part:20. name:fate
_با تعجب گفتم
_چیی؟
پوکر فیس گفت
_گفتم منم باهاتون میام
خواستم مخالفت کنم که کایلین زودتر از من گفت
_عالیه خوبه اونجا کنارمون باشی پس ما منتظرت میشیم تا بیای
تهیونگ سری تکون داد که با قیافه بهت زده به کایلین زل زدم که همون لحظه دستمو گرفت و در خونه رو باز کرد و به بیرون برد
توی پارکینگ بودیم که به کایلین گفتم
_چرا موافقت کردی تهیونگ باهامون بیاد؟
با لبخند گفت
_عا چیه بدت میاد مثلا؟فک میکنی من نمیدونم که ازش خوشت اومده؟
با تعجب گفتم
_چیییی ؟؟؟چی داری میگی کایلین ...
با لبخند شیطانی بهم نگاه کرد و لب زد
_نگران نباش به کسی نمیگم خواهر جون
موهامو دادم پشت گوشم و گفتم
_به هرحال که من علاقه ای بهش ندارم
با خنده گفت
_بله تو درست میگی
با اخم بهش نگاه کردم و به سمت ماشین رفتیم که تهیونگ اومد و ماشینو روشن کرد سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم
بعد چند مین به آدرسی که کایلین داده بود رسیدیم یه عمارت خیلی شیک و بزرگ وارد شدیم و ماشینو پارک کردیم و رفتیم داخل پره دختر و پسر بود از تهیونگ جدا شدیم و با کایلین به سمت یه میز رفتیم و نشستیم بعد چند مین برامون نوشیدنی آوردن
شروع به خوردن نوشیدنی کردم که یه پسر اومد و کنارم نشست و گفت
_سلام لیدی حالت چطوره؟
منو به خودش چسبوند که با اخم گفتم
_ولم کن
صورتشو آورد نزدیک صورتمو گفت
_بیخیال بیا یکم خوش بگذرونیم
یه نگاه به اطرافم کردم دیدم که نه کایلین هست نه تهیونگ پسره منو از جام بلند کرد و برد وسط سالن تا باهاش برقصم دستشو پس زدم و یه دونه خوابوندم تو گوشش جوری پرت شد رو زمین که همه خیره شدن بهم نگاه کردن عصبی رفتم به سمت کیفم و روبه کایلین و تهیونگ عصبی گفتم بریم انقدر عصبی بودم که جرعت نکردن حرفی بزنن
سوار ماشین شدیم و به سمت خونه رفتیم ساعت حدودا 11 بود که رسیدیم خونه همه خوابیده بودن و خونه سکوت بود کایلین به سمت اتاقش رفت منم بدون عوض کردن لباسام رفتم سمت آشپز خونه و شروع کردم به م......روب خوردن که تهیونگ اومد تو آشپز خونه و گفت
_چرا الان داری نوشیدنی مبخوری؟
_عصبیم باعث میشه آروم بشم
تهیونگ اومد کنارم نشست که گفتم
_چیه توم نوشیدنی میخای؟
پوکر گفت
_نه میخام وقتی مث سگ م....ست کردی ببرمت اتاق خوابت
حق بجانب گفتم
_نگران نباش من سه تا بطریم بخورم م....ست نمیشم
10 دیقه بعد
#تهیونگ
کایرا م......ست گفت
_بیا اینجا پیشی کوچولو بیا ..
صورتمو گرفت تو دستاشو قربون صدقم رفت که یهو ..
_چیی؟
پوکر فیس گفت
_گفتم منم باهاتون میام
خواستم مخالفت کنم که کایلین زودتر از من گفت
_عالیه خوبه اونجا کنارمون باشی پس ما منتظرت میشیم تا بیای
تهیونگ سری تکون داد که با قیافه بهت زده به کایلین زل زدم که همون لحظه دستمو گرفت و در خونه رو باز کرد و به بیرون برد
توی پارکینگ بودیم که به کایلین گفتم
_چرا موافقت کردی تهیونگ باهامون بیاد؟
با لبخند گفت
_عا چیه بدت میاد مثلا؟فک میکنی من نمیدونم که ازش خوشت اومده؟
با تعجب گفتم
_چیییی ؟؟؟چی داری میگی کایلین ...
با لبخند شیطانی بهم نگاه کرد و لب زد
_نگران نباش به کسی نمیگم خواهر جون
موهامو دادم پشت گوشم و گفتم
_به هرحال که من علاقه ای بهش ندارم
با خنده گفت
_بله تو درست میگی
با اخم بهش نگاه کردم و به سمت ماشین رفتیم که تهیونگ اومد و ماشینو روشن کرد سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم
بعد چند مین به آدرسی که کایلین داده بود رسیدیم یه عمارت خیلی شیک و بزرگ وارد شدیم و ماشینو پارک کردیم و رفتیم داخل پره دختر و پسر بود از تهیونگ جدا شدیم و با کایلین به سمت یه میز رفتیم و نشستیم بعد چند مین برامون نوشیدنی آوردن
شروع به خوردن نوشیدنی کردم که یه پسر اومد و کنارم نشست و گفت
_سلام لیدی حالت چطوره؟
منو به خودش چسبوند که با اخم گفتم
_ولم کن
صورتشو آورد نزدیک صورتمو گفت
_بیخیال بیا یکم خوش بگذرونیم
یه نگاه به اطرافم کردم دیدم که نه کایلین هست نه تهیونگ پسره منو از جام بلند کرد و برد وسط سالن تا باهاش برقصم دستشو پس زدم و یه دونه خوابوندم تو گوشش جوری پرت شد رو زمین که همه خیره شدن بهم نگاه کردن عصبی رفتم به سمت کیفم و روبه کایلین و تهیونگ عصبی گفتم بریم انقدر عصبی بودم که جرعت نکردن حرفی بزنن
سوار ماشین شدیم و به سمت خونه رفتیم ساعت حدودا 11 بود که رسیدیم خونه همه خوابیده بودن و خونه سکوت بود کایلین به سمت اتاقش رفت منم بدون عوض کردن لباسام رفتم سمت آشپز خونه و شروع کردم به م......روب خوردن که تهیونگ اومد تو آشپز خونه و گفت
_چرا الان داری نوشیدنی مبخوری؟
_عصبیم باعث میشه آروم بشم
تهیونگ اومد کنارم نشست که گفتم
_چیه توم نوشیدنی میخای؟
پوکر گفت
_نه میخام وقتی مث سگ م....ست کردی ببرمت اتاق خوابت
حق بجانب گفتم
_نگران نباش من سه تا بطریم بخورم م....ست نمیشم
10 دیقه بعد
#تهیونگ
کایرا م......ست گفت
_بیا اینجا پیشی کوچولو بیا ..
صورتمو گرفت تو دستاشو قربون صدقم رفت که یهو ..
۳.۳k
۲۷ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.