غیرتی من
غیرتی من
پارت36
دکتر:عزیزم نگران نباش التهاب معده داری
کوی:خیلی ممنونم
داشتیم میرفتیم بیرون
دکتر:اقای شی اگر میشه یا دقیقه بمونید
شی یان:چشم
کوی:من میرم تو ماشین
شی یان:باشه برو
رفتم توی ماشین نشستم که بعد از چند دقیقه یان اومد خیلی خوشحال بود نشست تو ماشین
کوی:چی گفت بهت؟
شی یان:هیچی
شی یان اومد بوسم کرد راه افتاد خیلی خوشحال بود دلیلشو نمیدونستم رسیدیم خونه
شی یان:من برم بیرون زود میای
کوی:باشه پس منم میرم تو خونه
شی یان:زود برمیگردم راستی چیزای سنگین هم بلند نکن بشین یه گوشه
کوی:اتفاقی افتاده؟
شی یان:نه
شی یان نشست تو ماشیگ منم رفتم تو خونه لباسامو عوض کردم گشستم تا شی یان بیاد
(شی یان)
باورم نمیشد کوی حاملس
(فلش بک به قبل مطب دکتر)
شی یان:اتفاقی افتاده؟
دکتر:همسرتون حاملس من میخواستم اینو به شما بگم تا سوپرایزش کنید
شی یان:واقعا دارید میگید؟
دکتر:بله مبارک باشه
انقدر خوشحال شده بودم که دکتر رو بغل کردم
شی یان:خیلی ممنونم خانم دکتر
از دکتر خدافظی کردم رفتم تو ماشین
(فلش بک با حال)
باید برای خودم بدای کوی غذا درست کنم دیگه هم غذا از بیرون نمیگیریم باید به سلامتیش اهمیت بدم یه مغازه کتاب فروشی وایسادم یه کتاب اشپزی گرفتم رفتم فروشگاه وسایل زیادی هم از اونجا خریدم اومدم بیرون وسایلارو گذاشتم تو ماشین به سمت خونه راه افتادم بعد از چند دقیقه رسیدم وسایل رو ورداشتم در خونه و باز کردم دیدیم کوی نیست
شی یان:کوی کوی
وسایل رو گذاشتم تو اشپزخونه نگران شدم سریع رفتم بالا دیدیم تو اتاقا نیست که یهویی از حموم اومد بیرون
کوی:(جیغغغغغغغ)چرا اومدی
شی یان:جیغ نزن
کوی:چرا یهویی میای تو
شی یان:خب بیام اتفاقی نیوفتاده زنو شوهریم
کوی:عه راست میگی......کجا رفته بودی؟
شی یان:رفتم خرید کردم
کوی:افتاب از کدوم طرف دراومده که تو رفتی خرید؟
شی یان:هیچی
کوی:باشه حالا برو بیرون میخوام لباس عوض کنم
از اتاق اومدم بیرون وسایل جای خودش گذاشتم کتاب اشپزی هم گرفتم داشتم یمخوندم که یهویی گوشیم زنگ خورد
شی یان:بله؟
هنگ:داداش منو چان امشب میشه بیای خونه تو؟
شی یان:چرا؟
هنگ:هیچی همینجوری گفتم بیام یکم باهمدیگه حال کنیم
شی یان:یعنی تو نمیدونی من زن دارم؟
کوی:داری با کی صحبت میکنی
شی یان:هنگ
کوی:اتفاقی افتاده؟
شی یان:نه میگن امشب بیای اینجا یکم حال کنیم
کوی:بگو بیان
شی یان:مطمعنی؟
کوی:اره
پارت36
دکتر:عزیزم نگران نباش التهاب معده داری
کوی:خیلی ممنونم
داشتیم میرفتیم بیرون
دکتر:اقای شی اگر میشه یا دقیقه بمونید
شی یان:چشم
کوی:من میرم تو ماشین
شی یان:باشه برو
رفتم توی ماشین نشستم که بعد از چند دقیقه یان اومد خیلی خوشحال بود نشست تو ماشین
کوی:چی گفت بهت؟
شی یان:هیچی
شی یان اومد بوسم کرد راه افتاد خیلی خوشحال بود دلیلشو نمیدونستم رسیدیم خونه
شی یان:من برم بیرون زود میای
کوی:باشه پس منم میرم تو خونه
شی یان:زود برمیگردم راستی چیزای سنگین هم بلند نکن بشین یه گوشه
کوی:اتفاقی افتاده؟
شی یان:نه
شی یان نشست تو ماشیگ منم رفتم تو خونه لباسامو عوض کردم گشستم تا شی یان بیاد
(شی یان)
باورم نمیشد کوی حاملس
(فلش بک به قبل مطب دکتر)
شی یان:اتفاقی افتاده؟
دکتر:همسرتون حاملس من میخواستم اینو به شما بگم تا سوپرایزش کنید
شی یان:واقعا دارید میگید؟
دکتر:بله مبارک باشه
انقدر خوشحال شده بودم که دکتر رو بغل کردم
شی یان:خیلی ممنونم خانم دکتر
از دکتر خدافظی کردم رفتم تو ماشین
(فلش بک با حال)
باید برای خودم بدای کوی غذا درست کنم دیگه هم غذا از بیرون نمیگیریم باید به سلامتیش اهمیت بدم یه مغازه کتاب فروشی وایسادم یه کتاب اشپزی گرفتم رفتم فروشگاه وسایل زیادی هم از اونجا خریدم اومدم بیرون وسایلارو گذاشتم تو ماشین به سمت خونه راه افتادم بعد از چند دقیقه رسیدم وسایل رو ورداشتم در خونه و باز کردم دیدیم کوی نیست
شی یان:کوی کوی
وسایل رو گذاشتم تو اشپزخونه نگران شدم سریع رفتم بالا دیدیم تو اتاقا نیست که یهویی از حموم اومد بیرون
کوی:(جیغغغغغغغ)چرا اومدی
شی یان:جیغ نزن
کوی:چرا یهویی میای تو
شی یان:خب بیام اتفاقی نیوفتاده زنو شوهریم
کوی:عه راست میگی......کجا رفته بودی؟
شی یان:رفتم خرید کردم
کوی:افتاب از کدوم طرف دراومده که تو رفتی خرید؟
شی یان:هیچی
کوی:باشه حالا برو بیرون میخوام لباس عوض کنم
از اتاق اومدم بیرون وسایل جای خودش گذاشتم کتاب اشپزی هم گرفتم داشتم یمخوندم که یهویی گوشیم زنگ خورد
شی یان:بله؟
هنگ:داداش منو چان امشب میشه بیای خونه تو؟
شی یان:چرا؟
هنگ:هیچی همینجوری گفتم بیام یکم باهمدیگه حال کنیم
شی یان:یعنی تو نمیدونی من زن دارم؟
کوی:داری با کی صحبت میکنی
شی یان:هنگ
کوی:اتفاقی افتاده؟
شی یان:نه میگن امشب بیای اینجا یکم حال کنیم
کوی:بگو بیان
شی یان:مطمعنی؟
کوی:اره
۳.۹k
۲۹ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.