زمانی که وارد شدم آجوما و اون دختره رو دیدم که با چشمای گ
زمانی که وارد شدم آجوما و اون دختره رو دیدم که با چشمای گریون داشتن بهم التماس میکردن نجاتشون بدم دستاشونم با زنجیر خیلی محکمی بسته شده بود بعد کوک گفت:
کوک: اینا بودن که دیروز اذیتت کردن دیگه؟ 🔪
ا.ت: آ... آره
کوک: ببرینشون
ا.ت: نه وایساااا
دختره: ا.ت توروخداااا منو ببخششش 😭 خواهش میکنم نجاتم بده
کوک: خفههههه😠
ا.ت : ارباب میشه یه لحظه خصوصی باهاتون صحبت کنم
کوک: باشه شماها ببرینشون بیرون
بعد اینکه رفتن بیرون:
ا.ت: جونگ کوک میخوای چیکارشون کنی 😟
جونگ کوک: چطور مگه؟
ا.ت: بلایی سرشون نیار به جاش یه کار دیگه کن که آسیب بدنی بهشون وارد شه دوس ندارم همون کاری که بقیه با من کردن منم اخلاقم مثل اونا بشه
کوک: مثلا چی کار کنم؟
ا.ت: به نظرم یه فرصت دیگه میشه به اون دختره داد آجوما هم...
کوک: اخراج میشه
ا.ت: مرسی که به نظرم اهمیت دادی
کوک: بیاین تو......
کوک: اینا بودن که دیروز اذیتت کردن دیگه؟ 🔪
ا.ت: آ... آره
کوک: ببرینشون
ا.ت: نه وایساااا
دختره: ا.ت توروخداااا منو ببخششش 😭 خواهش میکنم نجاتم بده
کوک: خفههههه😠
ا.ت : ارباب میشه یه لحظه خصوصی باهاتون صحبت کنم
کوک: باشه شماها ببرینشون بیرون
بعد اینکه رفتن بیرون:
ا.ت: جونگ کوک میخوای چیکارشون کنی 😟
جونگ کوک: چطور مگه؟
ا.ت: بلایی سرشون نیار به جاش یه کار دیگه کن که آسیب بدنی بهشون وارد شه دوس ندارم همون کاری که بقیه با من کردن منم اخلاقم مثل اونا بشه
کوک: مثلا چی کار کنم؟
ا.ت: به نظرم یه فرصت دیگه میشه به اون دختره داد آجوما هم...
کوک: اخراج میشه
ا.ت: مرسی که به نظرم اهمیت دادی
کوک: بیاین تو......
۱۱.۳k
۱۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.