحت باش میتونی بری هر کاری میکنی بکن
_ای بابا باشه پس من رفتن
جسون_فعلا
ساکم رو گذاشتم رفتم تو رختکن لباس ورزشی مو پوشیدم و رفتم بیرون ادم زیاد تو باشگاه نبود دوتا دختر بودن با یک پسر یکی هم جسون بود و من
رفتم سمت وزنه های ۲۰ کیلویی و بلندش میکردم فشار به عضله هام میومد خیلی خسته کننده بود ولی برنامه امروز این بود برنامه ورزشی هرروزم متفاوت بود
همینجور درحال وزنه زدن بودم کم کم داشتم خسته میشدم که کسی منو از فکر بیرون کشید
..._زیاد به خودت فشار نیار خسته میشی
_ها؟
محو چهره ی اون دختر شدم که اصلا نفهمیدم کم بود وزنه بیوفته روم
..._هی مواظب باااش
یهو به سمتم شتاب برداشت و وزنه رو ازم گرفت و پرت کرد یک سمت و منم فقط شوک زده بودم
..._حواست کجاست کم بود خودتو کتلت کنی
_ب.ببخشید حواسم پرت شد
..._ایرادی نداره از این به بعد مراقب باش فشار به خودتم نیار
رفت سما یک وسیله ورزشی و اب معدنی رو سر کشید
..._اهم اهم اسمت چیه؟
_جانگ هوسوک ولی بهم جیهوپ میگن
..._اوممم اسم باحالیه اسم منم جونگ یونا
خوشبختم از اشناییت
_ه.همچنین...اسم قشنگی داری
یونا_ممنون اسم توهم باحاله
_مرسی
یونا_خب برنامه ورزشیت چیه برای امروز؟
_ا.اول وزنه ۲۰ کیلویی بود بعد تردمیل بعد یه سری حرکات با دمبل های کوچیک و بعدش وزنه برداری و تموم
یونا_خب بیا باهم اردمیل بریم
_اوکی
نمیدونم چی بود که مهر این دختر بدجور تو دلم نشست اصلا راضی بودم که کل روز باهاش وقت بگذرونم چهره ی پاک معصومش قلبمو پاره کرد و وارد قلبم شد
_یونا...
یونا_جانم
(هارتم اکلیلی شد)
_هرروز اینجا میای؟
یونا_اره چطور؟
_همینجوری
رفتیم بابای تردمیل اولش یکم سرعتش پایین بود بعد سرعتش رو بیشتر کردم
عرق از سر و صورتم میریخت
یونا_مثل اینکه خیلی دوست داری خودتو خسته کنی
_عادت کردم...شغلت چیه؟
یونا_توی مهد کودک مربی بچه هام
_واو چه خوب من عاشق بچه هام.............
یک قورت از لیوان شیرم خوردم و گذاشتمش رو میز ساعت مچی طلاییم رو نگاه کردم نزدیک ۹ بود وقت ورزشم بود از پشت میز بلند شدم یک تیشرت مشکی با پیرهن ساده پوشیدم ساکم رو برداشتم که ماسکم رو برداشتم با گوشیم و از اتاق زدم بیرون جیمین تمرین داشت اتاق تمرین بود
تو سالن جین رو دیدم داش میرفت اتاقش
جین_یاااا کجا میری؟
_میرم باشگاه باید ورزش کنم
جین_عاو برو بسلامت
_خدافظ
از ساختمون خارج شدم و سوار ون شدم ماشین حرکت کرد به سمت باشگاهی که همیشه میرم
جلوی در پیاده شدم و وارد شدم
_سلام جسون خوبی؟
جسون_به به جیهوپپپپپ چه خبراااا؟
هوبی_خوبم خوبم شلوغش نکن تو چطوری
جسون_والا در نبود تو زیاد خوش نمیگذره والا تموم شادی این باشگاه درون توعه
_لطف داری...خب امروز تمرین چیه مربی هست؟
جسون_امروز یکم مریض حال بود نیومد راحت باش میتونی بری هر کاری میکنی بکن
_ای بابا باشه پس من رفتن
جسون_فعلا
ساکم رو گذاشتم رفتم تو رختکن لباس ورزشی مو پوشیدم و رفتم بیرون ادم زیاد تو باشگاه نبود دوتا دختر بودن با یک پسر یکی هم جسون بود و من
رفتم سمت وزنه های ۲۰ کیلویی و بلندش میکردم فشار به عضله هام میومد خیلی خسته کننده بود ولی برنامه امروز این بود برنامه ورزشی هرروزم متفاوت بود
همینجور درحال وزنه زدن بودم کم کم داشتم خسته میشدم که کسی منو از فکر بیرون کشید
..._زیاد به خودت فشار نیار خسته میشی
_ها؟
محو چهره ی اون دختر شدم که اصلا نفهمیدم کم بود وزنه بیوفته روم
..._هی مواظب باااش
یهو به سمتم شتاب برداشت و وزنه رو ازم گرفت و پرت کرد یک سمت و منم فقط شوک زده بودم
..._حواست کجاست کم بود خودتو کتلت کنی
_ب.ببخشید حواسم پرت شد
..._ایرادی نداره از این به بعد مراقب باش فشار به خودتم نیار
رفت سما یک وسیله ورزشی و اب معدنی رو سر کشید
..._اهم اهم اسمت چیه؟
_جانگ هوسوک ولی بهم جیهوپ میگن
..._اوممم اسم باحالیه اسم منم جونگ یونا
خوشبختم از اشناییت
_ه.همچنین...اسم قشنگی داری
یونا_ممنون اسم توهم باحاله
_مرسی
یونا_خب برنامه ورزشیت چیه برای امروز؟
_ا.اول وزنه ۲۰ کیلویی بود بعد تردمیل بعد یه سری حرکات با دمبل های کوچیک و بعدش وزنه برداری و تموم
یونا_خب بیا باهم اردمیل بریم
_اوکی
نمیدونم چی بود که مهر این دختر بدجور تو دلم نشست اصلا راضی بودم که کل روز باهاش وقت بگذرونم چهره ی پاک معصومش قلبمو پاره کرد و وارد قلبم شد
_یونا...
یونا_جانم
(هارتم اکلیلی شد)
_هرروز اینجا میای؟
یونا_اره چطور؟
_همینجوری
رفتیم بابای تردمیل اولش یکم سرعتش پایین بود بعد سرعتش رو بیشتر کردم
عرق از سر و صورتم میریخت
یونا_مثل اینکه خیلی دوست داری خودتو خسته کنی
_عادت کردم...شغلت چیه؟
یونا_توی مهد کودک مربی بچه هام
_واو چه خوب من عاشق بچه هام.............
۱۶.۷k
۰۴ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.