یه مافیا نباید عاشق شه ولی.. ..

یه مافیا نباید عاشق شه ولی..‌..

×فقط مثل تو هرزه نیست(اسلحه رو سمتش گرفت)

یونا:من از زندگی سیرم بکش خلاصم کن

+(با نگاهش به جیمین میگفت نکشتش )

یوجین:ولش کن

×نکنه دوسش داری؟

یوجین:گفتم ولش کن

×اون فقط مایه ننگه همیشه توی زندگیم گند میزنه دیگه نمیزارم

یوجین:گفتم ولش کننن(عربده)

×که دوباره یه سال مارو جدا کنه و برینه به زندگیم آره(داد)

+بسهههه

^شما آدم نمیشین نه؟(یونا و یوجینو کشت ولی یوجین هنوز داشت جون میداد)

یوجین:اون خواهرم بود خواهر گمشدم ولی بهش نگفتم میخواستم غافلگیرش کنم عوضی چرا کشتیش(مرد😐)

+چرا کشتیشون

×دوسش داشتی نه؟واسه ی همین میگفتی نکشمش؟

+نه چون میدونستم خواهر برادرن یعنی حدس میزدم

×از کجا میدونستی؟

+به قیافشون دقت کن

^راست میگه

ته:جیمین باید زود بیای بیرون پدر یونا فهمیده

×لعنت بهش...باید بریم شوگا تو بچه رو بیار ات نمیتونه بیاد من میارمش

^چته؟

+هیچی فقط پام

×حالت تهوع داره ....چی؟پاهات چشه؟

+با چاقو پاهامو خط انداخت

ته:بدویین دارن میان خیلی نزدیکن

×برو(اتو بغل کرد)

^باشه رفتم(بچه رو برد)
پس جین کو؟

ته:اون برگشت بدویین

×برو توماشین بدووو رسیدن