"عشق نابجا" پارت چهارم
ویو ا/ت
جونگ کوک میخواست چیزی بگه که ..
جونگ کوک:ببینم تو..
ا/ت:ببخشید من باید برم..بمونه برای بعد ..خدافظ..
و بدون معطلی رفتم ..زنگ آخر بود پس زودی به سمت خونه راه افتادم..
ا/ت:ماماننن؟من رسیدم..
صدایی ازش نشنیدم ..خونه رو گشتم اما نبود ..اولش ترسیدم اما بعد بیخیال شدم..رفتم ی دوش سریع گرفتم و نشستم تکالیفم رو نوشتم که صدای باز شدن در اومد ..مامان بود ..کلی خرید کرده بود..
ا/ت:مامان؟کجا بودی؟چقدر خرید کردی..
م.ا/ت:دخترم..رسیدی؟ی خبر خوب واست دارم
ا/ت:هوم اون چیهه؟
م.ا/ت:توی ی شرکت بزرگ شروع به کار کردم..
ا/ت:جدیی میگی ماماننن؟
م.ا/ت:وای چرا داد میزنی معلومه جدی میگم..
ا/ت:خیلی خوشحالمم
م.ا/ت:منم دخترم..بیا این خریدارو از س دستم بگیر خسته شدم...
ا/ت:اومدم اومدم..
خیلی خوشحالم که مامانم کار پیدا کرده..اون نمیزاره من کار کنم..مامان شام درست کرد و خوردیم ..تکالیفم رو تموم کرد و از اونجایی که خیلی خسته بودم خوابیدم..
/صبح روز بعد/
با صدای آلارم گوشیم بیدار شدیم..آبی به دست و صورتم زدم و رفتم یکم صبحانه خوردم..یونی فرمم رو از کمد در آوردم و پوشیدم یکم آرایش کردم و موهام رو حالت دادم و رفتم مدرسه..جلوی در جونگ کوک رو دیدم حواسش به من نبود پس یه ذره کرم بریزم بد نیست؟نه؟ یکم رژ لب زدم به لبام که رنگ بگیرن ..بعد زدم روی دستم ..خب دارم میام اقای خرگوش ..رفتم و از پشت بغلش کردم..
جونگ کوک:یااا تو کی هستیی؟
ا/ت:سلام خرگوشیی
جونگ کوک:واا تویی خرسه..آفتاب از کدوم طرف در اومده که اینقدر باهام خوش برخوردی؟
ا/ت:خوبی بهت نیومده ها..
دستم رو بردم بالا زدم به گردنش ..خب خداروشکر همون طوری که میخواستم رد رژ لب افتاد رو گردنش..و خداروشکر نفهمید..
ا/ت:من میرم..و دوییدم داخل مدرسه ..
هه ببینم حالا چیکار میکنی..
ویو جونگ کوک
وقتی وارد مدرسه شدم..همه یجورایی داشتن نگام میکردن..وا مگه هیولا دیدن؟من چمه که اینجوری نگاهم میکنن؟خدایا کمک..
رفتم داخل کلاس و رفتم پیش پسرا..
نامجون:دوس دختر گیر اوردی؟
جونگ کوک:چی؟
جی هوپ:معلومه خیلی دوست داره روت مارک گذاشته..
جونگ کوک:ودف..چی دارین میگینن؟
جیمین:بابا این رژ لبه چیه رو گردنت؟
جونگ کوک:کدوم رژ لب؟
از جیمین آینه گرفتم و به خودم نگاه کردم..ا/ت..اولین نفری که به ذهنم اومد..آخه دختر چیکار میکنییی؟اونم توی کلاس بود که دیدمش..پوزخندی بهم زد..
که اینطور اره؟باشه هرجور خودت خواستی..
از کلاس رفت بیرون و دنبالش رفتم..دستش رو گرفتم دنبال خودم کشوندم..
ا/ت:اایی دستم ولم کنن.
بردمش ی جای خلوت .
جونگ کوک:خب خانم ا/ت..این چیه؟
ا/ت:امم نمیدونم..
جونگ کوک:نمیدونی نه؟
بهش نزدیک میشدم..هر قدم که میرفتم جلو اون میرفت عقب تا اینکه بین خودم و دیوار گیرش انداختم..سرم رو سمت گردنش بردم..
حمایت؟۴۰لایک
جونگ کوک میخواست چیزی بگه که ..
جونگ کوک:ببینم تو..
ا/ت:ببخشید من باید برم..بمونه برای بعد ..خدافظ..
و بدون معطلی رفتم ..زنگ آخر بود پس زودی به سمت خونه راه افتادم..
ا/ت:ماماننن؟من رسیدم..
صدایی ازش نشنیدم ..خونه رو گشتم اما نبود ..اولش ترسیدم اما بعد بیخیال شدم..رفتم ی دوش سریع گرفتم و نشستم تکالیفم رو نوشتم که صدای باز شدن در اومد ..مامان بود ..کلی خرید کرده بود..
ا/ت:مامان؟کجا بودی؟چقدر خرید کردی..
م.ا/ت:دخترم..رسیدی؟ی خبر خوب واست دارم
ا/ت:هوم اون چیهه؟
م.ا/ت:توی ی شرکت بزرگ شروع به کار کردم..
ا/ت:جدیی میگی ماماننن؟
م.ا/ت:وای چرا داد میزنی معلومه جدی میگم..
ا/ت:خیلی خوشحالمم
م.ا/ت:منم دخترم..بیا این خریدارو از س دستم بگیر خسته شدم...
ا/ت:اومدم اومدم..
خیلی خوشحالم که مامانم کار پیدا کرده..اون نمیزاره من کار کنم..مامان شام درست کرد و خوردیم ..تکالیفم رو تموم کرد و از اونجایی که خیلی خسته بودم خوابیدم..
/صبح روز بعد/
با صدای آلارم گوشیم بیدار شدیم..آبی به دست و صورتم زدم و رفتم یکم صبحانه خوردم..یونی فرمم رو از کمد در آوردم و پوشیدم یکم آرایش کردم و موهام رو حالت دادم و رفتم مدرسه..جلوی در جونگ کوک رو دیدم حواسش به من نبود پس یه ذره کرم بریزم بد نیست؟نه؟ یکم رژ لب زدم به لبام که رنگ بگیرن ..بعد زدم روی دستم ..خب دارم میام اقای خرگوش ..رفتم و از پشت بغلش کردم..
جونگ کوک:یااا تو کی هستیی؟
ا/ت:سلام خرگوشیی
جونگ کوک:واا تویی خرسه..آفتاب از کدوم طرف در اومده که اینقدر باهام خوش برخوردی؟
ا/ت:خوبی بهت نیومده ها..
دستم رو بردم بالا زدم به گردنش ..خب خداروشکر همون طوری که میخواستم رد رژ لب افتاد رو گردنش..و خداروشکر نفهمید..
ا/ت:من میرم..و دوییدم داخل مدرسه ..
هه ببینم حالا چیکار میکنی..
ویو جونگ کوک
وقتی وارد مدرسه شدم..همه یجورایی داشتن نگام میکردن..وا مگه هیولا دیدن؟من چمه که اینجوری نگاهم میکنن؟خدایا کمک..
رفتم داخل کلاس و رفتم پیش پسرا..
نامجون:دوس دختر گیر اوردی؟
جونگ کوک:چی؟
جی هوپ:معلومه خیلی دوست داره روت مارک گذاشته..
جونگ کوک:ودف..چی دارین میگینن؟
جیمین:بابا این رژ لبه چیه رو گردنت؟
جونگ کوک:کدوم رژ لب؟
از جیمین آینه گرفتم و به خودم نگاه کردم..ا/ت..اولین نفری که به ذهنم اومد..آخه دختر چیکار میکنییی؟اونم توی کلاس بود که دیدمش..پوزخندی بهم زد..
که اینطور اره؟باشه هرجور خودت خواستی..
از کلاس رفت بیرون و دنبالش رفتم..دستش رو گرفتم دنبال خودم کشوندم..
ا/ت:اایی دستم ولم کنن.
بردمش ی جای خلوت .
جونگ کوک:خب خانم ا/ت..این چیه؟
ا/ت:امم نمیدونم..
جونگ کوک:نمیدونی نه؟
بهش نزدیک میشدم..هر قدم که میرفتم جلو اون میرفت عقب تا اینکه بین خودم و دیوار گیرش انداختم..سرم رو سمت گردنش بردم..
حمایت؟۴۰لایک
۱۱.۳k
۱۴ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.