کاور فیک عوض شد فیک ازت متنفرم
از جام بلند شدم
وای زنگ گوشیت خیلی کیوت بعدم بلند زدم زیر خنده که پشت سر من بقیه بچه هام خندیدن ولی جونگکوک با صورتش به از اعصبانیت قرمز شده گفت
-باید حدس میزدم کار تو باشه گور خودتو کندی کیم ات(خیلی عصبی)
معلم:بسه برید سر جاتون همین الان (عصبی)
جونگکوک سعی داشت خودشو آروم کنه ولی من بازم داشتم خودمو کنترل میکردم تا نخندم
بلاخره زنگ کلاس خورد سریع از جام بلند شدم و دست میسو رو گرفتم چون خیلی تشنم بود
سریع از کلاس بیرون اومدیم و سمت آبخوری رفتیم رفتم و شیر آبو باز کردم و یه دل سیر آب خوردم
آخیش تشنگیم رفع شد
بعدم آب کنار لبمو با آستینم پاک کردم
ولی میسو ساکت بود و هیچ حرفی نمیزد
وقتی برگشتم پشت سرم دیدم جونگکوک تو یه متری من وایساده و با پوزخند نگام میکنه
و اون دوست دختر عوضیش با دوستش دستای میسو و جلوی دهنشو گرفتن و بقیه اکیپشون هم داشتن با پوزخند مارو نگاه میکردن با اعصانبت داد زدم
عوضی ها ولش کنید الان خفه میشه جونگکوک بهشون بگو ولش کنن (داد)
جونگکوک سرشو برگردوند و بهشون با سر علامت داد که ولش کن و دوباره برگشت سمت من
چته چی میخوای
-به نظرت بعد از اون کاری که تو کلاس کردی هیچ بهت نمیگم
+ آها پس بخاطر این آبروت جلوی بچه ها رفت اینجوری میکنی ولی واقعا اون آهنگ برازندته چون شبیه توله خرگوشی(خنده)
پوزخندش تبدیل به عصبانیت شدو یکی محکم زد تو دهنم که خونو تو دهنم حس کردم دستمو به لبم زدم دیدم خونیه منم خیلی اعصبی شدم و مثل خودش محکم زدم تو دهنش و هلش دادم که چند قدم به عقب رفت از اون طرفم میسو داشت با گریه التماس میکرد که تمومش میکنم
ولی جونگکوک دوباره اومد طرفم م خیلی محکم هلم داد که نتونستم تعادلمو حفظ کنم و محکم سرم خورد به دیواره ی آبخوری و.......
جونگکوک که بعد از هل دادنم برگشته بود تا بره وقتی صدای ترسیده میسو رو شنید
میسو:ا....ا...ات
برگشت پشت سرشو نگاه کرد
سر ات به دیواره آبخوری خورده بود و افتاده بود پایین ولی هم آبخوری و هم جایی که میسو افتاده بود پر از خون بود
رنگ صورت میسو و بقیه از ترس سفید شده بود جونگکوک سریع خودشو به ات رسوند و دست روی صورت بی روح و سفیدش کشید میسو هم دستاشو آزاد کردو به سمت ات دوید بدن ات سرد بود همینم میسو رو خیلی ترسونده بود جونگکوک سریع با ترس اتو بغل کرد و به سمت اتاق بهداشت مدرسه دوید
و خانوم جانگو صدا زد خانوم جانگ که آتو دید سریع به جونگکوک گفت آتو بزاره تو اتاق و بقیه برن بیرون نیم ساعت گذشته بود ولی خبری از ات نبود و میسو هم همین جوری اشک می ریخت که در باز شد.......
ادامه داره
وای زنگ گوشیت خیلی کیوت بعدم بلند زدم زیر خنده که پشت سر من بقیه بچه هام خندیدن ولی جونگکوک با صورتش به از اعصبانیت قرمز شده گفت
-باید حدس میزدم کار تو باشه گور خودتو کندی کیم ات(خیلی عصبی)
معلم:بسه برید سر جاتون همین الان (عصبی)
جونگکوک سعی داشت خودشو آروم کنه ولی من بازم داشتم خودمو کنترل میکردم تا نخندم
بلاخره زنگ کلاس خورد سریع از جام بلند شدم و دست میسو رو گرفتم چون خیلی تشنم بود
سریع از کلاس بیرون اومدیم و سمت آبخوری رفتیم رفتم و شیر آبو باز کردم و یه دل سیر آب خوردم
آخیش تشنگیم رفع شد
بعدم آب کنار لبمو با آستینم پاک کردم
ولی میسو ساکت بود و هیچ حرفی نمیزد
وقتی برگشتم پشت سرم دیدم جونگکوک تو یه متری من وایساده و با پوزخند نگام میکنه
و اون دوست دختر عوضیش با دوستش دستای میسو و جلوی دهنشو گرفتن و بقیه اکیپشون هم داشتن با پوزخند مارو نگاه میکردن با اعصانبت داد زدم
عوضی ها ولش کنید الان خفه میشه جونگکوک بهشون بگو ولش کنن (داد)
جونگکوک سرشو برگردوند و بهشون با سر علامت داد که ولش کن و دوباره برگشت سمت من
چته چی میخوای
-به نظرت بعد از اون کاری که تو کلاس کردی هیچ بهت نمیگم
+ آها پس بخاطر این آبروت جلوی بچه ها رفت اینجوری میکنی ولی واقعا اون آهنگ برازندته چون شبیه توله خرگوشی(خنده)
پوزخندش تبدیل به عصبانیت شدو یکی محکم زد تو دهنم که خونو تو دهنم حس کردم دستمو به لبم زدم دیدم خونیه منم خیلی اعصبی شدم و مثل خودش محکم زدم تو دهنش و هلش دادم که چند قدم به عقب رفت از اون طرفم میسو داشت با گریه التماس میکرد که تمومش میکنم
ولی جونگکوک دوباره اومد طرفم م خیلی محکم هلم داد که نتونستم تعادلمو حفظ کنم و محکم سرم خورد به دیواره ی آبخوری و.......
جونگکوک که بعد از هل دادنم برگشته بود تا بره وقتی صدای ترسیده میسو رو شنید
میسو:ا....ا...ات
برگشت پشت سرشو نگاه کرد
سر ات به دیواره آبخوری خورده بود و افتاده بود پایین ولی هم آبخوری و هم جایی که میسو افتاده بود پر از خون بود
رنگ صورت میسو و بقیه از ترس سفید شده بود جونگکوک سریع خودشو به ات رسوند و دست روی صورت بی روح و سفیدش کشید میسو هم دستاشو آزاد کردو به سمت ات دوید بدن ات سرد بود همینم میسو رو خیلی ترسونده بود جونگکوک سریع با ترس اتو بغل کرد و به سمت اتاق بهداشت مدرسه دوید
و خانوم جانگو صدا زد خانوم جانگ که آتو دید سریع به جونگکوک گفت آتو بزاره تو اتاق و بقیه برن بیرون نیم ساعت گذشته بود ولی خبری از ات نبود و میسو هم همین جوری اشک می ریخت که در باز شد.......
ادامه داره
۷۹۵
۲۴ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.