اهوی من
اهوی من
فصل۲
پارت ۲۷
اراد:اهو من اصلا اون دختره رو نمشانسم چرا باهام اینجوری میکنی
اهو:الان وقت این حرف ها نیست بعدن
(اهو)
وقتی اون صحنه رو دیدم خشکم زد ولی من از این بدتر هاشو دیده بود ،رفتیم تو اتاق تیام و همه چیزو بهش توضیح دادیم و هرچی هم به غزل پارسا زنگ میزدیم جواب نمدادن
تیام: اهو باید بهت شمشیر زنی کار با اسحله رو بهت یاد بدم فکر کنم باید اخر ما سه تا دست به کار بکشیم برای همین باید بهت کلی اموزش بدیم صبح ها ک کلاس و خب نمیشه شب ها این موقع اینجا باش تا تمرین کنیم
(۳روزبعد)
ما هرشب به اتاق تیام میرفتیم من ک اصلا با اراد حرف نمزدم گناه داشت ولی خب دل من چی میشه مگه من قلب ندارم احساس ندارم رفتیم تو اتاق تیام ک صدای مریم خانوم امد ک تیام صدا میزد ما اراد رفتیم زیر تخت ک تیام در وا کرد مریم خانوم امد و رو تخت کنار تیام نشست
تیام: اتفاقی افتاده این وقت شب امدین؟
مریم: میگم یک خاله داشتی ک جادوگر معروف بود تو دوره ۱۹۰۰ میگم هنوز زندست؟
تیام: اره هنوز زندست چطور؟
مریم: هیچی همنجوری
مریم خانوم همین گفت از اتاق رفت بیرون ماهم از زیر تخت امدیم بیرون
اهو: حتما برای اینک اون اهریمن ازاد کنن دنبال جادوگر هستند
اراد: یک سوال ما نباید بیبینم اون اهریمن کی؟
تیام: امشب ک همه خوابیدن میرم کتاب خونه شاید اونجا یک چیزی باشه ک بتونه کمکمون کنه
(۲شب)
تیام رفت دید ک همه خوابیدن همگی رفتیم به سمت کتاب خونه در وا کردیم اونجا کلی کتاب هایی عجیب غریب بود
اهو: اینجا ک کلی کتاب هست چجوری کتاب ک میخوایم پیدا کنیم؟
تیام: میریم قفسه کتاب هایی شیطانین باهام بیاین
رفتیم طرف قفسه هایی کتاب شیطانین از روی جلد همه ای کتاب ها خوندیم ک کتاب مورد نظر پیدا کردیم ورداشتیم و نشستیم شروع کردیم به خوندن
فصل۲
پارت ۲۷
اراد:اهو من اصلا اون دختره رو نمشانسم چرا باهام اینجوری میکنی
اهو:الان وقت این حرف ها نیست بعدن
(اهو)
وقتی اون صحنه رو دیدم خشکم زد ولی من از این بدتر هاشو دیده بود ،رفتیم تو اتاق تیام و همه چیزو بهش توضیح دادیم و هرچی هم به غزل پارسا زنگ میزدیم جواب نمدادن
تیام: اهو باید بهت شمشیر زنی کار با اسحله رو بهت یاد بدم فکر کنم باید اخر ما سه تا دست به کار بکشیم برای همین باید بهت کلی اموزش بدیم صبح ها ک کلاس و خب نمیشه شب ها این موقع اینجا باش تا تمرین کنیم
(۳روزبعد)
ما هرشب به اتاق تیام میرفتیم من ک اصلا با اراد حرف نمزدم گناه داشت ولی خب دل من چی میشه مگه من قلب ندارم احساس ندارم رفتیم تو اتاق تیام ک صدای مریم خانوم امد ک تیام صدا میزد ما اراد رفتیم زیر تخت ک تیام در وا کرد مریم خانوم امد و رو تخت کنار تیام نشست
تیام: اتفاقی افتاده این وقت شب امدین؟
مریم: میگم یک خاله داشتی ک جادوگر معروف بود تو دوره ۱۹۰۰ میگم هنوز زندست؟
تیام: اره هنوز زندست چطور؟
مریم: هیچی همنجوری
مریم خانوم همین گفت از اتاق رفت بیرون ماهم از زیر تخت امدیم بیرون
اهو: حتما برای اینک اون اهریمن ازاد کنن دنبال جادوگر هستند
اراد: یک سوال ما نباید بیبینم اون اهریمن کی؟
تیام: امشب ک همه خوابیدن میرم کتاب خونه شاید اونجا یک چیزی باشه ک بتونه کمکمون کنه
(۲شب)
تیام رفت دید ک همه خوابیدن همگی رفتیم به سمت کتاب خونه در وا کردیم اونجا کلی کتاب هایی عجیب غریب بود
اهو: اینجا ک کلی کتاب هست چجوری کتاب ک میخوایم پیدا کنیم؟
تیام: میریم قفسه کتاب هایی شیطانین باهام بیاین
رفتیم طرف قفسه هایی کتاب شیطانین از روی جلد همه ای کتاب ها خوندیم ک کتاب مورد نظر پیدا کردیم ورداشتیم و نشستیم شروع کردیم به خوندن
۵.۷k
۲۴ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.