„★ᴊᴋ★”
„★ᴊᴋ★”
#تکپارتی_رمانتیک
[وقتی تویک روز آفتابی به ساحل میرید..]
آهی کشید و روی شن های ساحل دراز کشید...
خستگیش رو رها کرد...باد خنکی میزد اما آفتاب درخشانی در آسمان بود...
اومد سمت ریچل و کنارش نشست..!
بوسه ای بر روی پیشونی اش کاشت و لب زد
کوک : ریچِل..؟!
با صدا زدن اسمش چشماش رو باز کرد و لب زد
ریچل :بله؟!
با دستاش به آب دریا اشاره کرد و لبخندی زد!
از اونجایی که میدونست ریچل عاشق آبه دریاعه دستاش رو گرفت و به سمت آب رفت
موج های کوتاه به پاهای هردوتاشون برخورد میکرد و رد میشد!
هردو به جلو میرفتند و جلوتر!..همینطور که جلو میرفتند
آب به گردنشون رسید!..
ریچل دستش رو گرفت و ایستاد و لب زد
ریچل :آم..زیاد جلو نیومدیم؟!
با لبخند به ریچل خیره شد و لب زد
کوک :نترس ملکه ی من!
و به آسمون خیره شد...ریچل نگاهش رو دنبال کرد که متوجه بادکنکی شد!
با لبخند لب زد
ریچل :وای..چقدر خوشگله!..
بادکنک شکل یک الماس بود..!
به پایین اومد و پسر اون رو برداشت و به ریچل داد
کوک :ملکه ی من! حاضری با من ازدواج کنی؟!
و حلقه ای رو از داخل دستش به بیرون آورد و در دست ریچل گذاشت و بوسه ای روی لب هاش کاشت
ریچل با لبخند نگاهش میکرد و بوسه ای روی گونه هاش کاشت!
کوک :ملکه ی من! دوستت دارم..
وای..وای گند زدم!😭
ببخشیدد میدونم با عقل جور در نمیاد که تو آب دریا خواستگاری کنن اما..شاید قشنگ باشه!🦦🥹
تخ- چیزه..گند ترین تکپارتیم*🥲
#تکپارتی_رمانتیک
[وقتی تویک روز آفتابی به ساحل میرید..]
آهی کشید و روی شن های ساحل دراز کشید...
خستگیش رو رها کرد...باد خنکی میزد اما آفتاب درخشانی در آسمان بود...
اومد سمت ریچل و کنارش نشست..!
بوسه ای بر روی پیشونی اش کاشت و لب زد
کوک : ریچِل..؟!
با صدا زدن اسمش چشماش رو باز کرد و لب زد
ریچل :بله؟!
با دستاش به آب دریا اشاره کرد و لبخندی زد!
از اونجایی که میدونست ریچل عاشق آبه دریاعه دستاش رو گرفت و به سمت آب رفت
موج های کوتاه به پاهای هردوتاشون برخورد میکرد و رد میشد!
هردو به جلو میرفتند و جلوتر!..همینطور که جلو میرفتند
آب به گردنشون رسید!..
ریچل دستش رو گرفت و ایستاد و لب زد
ریچل :آم..زیاد جلو نیومدیم؟!
با لبخند به ریچل خیره شد و لب زد
کوک :نترس ملکه ی من!
و به آسمون خیره شد...ریچل نگاهش رو دنبال کرد که متوجه بادکنکی شد!
با لبخند لب زد
ریچل :وای..چقدر خوشگله!..
بادکنک شکل یک الماس بود..!
به پایین اومد و پسر اون رو برداشت و به ریچل داد
کوک :ملکه ی من! حاضری با من ازدواج کنی؟!
و حلقه ای رو از داخل دستش به بیرون آورد و در دست ریچل گذاشت و بوسه ای روی لب هاش کاشت
ریچل با لبخند نگاهش میکرد و بوسه ای روی گونه هاش کاشت!
کوک :ملکه ی من! دوستت دارم..
وای..وای گند زدم!😭
ببخشیدد میدونم با عقل جور در نمیاد که تو آب دریا خواستگاری کنن اما..شاید قشنگ باشه!🦦🥹
تخ- چیزه..گند ترین تکپارتیم*🥲
۲.۳k
۰۶ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.