عشق دوباره پارت 10 اخر
•خوبه خوشحال شدم حالا میزاری بیام تو؟
-عا اره بیا
میزاره ته بیاد تو و بعد که وارد شد درو میبنده ته میره تو اتاقش میخواد بره اشپزخونه که لینا با چشای خوابالو میاد بیرون
-خنده کیوت
+کوکی؟(خوابالو)
-جانم؟
+کسی اومده؟
-ها اره داداشم اومده
+تهیونگ؟
-اوهوم..... برو دستو صورتتو بشور تا صبحونه رو اماده کنم
+خواهرامون کی میان؟
-عصر برمیگردن
+باشه
ویو لینا
بعد از اینکه با کوکی صحبت کردم رفتم کارای مربوطه رو کردم و خودم رو مرتب کردم و یه لباس کیوت و خوشگل پوشیدم و رفتم پایین و با دیدن ته خوشحال شدم
•اوه سلام لینا
+سلام تهیونگ شی
•خوش اومدی دوباره
+خنده مرسی
-خب.... خب صبحونه امادس
+اممم گشنمه
پرش زمانی بعد صبحونه.......
ویو لینا من داشتم میرفتم بالا که کوک گفت.....
-عشقم؟
+جونم؟
-باید بریم برا خرید عروسی
+پس به مامان باباهامون نگیم
-خب راستش مامان بابا هامون میدونن ولی گفتن نمیتونن بیان
+یعنی چی؟
-نمیدونم
+اوففف باشه من برم اماده بشم
-باشه برو قشنگم
لباسامو عوض کردم و با کوک رفتیم برای خرید لباس (حال ندارم بنویسم عکساشونو میزارم)
بعد خرید رفتیم خونه خواهرامون اومده بودن
+اونی
=خواهر خودمییی مبارک باشه
+اوووو؟
=تهیونگ بهمون گفت
+عااااا
*حالا عروسی کیه؟
-اخر هفته
+چیییی؟ خیلی زوده
-خیلی هم خوبه
+هوفففف
پرش زمانی به عروسی روز پنجشنبه.....
ویو لینا
امروز روز عروسی بود و من خیلی ذوق داشتم و خوشحال بودم الاناس که دیگ میکاپم تموم شه لباسامم پوشیده بودم و فقط منتظر کوک بودم
~واییی خانم خیلی زیبا شدین
+اووو ممنون
~تعظیم کرد و رفت
خودمو مرتب کردم و به کوک زنگ زدم
+یوبوسیو؟(الو؟) عشقم کجایی؟
-دارم میام عزیزم بیا پایین
+باشه
رفتم پایین و از همه تشکر کردم و منتظر کوک بودم که یه ماشین خوشگل و سفید اومد جللوم و کوکی اومد بیرون خیلی هات شده بود و محو جذابیتش شده بودم
+عاااا اممم چه اقای جذابی
-چه خانم زیبایی افتخار میدین لیدی؟
+حتما
دستمو گرفتم و سوار ماشین شدیم و به سمت تالار رفتیم
بعد از ازدواج کوک اون شب کارای اهم اهم کرد و چند ماه بعد صاحب یه دختر کوچولو شدن و به خوبی و خوشی زندگی کردن
میدونم خراب کردم شرمنده اگه خوب نبود
درخواستی تو نظرات بدین مینویسم
-عا اره بیا
میزاره ته بیاد تو و بعد که وارد شد درو میبنده ته میره تو اتاقش میخواد بره اشپزخونه که لینا با چشای خوابالو میاد بیرون
-خنده کیوت
+کوکی؟(خوابالو)
-جانم؟
+کسی اومده؟
-ها اره داداشم اومده
+تهیونگ؟
-اوهوم..... برو دستو صورتتو بشور تا صبحونه رو اماده کنم
+خواهرامون کی میان؟
-عصر برمیگردن
+باشه
ویو لینا
بعد از اینکه با کوکی صحبت کردم رفتم کارای مربوطه رو کردم و خودم رو مرتب کردم و یه لباس کیوت و خوشگل پوشیدم و رفتم پایین و با دیدن ته خوشحال شدم
•اوه سلام لینا
+سلام تهیونگ شی
•خوش اومدی دوباره
+خنده مرسی
-خب.... خب صبحونه امادس
+اممم گشنمه
پرش زمانی بعد صبحونه.......
ویو لینا من داشتم میرفتم بالا که کوک گفت.....
-عشقم؟
+جونم؟
-باید بریم برا خرید عروسی
+پس به مامان باباهامون نگیم
-خب راستش مامان بابا هامون میدونن ولی گفتن نمیتونن بیان
+یعنی چی؟
-نمیدونم
+اوففف باشه من برم اماده بشم
-باشه برو قشنگم
لباسامو عوض کردم و با کوک رفتیم برای خرید لباس (حال ندارم بنویسم عکساشونو میزارم)
بعد خرید رفتیم خونه خواهرامون اومده بودن
+اونی
=خواهر خودمییی مبارک باشه
+اوووو؟
=تهیونگ بهمون گفت
+عااااا
*حالا عروسی کیه؟
-اخر هفته
+چیییی؟ خیلی زوده
-خیلی هم خوبه
+هوفففف
پرش زمانی به عروسی روز پنجشنبه.....
ویو لینا
امروز روز عروسی بود و من خیلی ذوق داشتم و خوشحال بودم الاناس که دیگ میکاپم تموم شه لباسامم پوشیده بودم و فقط منتظر کوک بودم
~واییی خانم خیلی زیبا شدین
+اووو ممنون
~تعظیم کرد و رفت
خودمو مرتب کردم و به کوک زنگ زدم
+یوبوسیو؟(الو؟) عشقم کجایی؟
-دارم میام عزیزم بیا پایین
+باشه
رفتم پایین و از همه تشکر کردم و منتظر کوک بودم که یه ماشین خوشگل و سفید اومد جللوم و کوکی اومد بیرون خیلی هات شده بود و محو جذابیتش شده بودم
+عاااا اممم چه اقای جذابی
-چه خانم زیبایی افتخار میدین لیدی؟
+حتما
دستمو گرفتم و سوار ماشین شدیم و به سمت تالار رفتیم
بعد از ازدواج کوک اون شب کارای اهم اهم کرد و چند ماه بعد صاحب یه دختر کوچولو شدن و به خوبی و خوشی زندگی کردن
میدونم خراب کردم شرمنده اگه خوب نبود
درخواستی تو نظرات بدین مینویسم
۹.۴k
۰۴ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.