پارت ۱۶ ( اخر. )

@ خوب از اونجایی که سه تا بچه مشغول کثیف کاری شدن همشون رفتن حموم 😂 نه تو یه حموم جداگانه رفتن حموم خوب جیمین از ات در خواست اینکه بچه دار بشن کرد و ات هم قبول و تهیونگ رفت خونه و اونم تنها نموند با دیست صمیمی ات که لونا بود ازدواج و صاحب یک دختر شدن این وسط جیمین و ات موندن و خوب از این موضوع میگذرم لیا که دروغ گفته بود جیمین اون رو کشت و الان از اون موضوع چهار ماه میگذره ات بارداره و امروز معلوم میشه پسره یا دختر امروز روز معاینه بود
- اماده ای
+ اله
- خوب بریم
رسیدن به مطب دکتر
* علامت دکتر
* خوب لطفا دراز بکشید تا چک کنم
۱۵ مین
- خوب دکتر دختره یا پسر
* واو باورم نمیشه
+- چیشده
* خانم ات توی شکم شما الان چهار تا بچه هست
+ جججججیییییمممممیییییییننننن
- درحال در رفتن
+ من فقط دستم به تو برسه ( مثلا چه غلطی میخوای منی ها)
- خب عشقم تقصیر من نیست خب که 😁😶
+ وقتی بیست راند میکوبی توم و میریزی همین میشه دیگه. داد خیلی بلد.
- 🥴😑 ببخشید خب
* &#٬@؟!؛ :خنده در حال جر خوردن
) کل جمعیت
+ مرض.. به وی میخندین
- بیا بریم بریم
😅😂
روز زایمان
+ جیمین خدا کپکت کنه
مرض نگیری
جیغ
درد بی درمون
@ بیشعور درست حرف بزن
- عزیزم خوب .. 😑🤕 من بیچاره چیکار کنم
+ تو منو به این حال کردی
»*@#&_-؟! /۰🤣🤣🤣🤣
+- ددددددرررررردددددد 😠🤨
و بچه اه بدنیا اومد و دو تا پسر دوتا دختر و اونا بزرگ شدن الان پنج سالشون و جیمین و ات و بچه ها رفتن مسافرت یک ساله در پاریس و زندگیشون عالی بود ولی بعضی اوقات ات میگه خدا لعنتم کنه.. مغزم یک دقیقه کجا رفت 😶😶‍🌫️😶‍🌫️ و تمام



کامنت ۲۰
لایک ۳۰
ok 👌