گناهکار
دیانا... همینجوری بغض کرده بودم....... برگشتم به سقف خیره شده بودم....... به اینور و اونور نگاه میکردم....... اخه درست لحظه که که میخواستم بگم که........... . هه.... چرا واقعا.....
ارسلان..... چشام همیجوری بسته بود...... احساس خفگی میکردم............... که نفهمیدم چجوری خوابم برد.
دیانا،. چشامو بستم. بدون فکر خوابم برد.
__________💙صبح فردا.
نیکا..... با صدا ی در از خواب بلند شدم. رفتم در باز کردم.
عصمت 1 ظهر خوابین هنوز.
نیکا. اع.. خنده. ریزی کردم. اها. نه. ولی خسته بودیم دیگه.
عصمت. اخ. اخ. از این خسته گی. اع. ارسلان چرا روی مبل خوابیده.
نیکا. ها. چیزه...... یعنی.
عصمت. ارسلان......
ارسلان. با صدای خاله. از خواب بلند شدم. و. رو. مبل نشستم.. س. لام
عصمت... سلام.... تو اینجا چیکار میکنی..
متین.... در باز کردم و اومد تو... سلام.
نیکا همینجوری که چشامو میمالیدم... برگشتم. اع. ت. بیرون رفتی بعد مارو بلند نکردی.
متین رفتم نون سنگک خریدم.
عصمت سلام.... اع منم که خریدم پسرم
متین 😇..... اشکالی نداره خاله جان.
نیکا رفتم رو میز نشستم.... که متین اومد کنارم نشست.
ارسلان... با بی حالی رو صندلی نشستم که خاله. ظرف مربا و پنیر..... میزاشت جلوم.... متین و نیکا.... داشتن میخوردن. چایی رو برداشتم. میخواستم بخورم. که.
دیانا.. با اشفتگی اومدم پایین که خاله و رو دیدم
عصمت اه. دیانا. تورو فراموش کرده بودم. بیا دخترم.
دیانا..... هیچ حرکتی. نکردم.....
نیکا......... بیا دیگه.
ارسلان........... قصد ندارین بیان
دیانا........ میخوام امروز برم بیرون کلا.
عصمت واع.کلا.که نمیشه.... بیرون باشی
دیانا.. چرا نشه.... من. برم. لباس. بپوشم.
عصمت.. اه. ه...... ... نیکا دیانا چیزش شده.
متین. نه. یکم. با ارسلان دیشب لج کردن واسه اونو که.
ارسلان. ولش کنین.
دیانا.... از پله. اومدم پایین.. و. کارتمو برداشتم...... رفتم تو حیاط........ یه اسنب گرفتم. رفتم.. داخل رستوران... صبحانه خوردم اومدم بیرون.... تو کارت... خودم اندازه.. چیزی که میخواستم نبود ولی همینجوری تو خیابون راه میرفتم...... ساعتمو. نگاه کردم. 4 شده بود روی یکی از صندلی های پارک نشستم...... که پروانه بهم زنگ زد...
الو.
کجایی شیطون.
دیانا... پارک.
اع. دپس چرا نمگی منم بیام.
حال نداشتم.
چرا.
کل قضیه برای پروانه گفتم........
واع یعنی واسه همون اومدی از خونه زدی بیرون
دیانا. اره.
الان میام کاری کنم که این فکرا از سرت بره بیرون.
دیانا نمیخواد.
پروانه. نمیخواد چیه. وایسا لوکیشن برام بفرست.
دیانا... لوکیشن فرستادم.... بعد نیم ساعت پروانه اومد.
پروانه. سلام.
دیانا. بغلش. کردم.... ... ساکت موندم.
پروانه. نمزارم دوستم. نارحت باشع.
دیانا. هه............ نمیشه.
پروانه.. پاشو...... بریم.
دیانا. کجا.
پروانه. خونه. من. میخوای امشب بری.. خونه ارسلان.... اون پسره بیشعور...
دیانا خب.
پروانه پاشو بریم بیرون.... یه دوری بزنیم بهت میگم چیکار کنیم.
ارسلان..... چشام همیجوری بسته بود...... احساس خفگی میکردم............... که نفهمیدم چجوری خوابم برد.
دیانا،. چشامو بستم. بدون فکر خوابم برد.
__________💙صبح فردا.
نیکا..... با صدا ی در از خواب بلند شدم. رفتم در باز کردم.
عصمت 1 ظهر خوابین هنوز.
نیکا. اع.. خنده. ریزی کردم. اها. نه. ولی خسته بودیم دیگه.
عصمت. اخ. اخ. از این خسته گی. اع. ارسلان چرا روی مبل خوابیده.
نیکا. ها. چیزه...... یعنی.
عصمت. ارسلان......
ارسلان. با صدای خاله. از خواب بلند شدم. و. رو. مبل نشستم.. س. لام
عصمت... سلام.... تو اینجا چیکار میکنی..
متین.... در باز کردم و اومد تو... سلام.
نیکا همینجوری که چشامو میمالیدم... برگشتم. اع. ت. بیرون رفتی بعد مارو بلند نکردی.
متین رفتم نون سنگک خریدم.
عصمت سلام.... اع منم که خریدم پسرم
متین 😇..... اشکالی نداره خاله جان.
نیکا رفتم رو میز نشستم.... که متین اومد کنارم نشست.
ارسلان... با بی حالی رو صندلی نشستم که خاله. ظرف مربا و پنیر..... میزاشت جلوم.... متین و نیکا.... داشتن میخوردن. چایی رو برداشتم. میخواستم بخورم. که.
دیانا.. با اشفتگی اومدم پایین که خاله و رو دیدم
عصمت اه. دیانا. تورو فراموش کرده بودم. بیا دخترم.
دیانا..... هیچ حرکتی. نکردم.....
نیکا......... بیا دیگه.
ارسلان........... قصد ندارین بیان
دیانا........ میخوام امروز برم بیرون کلا.
عصمت واع.کلا.که نمیشه.... بیرون باشی
دیانا.. چرا نشه.... من. برم. لباس. بپوشم.
عصمت.. اه. ه...... ... نیکا دیانا چیزش شده.
متین. نه. یکم. با ارسلان دیشب لج کردن واسه اونو که.
ارسلان. ولش کنین.
دیانا.... از پله. اومدم پایین.. و. کارتمو برداشتم...... رفتم تو حیاط........ یه اسنب گرفتم. رفتم.. داخل رستوران... صبحانه خوردم اومدم بیرون.... تو کارت... خودم اندازه.. چیزی که میخواستم نبود ولی همینجوری تو خیابون راه میرفتم...... ساعتمو. نگاه کردم. 4 شده بود روی یکی از صندلی های پارک نشستم...... که پروانه بهم زنگ زد...
الو.
کجایی شیطون.
دیانا... پارک.
اع. دپس چرا نمگی منم بیام.
حال نداشتم.
چرا.
کل قضیه برای پروانه گفتم........
واع یعنی واسه همون اومدی از خونه زدی بیرون
دیانا. اره.
الان میام کاری کنم که این فکرا از سرت بره بیرون.
دیانا نمیخواد.
پروانه. نمیخواد چیه. وایسا لوکیشن برام بفرست.
دیانا... لوکیشن فرستادم.... بعد نیم ساعت پروانه اومد.
پروانه. سلام.
دیانا. بغلش. کردم.... ... ساکت موندم.
پروانه. نمزارم دوستم. نارحت باشع.
دیانا. هه............ نمیشه.
پروانه.. پاشو...... بریم.
دیانا. کجا.
پروانه. خونه. من. میخوای امشب بری.. خونه ارسلان.... اون پسره بیشعور...
دیانا خب.
پروانه پاشو بریم بیرون.... یه دوری بزنیم بهت میگم چیکار کنیم.
۶۳.۱k
۰۸ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.