Love warning
part:8
ویو کوک:ساعت نزدیک ۱۱:۳۰ شب بود کارم تموم شده بود رفتم عمارت و داخل رفتم و رسیدم به اتاقش در رو باز کردم و رفتم داخل دیدم خوابیده بود رفتم سمتش تا بیدارش کنم که تکون خورد و گفت
لیا: نمیخواد بیدارم کنی، بیدارم
کوک: خوبه که بیداری
لیا: بهم بگو
کوک: چی بگم
لیا: چرا داری این کارو با من میکنی
کوک: قبل از اینکه بهت بگم باید یه کار دیگه ای بکنی
لیا:چ..کار
کوک: لباساتو در بیار
لیا: ولی ت...
کوک: ببین اخرین بارت باشه که وقتی میگم کاری بکنی به غیر از کلمه ی چشم چیز دیگه ای میگی وگرنه کاری میکنم که روزی هزار بار آرزوی مرگ کنی فهمیدی( جدی و عصبی)
ویو لیا: از سر اجبار لباسامو در آوردم و هلم داد روی تخت قبل از اینکه بیاد روی تخت...
ادامه دارد....
حمایت کنید🤍🌱
ببخشید دیر اومدم
ویو کوک:ساعت نزدیک ۱۱:۳۰ شب بود کارم تموم شده بود رفتم عمارت و داخل رفتم و رسیدم به اتاقش در رو باز کردم و رفتم داخل دیدم خوابیده بود رفتم سمتش تا بیدارش کنم که تکون خورد و گفت
لیا: نمیخواد بیدارم کنی، بیدارم
کوک: خوبه که بیداری
لیا: بهم بگو
کوک: چی بگم
لیا: چرا داری این کارو با من میکنی
کوک: قبل از اینکه بهت بگم باید یه کار دیگه ای بکنی
لیا:چ..کار
کوک: لباساتو در بیار
لیا: ولی ت...
کوک: ببین اخرین بارت باشه که وقتی میگم کاری بکنی به غیر از کلمه ی چشم چیز دیگه ای میگی وگرنه کاری میکنم که روزی هزار بار آرزوی مرگ کنی فهمیدی( جدی و عصبی)
ویو لیا: از سر اجبار لباسامو در آوردم و هلم داد روی تخت قبل از اینکه بیاد روی تخت...
ادامه دارد....
حمایت کنید🤍🌱
ببخشید دیر اومدم
۹.۸k
۱۸ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.