جوجه اردک زشت قسمت۱۱ بخش دوم
قسمت یازدهم
بخش دوم
از اتاق خارج شدم با دیدن همه بچه ها که داخل سالن نشسته بودن رفتم سمتشون و سلام آرومی دادم همه سرا چرخید سمتم و سلام دادن .رفتم کنار سایا نشستم که داشت با هیجان چیزی رو برا شین هه تعریف میکرد.نه حرفی میزدم نه داخل بحثی شرکت میکردم فقط داشتم به بحثاشون گوش میدادم حدود بیست دقیقه اونجا نشسته بودم که میرا سراسیمه اومد سمتمون.
میرا:جین یونگ سه گمشده همه جارو گشتم پیداش نکردم.
همه از جامو بلند شدیم.
تهیونگ:چطوری گمش کردی میرا؟
میرا:داخل باغ بودم داشتم کتاب میخوندم کنارم بود داشت نقاشی میکشید ولی با مداد رنگیاش گمشده یه ساعته دارم دنبالش میگردم.
جین:بهتره هممون تقسیم بشیم و یه جا بگیریم.
به دستور جین همممون تقسیم شدیم هر کدوم یه جارو گشتیم.
بعد از یک ساعت گشتن هیچ ردی از یونگ سه نبود.انگاری آب شده رفته داخل زمین.
تهیونگ:پیداش کردی؟.
لونا:نه
با تهیونگ وارد عمارت شدیم.میرا داشت بلند بلند گریه میکرد و سایا و شین هه سعی میکردن ارومشش کنن.جونگکوک با کنجکاوی اومد سمتم و گفت.
کوک:چیزی شده؟.
لونا:اره پسر جین گمشده.
خواست حرفی بزنه که جیهوپ گفت.
هوپی:بچه ها یه دقیقه ساکت خوب گوش کنید.
هممون ساکت شدیم.
هوپی:صدای یونگ سه نیست؟.
میرا از جاش بلند شد
میرا:اره خودشه
همه رفتیم به دنبال منبع صدا .....با دیدن در اتاقم که باز و سر صدایی که داخلش بود تعجب کردم زودتر از همه وارد اتاق شدم با دیدن یونگ سه که یکی از پدای بهداشتیم دستش بود چشمام از حدقه در اومد چسب پد رو درآورد چسبودنش به دیوار و با مداد قرمز روی پدو نقاشی میکرد.روی دیوار شش هفتا پد چسبوده بود و روی هر کدومشون یه دونه نقاشی کشیده بود آب دهنمو قورت دادم انگاری هیچکدوم از بچه ها حاضر نبودن برن جلوی این پسری شیطون رو بگیرن.یونگ سه با دیدن ما خوشحال شد و اشاره به پدای بهداشتی من کرد و گفت .
یونگ سه : بابایی خاله لونا از اینایی که تو برا مامانی میگیری داره.
منو میرا بهم نگاهی انداختم و بعد با خجالت سرمون رو پایین انداختیم.
تهیونگ:یونگ سه خاله سایا هم داره.
سایا با اعصبانیت اسم تهیونگ رو صدا کرد
سایا:جناب کیم تهیونگ بیا دو دقیقه باهات کار دارم.
تهیونگ:شوخی کردم بابا نداره.
یونگ سه یه پد دیگه برداشت که جین با حرص رفت سمتشو کمرشو گرفت و بلندش کرد.
یونگ سه:ولم کن بابایی میخوام نقاش....
دیگه صدای یونگ سه رو نشنیدم. همه از اتاق رفتن بیرون منم رفتم پدای که به دیوار چسبونده بود رو داخل سطل انداختم و اتاقمو مرتب کردم چندتا از مداد رنگی های یونگ سه روی زمین افتاده بود برداشتمشون و گذاشتمشون روی میز با نقه ای که به در
خورد رفتم سمت در و بازش کرد با دیدن میرا لبخندی زدم و بهش اجازه دادم بیاد داخل.میرا مشمای مشکی که داخل دستش بود رو سمتم گرفتم.
میرا:این بسته پدو بگیر معذرت میخوام برا کار پسرم.
مشمارو از دستش گرفتم.
لونا:اشکالی نداره پچست این شیطنتش طبیعیه.
لبخندی زد و قبلاز اینکه بره مداد رنگی های یونگ سه رو دادم دستش........
از اتاقم اومدم بیرون و رفتم سمت اتاق شوگا تا تمیزش کنم....
روی تخت دراز کشیده بود و ساعدش روی چشماش بود آروم رفتم داخل و درو آروم بستم.
شوگا:لونا.
ترسیده دستمو گذاشتم روی قلبم.
لونا:بله.
ساعدشو از روی چشماش برداشت.
شوگا:میشه بیای کنارم.
رفتم و بالا سرش استادم
لونا:بله کاری داشتی؟.
روی تخت نشست و گفت .
شوگا:میخوام برا یه کاری انجام بدی!.
لونا:چه کاری؟.
نگاه کوتاهی بهم انداخت
شوگا:اگه این کارو انجام بدی دیگه میزارم بری ازت هیچی نمیخوام میتونی بری و پیش پدر و مادرت یا خونه ای که همینجا داری زندگی کنی.
لونا:خو چیکار کنم.
نفس عمیقی کشید.
شوگا:روز نامزدیم وقتی که روی صحنه دارم حرف میزنم بیا و منو ببوس.
پایان پارت
بچه ها آنفولانزا گرفتم خواستم دیروز بزارم اصلا نتونستم امروزم زیاد حالم خوب نیست ولی به خاطر شما گذاشتم پس لطفاً لایک و کامنت یادتون نره گلام:)
بخش دوم
از اتاق خارج شدم با دیدن همه بچه ها که داخل سالن نشسته بودن رفتم سمتشون و سلام آرومی دادم همه سرا چرخید سمتم و سلام دادن .رفتم کنار سایا نشستم که داشت با هیجان چیزی رو برا شین هه تعریف میکرد.نه حرفی میزدم نه داخل بحثی شرکت میکردم فقط داشتم به بحثاشون گوش میدادم حدود بیست دقیقه اونجا نشسته بودم که میرا سراسیمه اومد سمتمون.
میرا:جین یونگ سه گمشده همه جارو گشتم پیداش نکردم.
همه از جامو بلند شدیم.
تهیونگ:چطوری گمش کردی میرا؟
میرا:داخل باغ بودم داشتم کتاب میخوندم کنارم بود داشت نقاشی میکشید ولی با مداد رنگیاش گمشده یه ساعته دارم دنبالش میگردم.
جین:بهتره هممون تقسیم بشیم و یه جا بگیریم.
به دستور جین همممون تقسیم شدیم هر کدوم یه جارو گشتیم.
بعد از یک ساعت گشتن هیچ ردی از یونگ سه نبود.انگاری آب شده رفته داخل زمین.
تهیونگ:پیداش کردی؟.
لونا:نه
با تهیونگ وارد عمارت شدیم.میرا داشت بلند بلند گریه میکرد و سایا و شین هه سعی میکردن ارومشش کنن.جونگکوک با کنجکاوی اومد سمتم و گفت.
کوک:چیزی شده؟.
لونا:اره پسر جین گمشده.
خواست حرفی بزنه که جیهوپ گفت.
هوپی:بچه ها یه دقیقه ساکت خوب گوش کنید.
هممون ساکت شدیم.
هوپی:صدای یونگ سه نیست؟.
میرا از جاش بلند شد
میرا:اره خودشه
همه رفتیم به دنبال منبع صدا .....با دیدن در اتاقم که باز و سر صدایی که داخلش بود تعجب کردم زودتر از همه وارد اتاق شدم با دیدن یونگ سه که یکی از پدای بهداشتیم دستش بود چشمام از حدقه در اومد چسب پد رو درآورد چسبودنش به دیوار و با مداد قرمز روی پدو نقاشی میکرد.روی دیوار شش هفتا پد چسبوده بود و روی هر کدومشون یه دونه نقاشی کشیده بود آب دهنمو قورت دادم انگاری هیچکدوم از بچه ها حاضر نبودن برن جلوی این پسری شیطون رو بگیرن.یونگ سه با دیدن ما خوشحال شد و اشاره به پدای بهداشتی من کرد و گفت .
یونگ سه : بابایی خاله لونا از اینایی که تو برا مامانی میگیری داره.
منو میرا بهم نگاهی انداختم و بعد با خجالت سرمون رو پایین انداختیم.
تهیونگ:یونگ سه خاله سایا هم داره.
سایا با اعصبانیت اسم تهیونگ رو صدا کرد
سایا:جناب کیم تهیونگ بیا دو دقیقه باهات کار دارم.
تهیونگ:شوخی کردم بابا نداره.
یونگ سه یه پد دیگه برداشت که جین با حرص رفت سمتشو کمرشو گرفت و بلندش کرد.
یونگ سه:ولم کن بابایی میخوام نقاش....
دیگه صدای یونگ سه رو نشنیدم. همه از اتاق رفتن بیرون منم رفتم پدای که به دیوار چسبونده بود رو داخل سطل انداختم و اتاقمو مرتب کردم چندتا از مداد رنگی های یونگ سه روی زمین افتاده بود برداشتمشون و گذاشتمشون روی میز با نقه ای که به در
خورد رفتم سمت در و بازش کرد با دیدن میرا لبخندی زدم و بهش اجازه دادم بیاد داخل.میرا مشمای مشکی که داخل دستش بود رو سمتم گرفتم.
میرا:این بسته پدو بگیر معذرت میخوام برا کار پسرم.
مشمارو از دستش گرفتم.
لونا:اشکالی نداره پچست این شیطنتش طبیعیه.
لبخندی زد و قبلاز اینکه بره مداد رنگی های یونگ سه رو دادم دستش........
از اتاقم اومدم بیرون و رفتم سمت اتاق شوگا تا تمیزش کنم....
روی تخت دراز کشیده بود و ساعدش روی چشماش بود آروم رفتم داخل و درو آروم بستم.
شوگا:لونا.
ترسیده دستمو گذاشتم روی قلبم.
لونا:بله.
ساعدشو از روی چشماش برداشت.
شوگا:میشه بیای کنارم.
رفتم و بالا سرش استادم
لونا:بله کاری داشتی؟.
روی تخت نشست و گفت .
شوگا:میخوام برا یه کاری انجام بدی!.
لونا:چه کاری؟.
نگاه کوتاهی بهم انداخت
شوگا:اگه این کارو انجام بدی دیگه میزارم بری ازت هیچی نمیخوام میتونی بری و پیش پدر و مادرت یا خونه ای که همینجا داری زندگی کنی.
لونا:خو چیکار کنم.
نفس عمیقی کشید.
شوگا:روز نامزدیم وقتی که روی صحنه دارم حرف میزنم بیا و منو ببوس.
پایان پارت
بچه ها آنفولانزا گرفتم خواستم دیروز بزارم اصلا نتونستم امروزم زیاد حالم خوب نیست ولی به خاطر شما گذاشتم پس لطفاً لایک و کامنت یادتون نره گلام:)
۱۶.۴k
۰۴ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.