true love part 39
راوی
اون دوتا نقشه شومی کشیده بودند تا زندگی اون دوتا فرشته خوشبخت رو خراب کنند.
لیسو
خب خب تا اینجا که خوب بوده ! حالا باید استارت رو بزنم. چون میدونستم تهیونگ و یونا از عصبانیت رفتن خونه گوشیمو برداشتم و به تهیونگ زنگ زدم. بعد از چند تا بوق برداشت..
_ عا سلام لیسو شی
¥ سلام اوپا خوبی؟
_ بگی نگی. کارم داشتی؟
¥ اوپا ساعت ۹ امشب بیا به کافه ای که تولد لیسا رو توش گرفتیم. میخوام چیزی بهت بگم.
_ باشه ولی مشکلی پیش اومده؟
¥ نه ، میبینمت.
تهیونگ
مطمئنا لیسو نقشه شومی داره خیلی عجیب رفتار میکرد.باید میرفتم ببینم چیکار داشت.احتمالا هرچی بود به یونا ربط میشد چون حتما از رابطمون فهمیده بود.
ساعت ۸ شب بود داشتم اماده میشدم که یونا اومد...دلم نمیخواست چیزی رو ازش قایم کنم پس همچی رو بهش گفتم....
+....
فک نکنین حواسم نیس حمایتا کم شده :)
اون دوتا نقشه شومی کشیده بودند تا زندگی اون دوتا فرشته خوشبخت رو خراب کنند.
لیسو
خب خب تا اینجا که خوب بوده ! حالا باید استارت رو بزنم. چون میدونستم تهیونگ و یونا از عصبانیت رفتن خونه گوشیمو برداشتم و به تهیونگ زنگ زدم. بعد از چند تا بوق برداشت..
_ عا سلام لیسو شی
¥ سلام اوپا خوبی؟
_ بگی نگی. کارم داشتی؟
¥ اوپا ساعت ۹ امشب بیا به کافه ای که تولد لیسا رو توش گرفتیم. میخوام چیزی بهت بگم.
_ باشه ولی مشکلی پیش اومده؟
¥ نه ، میبینمت.
تهیونگ
مطمئنا لیسو نقشه شومی داره خیلی عجیب رفتار میکرد.باید میرفتم ببینم چیکار داشت.احتمالا هرچی بود به یونا ربط میشد چون حتما از رابطمون فهمیده بود.
ساعت ۸ شب بود داشتم اماده میشدم که یونا اومد...دلم نمیخواست چیزی رو ازش قایم کنم پس همچی رو بهش گفتم....
+....
فک نکنین حواسم نیس حمایتا کم شده :)
۳۷.۷k
۱۹ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.