خنده
از زبان آتسوشی: شوکه شدم اون واقعا آکو بود تنها بود دوباره عینک گذاشته بود از کنارم رد شد بدون اینکه حرفی بزنه نگاهم هم نکرد اما اون خودش بود کسی قلبم واسش میزد تنها دلیل زندگیم منم چند دقیقه بعد فهمیدم که اونم منو نمیخواد برای آخرین بار بهش نگاه کردم لبخندی زدم تا پل رفتم کنار اشک های سر مستم که بی اختیار میریختند باران شد و شدید مانند گلوله روی صورتم ریخت حسابی خیس شده بودم و سرما خوردم اما دیگه مهم نبود به پل رسیدم و به آب نگاه کردم که......
از زبان آکو: یه سال گذشت و من هیچ خبری از آتسوشی نداشتم هینا به دلیل خیانت تو زندان مافیا بود یه دلیل دیگه میخواستن تا طبق قوانین مافیا اعدامش کنن از اولم این برنامه نقشه بود اما الان هیچ خبری از آتسوشی نیست حتی تو تولد رای هم ندیدمش امروز که رفته بودم بیرون یه نفر رو دیدم که به نظرم آشنا بود از کنارش عبور کردم ولی بعد چند دقیقه وایسادم اون شال مشکی عطر خوش نارگیل اون شکل نگاه کردن و اون موهای خاکستری و از همه مهمتر اون چشمای دو رنگ اون خودش بود فقط موهاش بلند شده بود اون آتسوشی من بود برگشتم ولی دیدم نیست رفتم دنبالش انتهای مسیر به پل رسیدم و دیدمش خیلی نزدیک بود انگاری میخواست بپره تو آب بارون شدید تر میبارید سریع رفتم و از پشت بغلش کردم دستمو دور کمرش گرفتم پوست استخون شده بود خیس خیس بود هنوز تو شوک با دست آزادم موهاش رو نوازش کردم
)+ چه بلایی میخواستی سر خودت بیاری
)-آکو....تو اینجا چیکار می کنی
)+ داشتم رد میشدم که دیدمت چرا اینقدر عوض شدی چرا دیگه ندیدمت
)- من هنوزم آتسوشی ام فقط یکم از درون فرو ریختم
)+ این یکمه
)- آ...نه
)+ چرا دیگه پیشم نیومدی
)- دیدم کنار هینا حالت خوبه منم دستور گرفتم برم
)+ کی گفته بری
)- هینا گفت تو کنار من حالت خوب نیست گفت که اگه از پیشت نرم یه جنگ بزرگ با کشتن بقیه درست میکنه
)+ ما از اول هم میخواستیم شناساییش کنیم اون یه خائن بود الان اگه اینو بگی اعدامش میکنن من کنارش نقش بازی میکردم من کنار تو حالم خوبه من دوست دارم
)- واقعا
)+ آره قشنگم
)- منم دوست دارم عاشقتم
)+راستی موهات بلند تر شده انگاری بزرگتر شدی .... ولی میشه دوباره بشی همون آتسوشی کوچولویی که من میشناختم
آتسوشی کوچولوی من
)- آره معلومه که باز اونجوری میشم
)+ خیلی تغییر کردی ولی بازم خودتی.....
یهو آتسوشی عطسه کرد
)- ببخشید
)+ سرما خوردی بیا بریم
)- باشه
کتم رو روی آتسوشی انداخت تا گرمش بشه و رفتیم تو ماشین رسیدیم خونه ی من آتسوشی خوابش برده بود گذاشتمش رو مبل و لباساش رو عوض کردم ولی وقتی زخماش رو دیدم فهمیدم خیلی بدتر از این حرفها بود سرش رو رو پام گذاشتم و یه پتو روش کشیدم یهو یه عکس از خودمو اون گرفتم و گذاشتم تو تلگرام که....
از زبان آکو: یه سال گذشت و من هیچ خبری از آتسوشی نداشتم هینا به دلیل خیانت تو زندان مافیا بود یه دلیل دیگه میخواستن تا طبق قوانین مافیا اعدامش کنن از اولم این برنامه نقشه بود اما الان هیچ خبری از آتسوشی نیست حتی تو تولد رای هم ندیدمش امروز که رفته بودم بیرون یه نفر رو دیدم که به نظرم آشنا بود از کنارش عبور کردم ولی بعد چند دقیقه وایسادم اون شال مشکی عطر خوش نارگیل اون شکل نگاه کردن و اون موهای خاکستری و از همه مهمتر اون چشمای دو رنگ اون خودش بود فقط موهاش بلند شده بود اون آتسوشی من بود برگشتم ولی دیدم نیست رفتم دنبالش انتهای مسیر به پل رسیدم و دیدمش خیلی نزدیک بود انگاری میخواست بپره تو آب بارون شدید تر میبارید سریع رفتم و از پشت بغلش کردم دستمو دور کمرش گرفتم پوست استخون شده بود خیس خیس بود هنوز تو شوک با دست آزادم موهاش رو نوازش کردم
)+ چه بلایی میخواستی سر خودت بیاری
)-آکو....تو اینجا چیکار می کنی
)+ داشتم رد میشدم که دیدمت چرا اینقدر عوض شدی چرا دیگه ندیدمت
)- من هنوزم آتسوشی ام فقط یکم از درون فرو ریختم
)+ این یکمه
)- آ...نه
)+ چرا دیگه پیشم نیومدی
)- دیدم کنار هینا حالت خوبه منم دستور گرفتم برم
)+ کی گفته بری
)- هینا گفت تو کنار من حالت خوب نیست گفت که اگه از پیشت نرم یه جنگ بزرگ با کشتن بقیه درست میکنه
)+ ما از اول هم میخواستیم شناساییش کنیم اون یه خائن بود الان اگه اینو بگی اعدامش میکنن من کنارش نقش بازی میکردم من کنار تو حالم خوبه من دوست دارم
)- واقعا
)+ آره قشنگم
)- منم دوست دارم عاشقتم
)+راستی موهات بلند تر شده انگاری بزرگتر شدی .... ولی میشه دوباره بشی همون آتسوشی کوچولویی که من میشناختم
آتسوشی کوچولوی من
)- آره معلومه که باز اونجوری میشم
)+ خیلی تغییر کردی ولی بازم خودتی.....
یهو آتسوشی عطسه کرد
)- ببخشید
)+ سرما خوردی بیا بریم
)- باشه
کتم رو روی آتسوشی انداخت تا گرمش بشه و رفتیم تو ماشین رسیدیم خونه ی من آتسوشی خوابش برده بود گذاشتمش رو مبل و لباساش رو عوض کردم ولی وقتی زخماش رو دیدم فهمیدم خیلی بدتر از این حرفها بود سرش رو رو پام گذاشتم و یه پتو روش کشیدم یهو یه عکس از خودمو اون گرفتم و گذاشتم تو تلگرام که....
۴.۶k
۲۲ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.