زیر نور سایه ژانر : تخیلی، عاشقانه، هیجانی
پارت 5
( زیر نور سایه)
در دیدار ملکه شمالی و امپراطور جنوبی همه چیز خوب پیش میرفت تا اینکه به سالن خصوصی امپراطور رفتند
کم تر از چند دقیقه ملکه شمالی با چهره ای خشمگین از سالن خارج شد و به سمت در خروجی حرکت کرد
همه ندیمه ها از ترس سر بر زیر افکنده بودند ، در همان حال یکی از ندیمه ها که کاملا از موضوع بی خبر بود برای ملکه و امپراطور لیوان های شراب آماده کرده بود
اما ملکه با دیدن آنها خشمش بیشتر شد و سینی شراب ها را از دست ندیمه گرفت و شکست و با خشم سریع سالن اصلی را ترک کرد
کاروان خدمه سرزمین شمالی هم که از خشم ملکه ترس تمام وجودشان را تسخیر کرده بود به سوی کشتی شتافتند و مقدمات ترک کردن سرزمین جنوبی را سریع فراهم کردند
ملکه و همه خدمه سوار بر کشتی یخی اختصاصی سرزمین شمالی شدند با تاریک شدن هوا آسمان ابری و خشمگین تر از همیشه شده بود
مواج شدید دریا باعث از دست دادن تعادل کشی میشد تمام خدمه کشتی ترس در چشمانشان موج میزد و به همین خاطر از ملکه درخواست کردند که بادبان ها را پایین بیاورند
اما ملکه مخالفت کرد چندی نگذشت طوفان شدید تر شد ، نیمه های شب شروع به رسیدن کرد هرچه آسمان بیشتر در دل تاریکی فرو میرفت فشاری که به کشتی وارد میشد شدیدتر و شدیدتر به او آسیب میزد
با گذشتن نیمه شب فشار و اظطراب بیشتر و بیشتر میشد
خدمه کشتی دوباره از ملکه درخواست کردند تا بادبان ها را پایین بیاورند اما ملکه اینبار عصبی شد و هدایت کشتی را خود به دست گرفت
نگرانی در چشمهای خدمه و .... موج میزد و از شدت ترس همه چشم هایشان را می فرشردند و اشک میریختند
ناگهان صدایی مهیب این توجه این چشمها را جلب کرد
ناگهان یکی از خدمه بلند داد کشید ....
کشتی در حال غرق شدن است
همه پا فرار گزاشتند اما این هرج و مرج اوضاع را برایشان بد و بدتر میکرد
پرش مکانی*
جزیره سرخ
همه جوانان همسن نوحس جزیره برای رفتن به دانشگاه و کار کردن در پایتخت آماده میشدند
اما نوحس این اجازه را نداشت و باید در کلیسا همرا مادر خوانده اش میماند
نوحس بارها و بارها از مادر خوانده اش خواهش کرده بود تا بلکه رضایت به رفتن او بدهد اما ندیمه همچنان مخالفت میکرد و مدام به گوش او می خواند که پایتخت شهر بی رحم و بی منفعتی است
اما ... هیچ کدام از این حرف ها روی نوهس که جوانی یک دنده و لجباز بود تاثیری نداشت و مخالفت های مادر خوانده اش فقط و فقط او را مشتاق تر می کرد تا زندگی جدیدی را تجربه کند
از طرفی نگرانی های ندیمه درباره قدرت سایه نوهس پایانی پایانی نداشت
ندیمه هرشب با ترس فوران کردن انرژی سایه نوهس به خواب میرفت و از طرفی لجباز بودن نوهس همه چیز را برایش سختر می کرد
( زیر نور سایه)
در دیدار ملکه شمالی و امپراطور جنوبی همه چیز خوب پیش میرفت تا اینکه به سالن خصوصی امپراطور رفتند
کم تر از چند دقیقه ملکه شمالی با چهره ای خشمگین از سالن خارج شد و به سمت در خروجی حرکت کرد
همه ندیمه ها از ترس سر بر زیر افکنده بودند ، در همان حال یکی از ندیمه ها که کاملا از موضوع بی خبر بود برای ملکه و امپراطور لیوان های شراب آماده کرده بود
اما ملکه با دیدن آنها خشمش بیشتر شد و سینی شراب ها را از دست ندیمه گرفت و شکست و با خشم سریع سالن اصلی را ترک کرد
کاروان خدمه سرزمین شمالی هم که از خشم ملکه ترس تمام وجودشان را تسخیر کرده بود به سوی کشتی شتافتند و مقدمات ترک کردن سرزمین جنوبی را سریع فراهم کردند
ملکه و همه خدمه سوار بر کشتی یخی اختصاصی سرزمین شمالی شدند با تاریک شدن هوا آسمان ابری و خشمگین تر از همیشه شده بود
مواج شدید دریا باعث از دست دادن تعادل کشی میشد تمام خدمه کشتی ترس در چشمانشان موج میزد و به همین خاطر از ملکه درخواست کردند که بادبان ها را پایین بیاورند
اما ملکه مخالفت کرد چندی نگذشت طوفان شدید تر شد ، نیمه های شب شروع به رسیدن کرد هرچه آسمان بیشتر در دل تاریکی فرو میرفت فشاری که به کشتی وارد میشد شدیدتر و شدیدتر به او آسیب میزد
با گذشتن نیمه شب فشار و اظطراب بیشتر و بیشتر میشد
خدمه کشتی دوباره از ملکه درخواست کردند تا بادبان ها را پایین بیاورند اما ملکه اینبار عصبی شد و هدایت کشتی را خود به دست گرفت
نگرانی در چشمهای خدمه و .... موج میزد و از شدت ترس همه چشم هایشان را می فرشردند و اشک میریختند
ناگهان صدایی مهیب این توجه این چشمها را جلب کرد
ناگهان یکی از خدمه بلند داد کشید ....
کشتی در حال غرق شدن است
همه پا فرار گزاشتند اما این هرج و مرج اوضاع را برایشان بد و بدتر میکرد
پرش مکانی*
جزیره سرخ
همه جوانان همسن نوحس جزیره برای رفتن به دانشگاه و کار کردن در پایتخت آماده میشدند
اما نوحس این اجازه را نداشت و باید در کلیسا همرا مادر خوانده اش میماند
نوحس بارها و بارها از مادر خوانده اش خواهش کرده بود تا بلکه رضایت به رفتن او بدهد اما ندیمه همچنان مخالفت میکرد و مدام به گوش او می خواند که پایتخت شهر بی رحم و بی منفعتی است
اما ... هیچ کدام از این حرف ها روی نوهس که جوانی یک دنده و لجباز بود تاثیری نداشت و مخالفت های مادر خوانده اش فقط و فقط او را مشتاق تر می کرد تا زندگی جدیدی را تجربه کند
از طرفی نگرانی های ندیمه درباره قدرت سایه نوهس پایانی پایانی نداشت
ندیمه هرشب با ترس فوران کردن انرژی سایه نوهس به خواب میرفت و از طرفی لجباز بودن نوهس همه چیز را برایش سختر می کرد
۲.۶k
۲۰ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.