لایو امروز جیمین 😚🐣
جيمين : خیلیا که دیر اومدن الان دارن میپرسن که دستم چیشده، توی ورزش اینجوری شد.
🐥 : همینطور روی موسیقی کار کردم و از اول تمرین کردم، و به این فکر کردم چه چرا از اول اینجوری نکردم؟
🐥 : میخوام رشد کنم و تو کنسرتا بهتون نشونش بدم. و وقتی به پارتایی که میتونستم توشون پیشرفت کنم نگاه کردم خیلی بودن.
🐥 : ولی میدونم که شما همیشه منتظر ما میمونید واعضارو تشویق میکنم و با یه قلب شاد نگاهش میکردم.
جيمين : جیمینی ما بدون اسکجول نمیتونه، درسته!! ولی خب واقعاً برام سخت بود که برم دیور و بگم سلام من سفیر دیورم
🐥 : منم باید برم سربازی و تو زمان باقیمونده خیلی به این فکر کردم که چجوری با شما وقت بگذرونم. و این افکار یکم طول کشید برای همین نتونستم بیام ببینمتون.
🐥 : ولی میدونم که شما همیشه منتظر ما میمونید واعضارو تشویق میکنم و با یه قلب شاد نگاهش میکردم.
🐥 : این روزا چیکار می کردم؟
زیاد نیست، زیاد بهتون سر نزدم اما خیلی به شما فکر میکردم *مکث* مطمئن نیستم که الان باید بهتون بگم یا نه، اما من به طور عینی به چیزا نگاه کردم و فکر می کنم چیزایی وجود داره که میخوام بهبود بدم و روش کار کنم.
🐥 : درس و انجام چندتا فیلمبرداری، علاوه بر این چند وقته تو خونم.
🐥 : همینطور من کنار رودخونه هان داشتم میدویدم و هربار که اونجا بودم نامجون هیونگ رو میدیدم.
🐥 : این افکار رو داشتم، نه بقیشو بعدا میگم.
🐥: و امروز تولد جونگ کوکه ! ما تلفنی صحبت کردیم و به نظر می رسه سرش خیلی شلوغه تولدش مبارک 🥳
🐥 : بعد از مدتها امروز برای پروموشن رفتم بیرون موهامو درست کردن و میکاپ داشتم و همینطور امروز یکم موهامو کوتاه کردم.
🐥 : یکم بلندتر بود
🐥 : حالت که سی سالگی من نزدیکه، یه همچین افکاری هم داشتم که بعدا درموردش باهاتون حرف میزنم. واقعا به این فکر کردم که میخوام یه سی سالگی شاد با شما داشته باشم. از چپتر دو همونطور که نامجون هیونگ منشن کرد همچین افکاری داشتم.
🐥 : اگه کسی نیست که تشویقتون کته، این کار سخته، و نمیتونید خیلی ادامه بدید.شما به یکسری آدم نیاز دارید که بهتون کمک کنن و تشویق کنن و حمایت کنن! و ما میتونیم کار کنیم بخاطر اینکه شما از ما حمایت میکنید
🐥: من تکالیف انگلیسی ام رو انجام می دم و کمی تیراندازی می کنم، علاوه بر این، یکی دو روز در هفته تو خونه تنها می گذرونم
🐥: الان که سی ساله ام، این افکار را هم دارم... نه، دفعه بعد در موردش صحبت کنیم. احساس می کنم واقعاً می خوام تولد 30 سالگی رو با همه شما جشن بگیرم. من اخیراً به چنین چیزهایی فکر می کنم. از آنجایی که این چپتر دومه همانطور که نامجون هیونگ گفت.
🐥: و امروز تولد جونگ کوکه ! ما تلفنی صحبت کردیم
🐥 : همینطور روی موسیقی کار کردم و از اول تمرین کردم، و به این فکر کردم چه چرا از اول اینجوری نکردم؟
🐥 : میخوام رشد کنم و تو کنسرتا بهتون نشونش بدم. و وقتی به پارتایی که میتونستم توشون پیشرفت کنم نگاه کردم خیلی بودن.
🐥 : ولی میدونم که شما همیشه منتظر ما میمونید واعضارو تشویق میکنم و با یه قلب شاد نگاهش میکردم.
جيمين : جیمینی ما بدون اسکجول نمیتونه، درسته!! ولی خب واقعاً برام سخت بود که برم دیور و بگم سلام من سفیر دیورم
🐥 : منم باید برم سربازی و تو زمان باقیمونده خیلی به این فکر کردم که چجوری با شما وقت بگذرونم. و این افکار یکم طول کشید برای همین نتونستم بیام ببینمتون.
🐥 : ولی میدونم که شما همیشه منتظر ما میمونید واعضارو تشویق میکنم و با یه قلب شاد نگاهش میکردم.
🐥 : این روزا چیکار می کردم؟
زیاد نیست، زیاد بهتون سر نزدم اما خیلی به شما فکر میکردم *مکث* مطمئن نیستم که الان باید بهتون بگم یا نه، اما من به طور عینی به چیزا نگاه کردم و فکر می کنم چیزایی وجود داره که میخوام بهبود بدم و روش کار کنم.
🐥 : درس و انجام چندتا فیلمبرداری، علاوه بر این چند وقته تو خونم.
🐥 : همینطور من کنار رودخونه هان داشتم میدویدم و هربار که اونجا بودم نامجون هیونگ رو میدیدم.
🐥 : این افکار رو داشتم، نه بقیشو بعدا میگم.
🐥: و امروز تولد جونگ کوکه ! ما تلفنی صحبت کردیم و به نظر می رسه سرش خیلی شلوغه تولدش مبارک 🥳
🐥 : بعد از مدتها امروز برای پروموشن رفتم بیرون موهامو درست کردن و میکاپ داشتم و همینطور امروز یکم موهامو کوتاه کردم.
🐥 : یکم بلندتر بود
🐥 : حالت که سی سالگی من نزدیکه، یه همچین افکاری هم داشتم که بعدا درموردش باهاتون حرف میزنم. واقعا به این فکر کردم که میخوام یه سی سالگی شاد با شما داشته باشم. از چپتر دو همونطور که نامجون هیونگ منشن کرد همچین افکاری داشتم.
🐥 : اگه کسی نیست که تشویقتون کته، این کار سخته، و نمیتونید خیلی ادامه بدید.شما به یکسری آدم نیاز دارید که بهتون کمک کنن و تشویق کنن و حمایت کنن! و ما میتونیم کار کنیم بخاطر اینکه شما از ما حمایت میکنید
🐥: من تکالیف انگلیسی ام رو انجام می دم و کمی تیراندازی می کنم، علاوه بر این، یکی دو روز در هفته تو خونه تنها می گذرونم
🐥: الان که سی ساله ام، این افکار را هم دارم... نه، دفعه بعد در موردش صحبت کنیم. احساس می کنم واقعاً می خوام تولد 30 سالگی رو با همه شما جشن بگیرم. من اخیراً به چنین چیزهایی فکر می کنم. از آنجایی که این چپتر دومه همانطور که نامجون هیونگ گفت.
🐥: و امروز تولد جونگ کوکه ! ما تلفنی صحبت کردیم
۵.۵k
۱۰ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.